امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشعار "رسول یونان "
#1
رسول یونان (زاده ۱۳۴۸) شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی است.
او در دهکده‌ای در کنار دریاچه ارومیه به دنیا آمد. هم‌اکنون ساکن تهران است. او تاکنون چند دفتر شعر به چاپ رسانده است. گزیده‌ای از دو دفتر شعر رسول یونان با عنوان «رودی که از تابلوهای نقاشی می گذشت» توسط واهه آرمن به زبان ارمنی ترجمه شده و در تهران به چاپ رسیده است[۱].


آثاری از او نیز توسط مریوان حلبچه‌ای به کردی سورانی ترجمه شده‌است.
او از داوران جایزه ادبی والس بوده است.


برخی از کتاب‌ها[ویرایش]

روز بخیر محبوب من (مجموعه شعر)
کلبه‌ای در مزرعه برفی (مجموعه داستان)
روزهای چوبی (ترجمه/ گزینه شعر جهان)
گندمزار دور (مجموعه نمایش‌نامه)
کنسرت در جهنم (مجموعه شعر)
بنرجی چرا خودکشی کرد؟ ( ترجمه/ رمان – شعر از ناظم حکمت)
یک کاسه عسل ( ترجمه/ گزینه شعر ناظم حکمت)
فرشته ها ( مجموعه داستان‌های مینی مال)
تلگرافی که شبانه رسید ( ترجمه/ گزینه شعر ناظم حکمت)
بوی خوش تو (ترجمه/ گزینه شعر آذربایجان)
من یک پسر بد بودم (مجموعه شعر)
تخم مرغی برای پیشانی مرد شماره ۳ (نمایش‌نامه)
سنجابی بر لبه ماه (نمایش‌نامه)
یک بعد از ظهر ابدی (نمایش‌نامه)
خیلی نگرانیم شما، لیلا را ندیدید (رمان)
جاماکا (مجموعه شعرهای ترکی)
پایین آوردن پیانو از پله‌های یک هتل یخی (مجموعه شعر)
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf ، admin
#2
بارانی مورب

در نیمروزی آفتابی
هیچ اتفاقی نیافتاده است
.
.
تنها تو رفته ای
اما من
.
.
قسم می خورم که این باران
بارانی معمولی نیست
حتما جایی دور
دریایی را به باد داده اند
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf
#3
قول بده ...

قول بده که خواهی آمد
اما هرگز نیا!
اگر بیایی
همه چیز خراب میشود
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق
به دریا و جاده خیره شوم
من خو کرده ام
به این انتظار
به این پرسه زدن ها
در اسکله و ایستگاه
اگر بیایی
.
.
.
من چشم به راه چه کسی بمانم؟
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf
#4
این ماه با هیچ دستمالی از پنجره ها پاک نمی شود ...
.
.
تو ماه را
بیشتر از همه دوست می‌داشتی
و حالا
.
.
ماه هر شب
تو را به یاد من می‌آورد
می‌خواهم فراموشت كنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره‌ها پاك نمی‌شود
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf
#5
گریز ...

این شهر
شهر قصه های مادربزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبی ندیده ام.
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمیکند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
.
.
از گم شدن نمی ترسد !
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf
#6
بیشتر از همه دوست می‌داشتی
و حالا
ماه هر شب
تو را به یادِ من می‌آورد
می‌خواهم فراموشت کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره‌ها پاک نمی‌شود

==================================


نیامدنش را باور نمی‌کنم
غیر ممکن است
او نیامده باشد
حتماً، حالا
زیر باران مانده است
و ناامید و خسته
در خیابان‌ها قدم می‌زند
من به باز بودنِ درها مشکوکم
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط: sadaf
#7
ﺣﺮﮐﺖ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
ﻧﻪ ﺁﻧ‌ﺠﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺧﻮﺵ ﮔﺬﺷﺖ
ﻧﻪ ﺍین‌جا
ﺍﺳﻢ ﺩﺭﺑ‌ﺪﺭﯼ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺳﻔﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ‌ﺍﻧﺪ
ﺑﺎ ﭼﻤﺪﺍﻧﯽ
ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎ
ﺩﺭ ﺁﻭﺍﺭﮔﯽ‌ﻫﺎ ﭘﯿﺮ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ !
ﺍﺯ ﻏﺮﺑﺘﯽ
ﺑﻪ ﻏﺮﺑﺘﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﺳﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ
ﺣﺮﮐﺖ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺑﺎﺩ ﺍﺳﺖ
ﺍﺯ ﺷﻬﺮﯼ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮ ..


{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#8
برایش دعا می‌کنم ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
رفتن علت نیست
معلول تمام ماندن‌هایی‌ست که گوشه‌ی اتاق فرسوده می‌شوند
از کسی که می‌خواهد برود
نباید چیزی پرسید
هرکس که پا دارد می‌رود

من از دقت او در تماشای کوچ درناها
فهمیدم که خواهد رفت ..

دست‌هایش سفیدتر شده بودند
می‌توانستند به بال بدل شوند

به شکل رفتن درآمده بود
به شکل دورشدن ماه از پنجره
به شکل پرواز پرنده
از لبه‌ی پاییز
به شکل محو شدن رنگ از چهره در وقت ترس.

گوزنی بود آماده‌ی فرار
برگی بود در فکر کنده شدن از درخت

نمی‌توانست بماند
از ماندن جدا شده بود و باید می‌رفت

او شکل دیگری از من بود
درست مثل من رفت
یعنی فقط چتر را برداشت و چمدان را از یاد برد
یعنی چمدان را از یاد برد و فقط چتر را برداشت
یعنی چمدان را مقابل خود ندید و چتر را داخل کمد دربسته دید

بعد در این شهر بی‌دریا
دنبال دریا گشت که با کشتی برود

ناامید که شد
با اتوبوس رفت

می‌خواست گریه کند اما لبخند می‌زد
چهره‌اش آفتابی بود آلوده به ابر

برایش دعا می‌کنم
دعا می‌کنم که باد با احترام از کنار گل‌هاش بگذرد ..



{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#9
مردی که از ده به شهر آمده باشد ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
از خودش دور افتاد تنها شد
مثل مردی که
از ده به شهر آمده باشد
ببین
چقدر راحت می شکند در توفان
درختی که به قایق بدل شده است ..

{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#10
هرگز آن پاییز زیبا را فراموش نمی کنم ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
هرگز آن پاییز زیبا را فراموش نمی کنم
یعنی خودم را ..
ذخیره ای که از آفتاب تابستان داشتم
هیچ کس نداشت ..
تو از باغ خرمالوهای کال آمدی و
در من رسیدی ..

هرگز آن پاییز زیبا را فراموش نمی کنم ..
یعنی تو را ...


{ رسول یونان }
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  دفتر شعر صنم (اشعار نو) صنم بانو 28 3,501 ۲۷-۰۳-۰، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مجموعه کامل اشعار کتاب دیوار از فروغ فرخزاد صنم بانو 19 1,120 ۲۴-۰۳-۰، ۰۷:۲۷ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart اشعار سجاد شهیدی minaa 13 2,591 ۰۹-۰۳-۰، ۱۲:۵۵ ب.ظ
آخرین ارسال: minaa

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
2 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
v.a.y (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۲:۴۰ ق.ظ)، ..MiSs ZaHRa.. (۱۸-۰۴-۹۴, ۰۴:۳۴ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان