۱۰-۱۰-۹۹، ۱۰:۳۲ ق.ظ
۱۰/دی/۱۳۹۹
تولد جریان اصلاحطلبی از ابتدا و شرایط آن در حال حاضر پرداخت.
شرق: پنجشنبه گذشته بهزاد نبوی، فعال سیاسی اصلاحطلب، میهمان انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران بود. او در این نشست که به صورت مجازی برگزار شد، به بررسی تولد جریان اصلاحطلبی از ابتدا و شرایط آن در حال حاضر پرداخت.
او در ابتدای این سخنرانی، با تشریح وضعیت طیفهای مختلف سیاسی پیش از پیروزی انقلاب گفت: «در ابتدا باید به جریانات مبارز پیش از پیروزی انقلاب اشاره کنم. یعنی جریانهای سالهای 55 و 56. در این توضیح گروههای مسلح را وارد نکرده و صرفا به طیفهایی که بعد از بازشدن فضا وارد عرصه فعالیتهای سیاسی شدند، اشاره میکنم.
در آن زمان، دو گرایش وجود داشت. گرایش اصلاحطلبانه و گرایش انقلابی. گرایش اصلاحطلبانه مربوط به جبهه ملی و تا حدودی نهضت آزادی بود. نهضت آزادی درواقع پلی بین انقلابیون و اصلاحطلبان آن زمان بود. گرایش انقلابی آن زمان از خط امام پیروی میکرد و گرچه بارها گفتهام من امروز مخالف هر نوع انقلابی هستم، اما این بدان معنا نیست که در صورت برگشت به سالهای 56 و 57 کماکان موضع امروز را داشته باشم.
آن زمان عصر انقلاب در سراسر دنیا از جمله کشور ما بود و شرایطی ایجاد شده بود که راهی جز انقلاب باقی نمانده بود. شاه با کارهایی که کرد راهی جز انقلاب علیه آن نظام باقی نگذاشت. به هر حال در همان شرایط جبهه ملی گرایش اصلاحطلبانه داشت. به همین جهت، فیالمثل نخستوزیری بختیار چندان مورد اعتراض و مخالفتش قرار نمیگرفت. البته، به قرار شنیدهها، به مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی پیشنهاد نخستوزیری شد که ایشان نپذیرفت ولی بختیار پذیرفت و نخستوزیر شد.
در یکی، دو روز پیش از پیروزی انقلاب هم شاهد برخوردهای متفاوت با اعلام حکومت نظامی بودیم. مرحوم طالقانی اطلاعیه داد و از مردم خواست به خانههایشان بروند، بلافاصله مرحوم امام طی اطلاعیهای، مردم را به ماندن در خیابانها تشویق کرد که سبب پیروزی انقلاب در 22 بهمنماه شد.
آن روزها اصلاحطلبان مجاهدین خلق را به خط امامیها ترجیح میدادند
نبوی در ادامه با تشریح گرایش انقلابی افزود: «گرایش انقلابی به رهبری امام، در کنار گرایش اصلاحی، شعار «شاه باید برود» و تغییر نظام را مطرح میکرد. با پیروزی انقلاب اسلامی، کماکان آن دو گرایش ادامه یافت. معتقدان به گرایش انقلابی (خط امامی) آن زمان، اصلاحطلبان آن دوره را «لیبرال» و اصلاحطلبان نیز بعضا خط امامیها را «فالانژ» مینامیدند!!
به خاطر دارم در آن روزها اصلاحطلبان مجاهدین خلق را به خط امامیها ترجیح میدادند. «انقلابیون» یا خط امامیها از عملکرد «اصلاحطلبان»، که دولت را در اختیار داشتند، ناراضی و خواهان اتخاذ مشی انقلابی از سوی آنان بودند. در اواخر سال 57 که مرحوم بازرگان در اولین سخنرانی عمومی گفت «من یک فولکس واگن قراضهام و بولدوزر نیستم».
گرچه آن مطالب ناشی از صداقت ایشان بود، ولی برای من میانسالی که آن زمان در زمره انقلابیون بودم، خیلی گران تمام شد. ممکن است این سؤال به ذهن متبادر شود پس شما که آن زمان خط امامی یا انقلابی بودید، چطور شد امروز اصلاحطلب شدهاید؟ بله! سؤال درستی است، اما باید دقت کنید راهبرد یا استراتژی به معنای تحقق اهداف ایدئولوژیک در شرایط زمانی و مکانی خاص است.
نسخهای که در سال 76 آقای خاتمی پیچید، الزاما معلوم نیست نسخه خوبی برای سال 56 باشد. آن زمان شعار اصلاحی هیچ حرکتی ایجاد نمیکرد. حرکت اصلاحی آن دوره در سالهای 39 تا 42، در اثر سرکوب 15 خرداد با شکست مواجه شده بود و شرایطی بود که ما «انقلابیون»ی که رژیم سابق را اصلاحپذیر نمیدانستیم، با مشی اصلاحطلبی مخالف بوده و تکرار آن را نوعی ازدستدادن فرصت برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب، ارزیابی میکردیم.
لذا وقتی صحبت از حرکت اصلاحی آن روز میکنم، به این معنی نیست که چون امروز اصلاحطلبیم، حرکت اصلاحی آن روز را مثبت و مشی خودمان را منفی ارزیابی میکنم. اگر حرکت اصلاحی آن روز ادامه مییافت، حتی شاید امکان بازگشت رژیم سابق وجود داشت. گرچه ضدانقلاب و مخالفان جمهوری اسلامی، شاید مشی اصلاحطلبانه آن روز را تأیید کنند، ولی بعید میدانم کسانی که کماکان معتقدند به اینکه رژیم سابق رژیم قابل قبولی نبوده، از آن مشی استقبال کنند.
نبوی در ادامه سخنرانی به بررسی حلقه طرفداران بنیصدر میپردازد. او با بیان اینکه گرایش دیگر، گرایش آقای بنیصدر و حامیانش بود، ادامه داد: «آقای بنیصدر در ابتدا گرایش انقلابی و خط امامی داشت و در اواسط کار و بعد از رئیسجمهورشدنش نه به خاطر اعتقادی که به جمع اصلاحطلب داشت، بلکه به خاطر حفظ قدرت خود، به اصلاحطلبان نزدیک شد و وقتی دید از آن جریان اصلاحی آنچه مورد انتظارش است به دست نمیآید، راهش جدا و به مجاهدین خلق نزدیک شد و با مسعود رجوی از ایران فرار کرد.
با این اقدام به همراه جبهه ملی، که تا آخر از وی حمایت میکرد، از صحنه معادلات سیاسی داخلی بیرون رفت. نهضت آزادی نیز از آن پس حضور فعالی در صحنه نداشت. در مجلس اول کماکان نمایندگان نهضت آزادی حضور داشتند و حزبشان هم منحل نشده بود، معالوصف تأثیر وجودی خود را در صحنه رقابت بین گروههای طرفدار انقلاب و نظام تا حدود زیادی از دست دادند و البته به صف گروههای برانداز و بنیصدر نپیوستند.
از این مرحله به بعد آرایش قوای داخلی ما در بین نیروهای طرفدار انقلاب و نظام (خط امامیها) تبدیل به گرایش «راست» و «چپ» که عمدتا بر محور شعارهای اقتصادی و عدالتخواهانه شکل گرفت، شد. این دو طیف تا دوره ریاستجمهوری آقای هاشمی در صحنه سیاسی جریانات طرفدار انقلاب و نظام، فعال بودند.
نبوی با بیان اینکه هاشمی چهرهای بود که سعی میکرد هم با جریان راست و هم با جریان چپ ارتباطش را حفظ کند، گفت: «او عملا یک جریان میانهرو معتدل را رهبری کرد که عدهای از دوستان جناح راست و چپ خط امامی، در آن حضور داشتند.
آقایان مهاجرانی، نجفی و مرحوم نوربخش ازجمله اعضای جناح چپ خط امامی بودند که گرایش به آن سمت پیدا کردند و به این ترتیب عملا آرایش جدیدی، در بین نیروهای سیاسی طرفدار انقلاب و نظام ایجاد شد که ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران آنها را در چهار طیف «چپ»، «چپ جدید»، «راست سنتی» و «راست مدرن» طبقهبندی کردیم. این چهار طیف تا دوم خرداد 1376 وجود داشتند. قبل از دوم خرداد 1376 در بین طیف چپ خط امامی بحث انتخابات ریاستجمهوری دور هفتم یعنی انتخابات بعد از دوره آقای هاشمی مطرح شد».
نبوی میگوید: «در آن زمان گزینه اول آن طیف برای انتخابات ریاستجمهوری، آقای میرحسین موسوی بود». او با این توضیح گفت: «اول دوستان سراغ مهندس موسوی رفتند و از ایشان مصرانه و در چند جلسه درخواست شد تا در انتخابات حضور داشته باشد اما ایشان استنکاف کردند.
آنقدر ما به ایشان اصرار کردیم که او مجبور شد تهران را ترک کند و به جای غیرقابل دسترس برود!! و اطلاعیه بدهد که کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری نخواهد شد. این مسئله که پیش آمد دوستان به دنبال چهره جدید میگشتند، تا رسیدند به آقای خاتمی.
البته هیچکس تصور نمیکرد اگر ایشان کاندیدا شود میتواند در انتخابات رأی بیاورد. آن زمان هنوز بحث ردصلاحیت به شکل امروز، مطرح نبود، اما تصور میشد ایشان پنج، شش میلیون رأی بیشتر نخواهد آورد؛ معالوصوف بنا شد صرفا به منظور حفظ حضور طیف چپ در عرصه سیاسی، ایشان کاندیدا شود و با پنج، شش میلیون رأی، عملا جناح چپ خط امامی موجودیتش تثبیت شود. آقای خاتمی هم پذیرفت و فعالیتهای انتخاباتی خود را آغاز کرد. از این به بعد میرسیم به آنچه اصلاحات و اصلاحطلبی نام دارد».
تولد اصلاحات
خاتمی شعارهایی را مطرح میکرد که حتی از نظر جناح چپ خط امامی آن دوره خیلی شعارهای متداول و ملموسی نبود. شعارها عمدتا درباره جامعه مدنی، توسعه سیاسی و... بود و نه براساس اختلافنظرهای اقتصادی و تا حدودی سیاست خارجی (که اختلافات اساسی چپ و راست آن دوره بود) در آن دوره.
چپ خط امامی در زمینه مسائل اقتصادی و همچنین سیاست خارجی مواضعش بالنسبه تندتر از راست خط امامی بود و زاویه بیشتری با مواضع مرحوم آقای هاشمی داشت و طبعا وقتی آقای خاتمی شعارهای توسعه سیاسی، جامعه مدنی و... را مطرح کرد، موجب نگرانی جناح چپ شد که احتمالا ایشان حتی پنج، شش میلیون رأی را هم نمیآورد ولی نتایج انتخابات نشان داد جناح چپ اشتباه میکرد وخاتمی با همان شعارها، رأی 20میلیونی در برابر رأی هفتمیلیونی آقای ناطق آورد.
در جریان انتخابات علاوه بر جناح چپ بخش درخورتوجهی از «راست مدرن» که سابقه چپ داشتند و بخشی از «چپ جدید» (براساس نامگذاریهای آن زمان) هم، به حامیان آقای خاتمی پیوستند. با طرح شعارهایی که عرض شد و ائتلاف عملی طیفهای پیشگفته، آقای خاتمی پیروز شد.
بعد از آن پیروزی، بهتدریج بحث اصلاحطلبی مطرح شد. اینطور نبود که قبلا مانیفست اصلاحطلبی وجود داشته و مطرح شده، سمبلی به نام آقای خاتمی پیدا و در انتخابات شرکت کرده و برنده شده است. بعد از پیروزی، بسیاری به این نتیجه رسیدند که این جریان، جریان جدیدی است.
در واقع این جریان جدید، بیش از گذشته بر شعارهای آزادی و مردمسالاری، علاوه بر شعار عدالتخواهی چپ خط امامی، تأکید داشت، که در واقع بخشی از شعارهای اصلی انقلاب یعنی آزادی و جمهوری اسلامی بود. شعارهای مردمسالاری، توسعه سیاسی، جامعه مدنی و دموکراسی آقای خاتمی، همان هم شعار اصلی انقلاب یعنی آزادی و جمهوری اسلامی بود، که از سوی مردم «جنبش اصلاحی» نام گرفت».
او در ابتدای این سخنرانی، با تشریح وضعیت طیفهای مختلف سیاسی پیش از پیروزی انقلاب گفت: «در ابتدا باید به جریانات مبارز پیش از پیروزی انقلاب اشاره کنم. یعنی جریانهای سالهای 55 و 56. در این توضیح گروههای مسلح را وارد نکرده و صرفا به طیفهایی که بعد از بازشدن فضا وارد عرصه فعالیتهای سیاسی شدند، اشاره میکنم.
در آن زمان، دو گرایش وجود داشت. گرایش اصلاحطلبانه و گرایش انقلابی. گرایش اصلاحطلبانه مربوط به جبهه ملی و تا حدودی نهضت آزادی بود. نهضت آزادی درواقع پلی بین انقلابیون و اصلاحطلبان آن زمان بود. گرایش انقلابی آن زمان از خط امام پیروی میکرد و گرچه بارها گفتهام من امروز مخالف هر نوع انقلابی هستم، اما این بدان معنا نیست که در صورت برگشت به سالهای 56 و 57 کماکان موضع امروز را داشته باشم.
آن زمان عصر انقلاب در سراسر دنیا از جمله کشور ما بود و شرایطی ایجاد شده بود که راهی جز انقلاب باقی نمانده بود. شاه با کارهایی که کرد راهی جز انقلاب علیه آن نظام باقی نگذاشت. به هر حال در همان شرایط جبهه ملی گرایش اصلاحطلبانه داشت. به همین جهت، فیالمثل نخستوزیری بختیار چندان مورد اعتراض و مخالفتش قرار نمیگرفت. البته، به قرار شنیدهها، به مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی پیشنهاد نخستوزیری شد که ایشان نپذیرفت ولی بختیار پذیرفت و نخستوزیر شد.
در یکی، دو روز پیش از پیروزی انقلاب هم شاهد برخوردهای متفاوت با اعلام حکومت نظامی بودیم. مرحوم طالقانی اطلاعیه داد و از مردم خواست به خانههایشان بروند، بلافاصله مرحوم امام طی اطلاعیهای، مردم را به ماندن در خیابانها تشویق کرد که سبب پیروزی انقلاب در 22 بهمنماه شد.
آن روزها اصلاحطلبان مجاهدین خلق را به خط امامیها ترجیح میدادند
نبوی در ادامه با تشریح گرایش انقلابی افزود: «گرایش انقلابی به رهبری امام، در کنار گرایش اصلاحی، شعار «شاه باید برود» و تغییر نظام را مطرح میکرد. با پیروزی انقلاب اسلامی، کماکان آن دو گرایش ادامه یافت. معتقدان به گرایش انقلابی (خط امامی) آن زمان، اصلاحطلبان آن دوره را «لیبرال» و اصلاحطلبان نیز بعضا خط امامیها را «فالانژ» مینامیدند!!
به خاطر دارم در آن روزها اصلاحطلبان مجاهدین خلق را به خط امامیها ترجیح میدادند. «انقلابیون» یا خط امامیها از عملکرد «اصلاحطلبان»، که دولت را در اختیار داشتند، ناراضی و خواهان اتخاذ مشی انقلابی از سوی آنان بودند. در اواخر سال 57 که مرحوم بازرگان در اولین سخنرانی عمومی گفت «من یک فولکس واگن قراضهام و بولدوزر نیستم».
گرچه آن مطالب ناشی از صداقت ایشان بود، ولی برای من میانسالی که آن زمان در زمره انقلابیون بودم، خیلی گران تمام شد. ممکن است این سؤال به ذهن متبادر شود پس شما که آن زمان خط امامی یا انقلابی بودید، چطور شد امروز اصلاحطلب شدهاید؟ بله! سؤال درستی است، اما باید دقت کنید راهبرد یا استراتژی به معنای تحقق اهداف ایدئولوژیک در شرایط زمانی و مکانی خاص است.
نسخهای که در سال 76 آقای خاتمی پیچید، الزاما معلوم نیست نسخه خوبی برای سال 56 باشد. آن زمان شعار اصلاحی هیچ حرکتی ایجاد نمیکرد. حرکت اصلاحی آن دوره در سالهای 39 تا 42، در اثر سرکوب 15 خرداد با شکست مواجه شده بود و شرایطی بود که ما «انقلابیون»ی که رژیم سابق را اصلاحپذیر نمیدانستیم، با مشی اصلاحطلبی مخالف بوده و تکرار آن را نوعی ازدستدادن فرصت برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب، ارزیابی میکردیم.
لذا وقتی صحبت از حرکت اصلاحی آن روز میکنم، به این معنی نیست که چون امروز اصلاحطلبیم، حرکت اصلاحی آن روز را مثبت و مشی خودمان را منفی ارزیابی میکنم. اگر حرکت اصلاحی آن روز ادامه مییافت، حتی شاید امکان بازگشت رژیم سابق وجود داشت. گرچه ضدانقلاب و مخالفان جمهوری اسلامی، شاید مشی اصلاحطلبانه آن روز را تأیید کنند، ولی بعید میدانم کسانی که کماکان معتقدند به اینکه رژیم سابق رژیم قابل قبولی نبوده، از آن مشی استقبال کنند.
نبوی در ادامه سخنرانی به بررسی حلقه طرفداران بنیصدر میپردازد. او با بیان اینکه گرایش دیگر، گرایش آقای بنیصدر و حامیانش بود، ادامه داد: «آقای بنیصدر در ابتدا گرایش انقلابی و خط امامی داشت و در اواسط کار و بعد از رئیسجمهورشدنش نه به خاطر اعتقادی که به جمع اصلاحطلب داشت، بلکه به خاطر حفظ قدرت خود، به اصلاحطلبان نزدیک شد و وقتی دید از آن جریان اصلاحی آنچه مورد انتظارش است به دست نمیآید، راهش جدا و به مجاهدین خلق نزدیک شد و با مسعود رجوی از ایران فرار کرد.
با این اقدام به همراه جبهه ملی، که تا آخر از وی حمایت میکرد، از صحنه معادلات سیاسی داخلی بیرون رفت. نهضت آزادی نیز از آن پس حضور فعالی در صحنه نداشت. در مجلس اول کماکان نمایندگان نهضت آزادی حضور داشتند و حزبشان هم منحل نشده بود، معالوصف تأثیر وجودی خود را در صحنه رقابت بین گروههای طرفدار انقلاب و نظام تا حدود زیادی از دست دادند و البته به صف گروههای برانداز و بنیصدر نپیوستند.
از این مرحله به بعد آرایش قوای داخلی ما در بین نیروهای طرفدار انقلاب و نظام (خط امامیها) تبدیل به گرایش «راست» و «چپ» که عمدتا بر محور شعارهای اقتصادی و عدالتخواهانه شکل گرفت، شد. این دو طیف تا دوره ریاستجمهوری آقای هاشمی در صحنه سیاسی جریانات طرفدار انقلاب و نظام، فعال بودند.
نبوی با بیان اینکه هاشمی چهرهای بود که سعی میکرد هم با جریان راست و هم با جریان چپ ارتباطش را حفظ کند، گفت: «او عملا یک جریان میانهرو معتدل را رهبری کرد که عدهای از دوستان جناح راست و چپ خط امامی، در آن حضور داشتند.
آقایان مهاجرانی، نجفی و مرحوم نوربخش ازجمله اعضای جناح چپ خط امامی بودند که گرایش به آن سمت پیدا کردند و به این ترتیب عملا آرایش جدیدی، در بین نیروهای سیاسی طرفدار انقلاب و نظام ایجاد شد که ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران آنها را در چهار طیف «چپ»، «چپ جدید»، «راست سنتی» و «راست مدرن» طبقهبندی کردیم. این چهار طیف تا دوم خرداد 1376 وجود داشتند. قبل از دوم خرداد 1376 در بین طیف چپ خط امامی بحث انتخابات ریاستجمهوری دور هفتم یعنی انتخابات بعد از دوره آقای هاشمی مطرح شد».
نبوی میگوید: «در آن زمان گزینه اول آن طیف برای انتخابات ریاستجمهوری، آقای میرحسین موسوی بود». او با این توضیح گفت: «اول دوستان سراغ مهندس موسوی رفتند و از ایشان مصرانه و در چند جلسه درخواست شد تا در انتخابات حضور داشته باشد اما ایشان استنکاف کردند.
آنقدر ما به ایشان اصرار کردیم که او مجبور شد تهران را ترک کند و به جای غیرقابل دسترس برود!! و اطلاعیه بدهد که کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری نخواهد شد. این مسئله که پیش آمد دوستان به دنبال چهره جدید میگشتند، تا رسیدند به آقای خاتمی.
البته هیچکس تصور نمیکرد اگر ایشان کاندیدا شود میتواند در انتخابات رأی بیاورد. آن زمان هنوز بحث ردصلاحیت به شکل امروز، مطرح نبود، اما تصور میشد ایشان پنج، شش میلیون رأی بیشتر نخواهد آورد؛ معالوصوف بنا شد صرفا به منظور حفظ حضور طیف چپ در عرصه سیاسی، ایشان کاندیدا شود و با پنج، شش میلیون رأی، عملا جناح چپ خط امامی موجودیتش تثبیت شود. آقای خاتمی هم پذیرفت و فعالیتهای انتخاباتی خود را آغاز کرد. از این به بعد میرسیم به آنچه اصلاحات و اصلاحطلبی نام دارد».
تولد اصلاحات
خاتمی شعارهایی را مطرح میکرد که حتی از نظر جناح چپ خط امامی آن دوره خیلی شعارهای متداول و ملموسی نبود. شعارها عمدتا درباره جامعه مدنی، توسعه سیاسی و... بود و نه براساس اختلافنظرهای اقتصادی و تا حدودی سیاست خارجی (که اختلافات اساسی چپ و راست آن دوره بود) در آن دوره.
چپ خط امامی در زمینه مسائل اقتصادی و همچنین سیاست خارجی مواضعش بالنسبه تندتر از راست خط امامی بود و زاویه بیشتری با مواضع مرحوم آقای هاشمی داشت و طبعا وقتی آقای خاتمی شعارهای توسعه سیاسی، جامعه مدنی و... را مطرح کرد، موجب نگرانی جناح چپ شد که احتمالا ایشان حتی پنج، شش میلیون رأی را هم نمیآورد ولی نتایج انتخابات نشان داد جناح چپ اشتباه میکرد وخاتمی با همان شعارها، رأی 20میلیونی در برابر رأی هفتمیلیونی آقای ناطق آورد.
در جریان انتخابات علاوه بر جناح چپ بخش درخورتوجهی از «راست مدرن» که سابقه چپ داشتند و بخشی از «چپ جدید» (براساس نامگذاریهای آن زمان) هم، به حامیان آقای خاتمی پیوستند. با طرح شعارهایی که عرض شد و ائتلاف عملی طیفهای پیشگفته، آقای خاتمی پیروز شد.
بعد از آن پیروزی، بهتدریج بحث اصلاحطلبی مطرح شد. اینطور نبود که قبلا مانیفست اصلاحطلبی وجود داشته و مطرح شده، سمبلی به نام آقای خاتمی پیدا و در انتخابات شرکت کرده و برنده شده است. بعد از پیروزی، بسیاری به این نتیجه رسیدند که این جریان، جریان جدیدی است.
در واقع این جریان جدید، بیش از گذشته بر شعارهای آزادی و مردمسالاری، علاوه بر شعار عدالتخواهی چپ خط امامی، تأکید داشت، که در واقع بخشی از شعارهای اصلی انقلاب یعنی آزادی و جمهوری اسلامی بود. شعارهای مردمسالاری، توسعه سیاسی، جامعه مدنی و دموکراسی آقای خاتمی، همان هم شعار اصلی انقلاب یعنی آزادی و جمهوری اسلامی بود، که از سوی مردم «جنبش اصلاحی» نام گرفت».
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !