ارسالها: 2,977
موضوعها: 947
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۷
اعتبار:
7,760
سپاسها: 16366
7607 سپاس گرفتهشده در 1335 ارسال
حس می کنم که آدم امروزه نیستم
از خاکم و شکسته ... ولی کوزه نیستم
.
از داغ هر کسی، اثری بر تنم نشست
من آدمم به جان شما ، موزه نیستم ...
.
زاهد ! تمام روز اگر غصه میخورم
حدم بزن ، که این رمضان روزه نیستم
.
.
#سجاد_شهیدی
.
پ.ن: از یک غزل :)
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
ابتهاج جان
ارسالها: 2,977
موضوعها: 947
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۷
اعتبار:
7,760
سپاسها: 16366
7607 سپاس گرفتهشده در 1335 ارسال
لبریز گفتناست دلت، گوش خویش باش
دنبال دیگران نرو، آغوش خویش باش
روی کسی حساب نکن، بعد مرگ هم
تابوت خود بلند کن و دوش خویش باش
از درد دل نصیب تو جز دردسر چه شد؟
بگذار و بگذر از گله، سرپوش خویش باش :)
ای عشق سرشکسته، چه کردند با تو خلق؟
هشیار باش دیگر و مدهوش خویش باش ...
گفتم به چشمِ خویش که این چون گناهِ توست
بی آبرو نباش، خطاپوش خویش باش ...
چشمک زدن به اهل زمین نیست کار تو
در آسمان ستارهی خاموش خویش باش
#سجاد_شهیدی
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
ابتهاج جان
ارسالها: 2,977
موضوعها: 947
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۷
اعتبار:
7,760
سپاسها: 16366
7607 سپاس گرفتهشده در 1335 ارسال
گفتی که مسلمانم و ماه رمضان ست
بوسی بده افطار کنم... وقت اذان است
.
در وصفِ تو بانوی تغزل چه بگویم؟
چیزی که عیان ست، چه حاجت به بیان ست؟
.
هم قامتِ سرو از قد رعنات خمیده
هم در طلبت غنچه چنین جامه دران ست
.
پرسید: چه حالست دلت از لب و چشمم ؟
گه زنده به این ست و گهی کشته از آن ست
.
ما زخمی زلفیم، به ابروی تو سوگند
این غائله را خاتمه با تیر و کمان ست
.
ای حادثه در حادثه، ای زلزله، ای عشق
هر جا خبری هست، تو پایت به میان ست
.
هر شب دو برابر شده دیوانگیِ من
این شیوهی عشق ست، شبیه سرطان ست
.
برخاستی و رفتی و در پشت سر تو
انگار نه انگار... نگاهی نگران ست...
.
.
#سجاد_شهیدی
.
.
.
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
ابتهاج جان
ارسالها: 2,977
موضوعها: 947
تاریخ عضویت: شهریور ۱۳۹۷
اعتبار:
7,760
سپاسها: 16366
7607 سپاس گرفتهشده در 1335 ارسال
غافل از خود ناگهان دیدم غمت بر جان نشست
برف اگر شب آمد آدم صبح حیرت میکند...
#سجاد_شهیدی
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
ابتهاج جان