امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اومانیسم(Humanism)
#1
اصطلاح اومانیسم را در فارسی با واژه های ماننانسان گرایی،انسان مداری،مکتب اصالت انسانو انسان دوستی و مانند آن معادل قرار می دهند.اومانیسم در معنای رایج آن،نگرش یا فلسفه ای است که با نهادن انسان در مرکز تأملات خود،اصالت را به رشد و شکوفایی انسان می دهد.این مفهوم را به دشواری می توان یک مکتب خاص و مستقل مانند بقیۀ مکاتب فلسفی به شمار آورد،بلکه اومانیسم نگرش پر نفوذی است که در بسیاری از آراونظریه های فلسفی،دینی،اخلاقی،ادبی-هنری و نیز در دیگاههای سیاسی ،اقتصادی اجتماعی مغرب زمین ، از رنسانس به این سو ریشه داونده است.
واژه اومانیسم از واژه گان ابداعی قرن نوزدهم است.کلمه آلمانی Humanisms برای اولین بار در سال 1808 برای اشاره به یک شکل خاص از آموزش که تاکید آن بر ادبیات کلاسیک یونانی و لاتین است جعل شد.بنا براین،واژه اومانیسم در زمان رنسانس بکار نرفته است.با این وجوداین مفهوم این واژه در آن دوره،حضور کامل داردکه امورزه از آن به اومانیسم تعبیر می شود.اومانیسم در این معنای خاص بریک جنبش فرهنگی در عهد رنسان اطلاق می شودکه اهتمام آن برتحقیقات کلاسیک وبویژه لغت شناسی بود.هدف این جنبش فرهنگی آن بود که با توجه به متون کلاسیک فرهنگ باستانی یونانی-رومی نیروهای درونی انسان را شگوفا سازدو دانش وزندگی اخلاقی ودینی از قیمومیت کلیسا آزاد کند.
اما اومانیسم –همچنان که اشاره شد-دارای معنای عام و متداولی نیز هست که ار همان معنای خاص سرچشمه می گیرد. در این معنای عام،اومانیسم دیگر یک جنبش نیست،بلکه عبارت است از (یک شوه فکری . حالتی روحیکه شخصیت انسان و شکوفایی کامل وی را برهمه چیز مقدم می شمارد؛و نیز عمل موافق با این شیوۀ فکر).به عبارت دیگر اومانیسم –طببق تعریفی که اومانیستها ارئه می دهند-یعنی اندیشیدن وعمل کردن با اگاهی و تأکید بر حیثیت انسانی،و کوشیدن برای دست یابی به انسانیت اصیل.در واقع این معنای از اومانیسم است که یکی از مبانی و زیر ساخت های دنیای جدید به شمار می آید؛و ردبسیاری از فلسفه ها و افکار و مکاتب پس از رنسانس تا به امروز وجود داشته،هر چند که ظهور و بروز آن در برخی مکاتب فلسفی و سیاسی ،نظیر پرگماتیسمو لیبرالیم،بیشتر بوده است.
این شیوه از اندیشهکه (انسان)را محور توجه خود قرار می دهد از رنسانس به این سومنشأ تحولات و چرخشهای فروان در مقولات گوناگون زندگی و تمدن مردم باختر زمین است؛به طورکه انسان گرایی را بایدازمهمترین شالودهای تفکر جدید غرب و اندیشۀ مدرنیسم به شمار آورد.
به طور کلی اومانیسم در تاریخ غرب،با دو قرائت یا دو گرایش کلی بروز کرده است. فردگرا و دیگری گرایش جمع گرا.فرد گرای که قرائت غالب از انسان گرایی بوده است،نه تنها اصالت به انسان،که به (فردانسانی)می دهد(ر.ک:فردگرایی)در عرصه حیات سیاسی و اقتصادی گرایش جمع گرا معمولاً در مکاتب سوسیالیسم و مارکسیسم،و گرایش فرد گرا یانه خصوصاً در لیبرالیسمو کاپیتالیسم خود را نشان داده است.
پشینه و تاریخچه اومانیسم
هرچند اومانیسم در معنای خاص آن از جنبه های اساسی و زیر بنای جنبش رنسانس است اماپشینۀ آن از لحاظ تاریخی به فرهنگ یونان باستان باز می گردد.در یونان باستان ،خدایان صفات و سجایای انسانی وحتی صورت انسانی داشتند.موضوع شعر از حماسه های هومری تا واپسین دورۀفرهنگ یونانی،انسان وسرنوشت انسان بود.اندام انسانی مهمترین مسأله هنر مجسمه سازی و نقاشی به حساب می آمد.توجه به انسان در آن دروه به حد اعلای خود رسید؛حتی در اندیشه سوفیسطائیان انسان مقیاس همه چیز بودسقراط نیزدر همان دوره تأکیدفروان بر خود شناسی داشت.به طورکلی بسیاری تاریخ فرهنگ یونانی را تاریخ وقوف به ارزش حیثیت انسان و استقلال برد انسانی می دانند.با زوال استقلال یونان، فرهنگ یونانی هرچند رنگ باخته به روم منتقل گردید.دمکراسی وآزدی فردی مطابق نمونه یونانی،در روم هرگز پا نگرفت ولی ره هرحال شیوۀفکر یونانی و اندیشۀ استقلال تفکر انسانی در روم به زندگی خود ادامه داد.
اما باظهور و اشاعۀ مسیحیت در روم ودیگر نقاط اروپا و نضج گرفتن کلیسا وضع از بن دیگرگون گردید.به مرور کلیسا مدعی شد که یگانه حافظ حقیقت الاهی در روز زمین است و انسان شناسی مسیحی بر انسان شناسی متأثر از فرهنگ یونانی غالب شد.در این دوره علم وفلسفه خادم الاهیات مسیحی است. در نتیجه کلیسا حق انتخاب و مواد آموزشی . پژهشی را از پیروان خود سلب می کردو حتی علوم تجربی را تحت نظارت خود در آورد.این جریان ،خصوصاًدر بخشی از دورۀ میانه،ادامه داشت تا این که در قرن چهاردهم یکباره در ایتالیا گرایش آشکار به فرهنگ باستان،نخست نا آگاهانه و اندکی بعد آگاهانه به طور انفجار آمیزی پدیدار شد.و پس از آن به سراسر باختر زمین کسترش یافت.این جنبش به جنبش رنسانس (نوزایی) موسوم شد.نتیجۀ چنین نگرشی ،استقلال فرد انسانی و آزدی قیمومیت کلیسا و به بیان دیگر ، پیدایی اومانیسم بود.اعجاب و شیفتگی این دوره نسبت به غنا و باروری عهد باستان موجب شد که شاعران، نویسندگان، سخنوران،تاریخ نویسان وپژهشگران با عنوان (اومانیست)پدید آیندکه ایدآل های خود را در آثار یونان باستان،قهرمانیهای رومیان و عقاید مسیحیان نخستین جستجو می کنند.
به هر حال اومانیسم یکی ازشاخهای برجستهو جنبه های پرنفوذ رنسانس بود که باتوجه به متون باستانی یونان،انسان را در مرکز تأملات خود قرار می داد.این جنبش اومانیستی بیشترین هم خود را صرف گریز از وضعیت حاکم و دورۀ قرن وسطا و نفوذ کلیسایی قرار داده بود؛وچندان دغدغۀ نظم دادن به اندیشه های خود در چار چوبهای علیم و فلسفی را نداشت.اومانیستها،بیشتر از اندیشهای استقبال می نمودند که در تقابل و تخالف نظام حاکم قرن وسطا شکل می گرفت.آنها مفاهیمی از قبیل اختیار و ازدی انسان را –در مقابل اندیشۀ حاکمیت امپراتوری و کلیسا واصول فئودالیته-همواره می ستودند.طبیعت گرایی،تصدیق جایگاه لذتو زندگی اخلاقی ،تساهل و تسامحدینی از دیگر موضاعتی بود که بتدریج مورد علاقۀ اومانیست ها قرار گرفت.جبش اومانیستی هر چند به دلایل مختلف در پایان قرن شانزدهم میلادی- به عنوان یک جنبش –رو به اضمحلال گذاشت،لکن تأثیر خود را به عنوان یک نگرش نوین،در دروۀ خود و جریان فکری پس از ان به طور کلی بر فکر و فرهنگ و رفتار تمدن جدید غربی تا امروز به جای گذاشته است؛به طورکه در عرضۀ هنر و ادب که اومانیست ها آن را به عنوان نخستین گریز گاه خود برای رسیدن به آزدای اندیشه و بیان انسانی انتخاب کرده بودند،افرادی چون پتر ارک(1304-1374) بو کاچیو(1313-1375)ظهر کردند،که با انسان گرای خود و این باور که فرهنگ آنها همان فرهنگ عهد عتیق کلاسیک است. بینش عصر رنسانس را پی ریزی کردند.نظرات آنان الهام بخش بسیاری از نویسندگان،شاعران،نقاشان و پیکره سازان گردید.
ظهور افراد دیگری همچون اراسموس و لوتر در عرصۀ مذهب و پیدایی نهضت اصلاح دین (reformation) ،و وپیشرفتهای بزرگ علمی در عرصه علوم زیست شناسی،پژشکی،شیمی،فزیک به گونه ای تحت تأثیر این دروره و این این جریان فکری است.از لحظ فلسفی نیز اغلب فلسفه های پس از رنساسن متأثر از نگرش اومانیستی بوده اند.نکتل قابل توجه این اینکه اومانیسم دوره رنسانس ،اومانیسم فلسفی نبودولی در دورۀ جدید همگام با ظهور فیلسوفانی چون برنو،بکن،دکارت،اسپینوزادر نحلۀ راسیونالیستی(اصالت عقلی) و لاک،هیوم و بارکلی در نحلۀ امپرپستی(اصالت تجربه ای)بتدریج مفاهیم منسجیم فلسفی خود را بازیافت.
در قرنهای هفدهم و هجدهم (دورۀ روشنگری) تأثیر اندیشه های اومانیستی بر افکار و آثار این دوره کاملاً آشکار است.در این دوره مجموعه از بزرگان ادبا،فلاسفه و دانشمندان مانند لوتر،منتسکیو،دیرو،دالامبر ، لاک هیوم،کندورسه و... می زیستند،که اعتقاد عمومی آنها بر این بود که مئله اساسی بر محور وجود آدمی ،سرو سامان یافتن زندگی فردی و اجتماعی او،بر طبق موازین عقلی است ،نه کشف ارادۀ خداوند در مورد این موجود خاکی .هدف انسان ،نه عشق و ستایش خداوند است و نه بهشت موعود؛بلکه تحقق بخشیدن به طرحهای انسانی متناسب و با این جهان است که از سوی عقل . ارائه می شود. می توان گفت روشنگرایی این دوره نوعی روند و حرکت فرهنگی بود که زمینه های مختلف اخلاق،سیاست،تعلیمو تربیت،اقتصاد،حقوق و دین شناسی و... را تحت تأثیر جدی و دگرگون ساز خود قرار داده بود:در زیمنه اخلاق بنا بر اندیشۀ انسانگرایانه ارزشها وباید ها و نبایدهای اخلاقی و تنها بر مبنای عقل و وجدانو اخلاق علمی – و نه بر اساس آموزه های دینی استوار می شود. در عالم سیاسیت و نیر امور امور بر اساس اراده و خواست انسان –در قالب اکثریت –تعیین می گردد؛دمکراسی به جای تئوکراسی می نشیند.در وقاع اکثر اندیشه های سیاسی قرن اخیر – خصوصاًلیبرالیسم- بر مبنای اومانیسم پی ریزی شده اند.
این روند –یعنی روند اومانیسم در دورۀ روشنگری – تا دروۀ معصر هم چنان ادامه یافت است.در واقع گذشته از بسیاری از جریانهای انتقادی که بر علیه تفکر اومانیسمعقل محور راه افتاده است،در درون مایۀ بسیاری از مباحث اخلاقی ،حقوقی،سیاسی،دینی زیباشناختی معاصر را هنوز اندیشه های انسان گرایانه شکل می دهد؛ هرجند که نامی از اومانیسم در برخی از مباحث برده نشود.اومانیست های امروزی بیشترین تأثیر را از دیدگاهای اموانیستی عصر روشنگری پذیرفته اند.
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
انسانگرایی (اومانیسم) (به انگلیسی: Humanism) رویکرد تمرکز بر تواناییها و دغدغههای انسان؛ در آزمایشهای تجربی، مطالعات اجتماعی، پژوهشهای فلسفی و خلق آثار هنری است.
واژهٔ Humanism (با H بزرگ) نهضت فرهنگی فکری است که در خلال دوران تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) به دنبال ایجاد رغبت و تمایل جدید نسبت به آثار برجستهٔ یونانی و رومی پدید آمدهاست. این واژه از واژهٔ لاتینی Humus به معنی خاک یا زمین اخذ شدهاست.
انسانگرایان میان مجردات در انتهای دوران باستان و در قرون وسطا، محققان و روحانیون، میان divinitas به معنی حوزههایی از معرفت و فعالیت که از کتاب مقدس نشأت میگرفت و humanitas یعنی حوزههایی که به قضایای عملی زندگی دنیوی مربوط میشدهاست، فرق گذاشتند. و از آنجا که حوزهٔ دوم، بخش اعظم الهام و مواد خام خود را از نوشتههای رومی و به طور فزاینده یونان باستان میگرفت، مترجمان و آموزگاران این آثار که معمولاً ایتالیایی بودند خود را umanisti یا humanists نامیدند.
در برخی از موارد انسانگرایی در برابر خداگرایی قرار داده شده است. اما از نقطه نظر علمی، در آنتروپولوژی ارتباطی میان اومانیسم و خداناباوری وجود ندارد و ارتباط عمیقی میان خداباوری و اومانیسم در تاریخ یاد شدهاست، زیرا بنیانگذاران اومانیسم در «اروپا ی مدرن» که دکارت و کانت میباشند خود سرسختترین خداباوران هستند. سارتر در کتاب «اگزیستانسیالیسم و اصالت‏ بشر» (Existentialisme est un Humanism) کوگیتوی دکارتی را تنها نقطهٔ تمایز اگزیستانسیالیسم از بقیهٔ فلسفهها و «تنها مبنای ممکن برای اومانیسم» می‏داند. برخی از انسان گرایی به عنوان ایمان به خدای حقیقی یاد می کنند.از نظر آن ها با این که یک ندای درونی در انسان می گوید که خدا هست ولی چون انسان آن را نمیبیند پس نباید در مورد آن اضهار نظر کرد فعلا چیزی که هست و انسان می بیند خود انسان است و در واقع انسان همان خداست و به اندازه ی تمام انسان ها خدا وجود دارد.
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
fatemeh . R (۱۶-۰۹-۹۴, ۰۳:۱۰ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان