امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
به من یاد بده مثل تو باشم!
#1
مرد زاهدی که در کوهستان زندگی می کرد ،

کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند .

سنگ زیبایی درون چشمه دید .

آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد .

در راه به مسافری برخورد کرد که از شدت گرسنگی با حالت ضعف افتاده بود .

کنار او نشست و از داخل خورجینش نانی بیرون آورد و به او داد .

مرد گرسنه هنگام خوردن نان ،

چشمش به سنگ گران بهای درون خورجین افتاد . نگاهی به زاهد کرد و گفت :

« آیا آن سنگ را به من می دهی ؟ »

زاهد بی درنگ سنگ را درآورد و به او داد .

مسافر از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید .

او می دانست که این سنگ آنقدر قیمتی است که با فروش آن می تواند تا آخر عمر در

رفاه زندگی کند ، بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد .

چند روز بعد ، همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت :

« من خیلی فکر کردم ، تو با این که می دانستی این سنگ چه قدر ارزش دارد ،

خیلی راحت آن را به من هدیه کردی . »

بعد دست در جیبش برد و سنگ را در آورد و گفت :

« من این سنگ را به تو برمی گردانم ولی در عوض چیز گران بهاتری از تو می خواهم .

به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم »
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان: گذشته ات را همیشه به یاد آور! AsαNα 0 160 ۲۷-۰۶-۹۵، ۰۱:۰۹ ق.ظ
آخرین ارسال: AsαNα
  جایی که خدا میخواهد باشم admin 1 183 ۰۶-۰۸-۹۴، ۱۱:۵۶ ب.ظ
آخرین ارسال: sarika
  چگونه می توانم مثل تو باشم الهه ی شب 0 292 ۲۶-۰۳-۹۴، ۰۹:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: الهه ی شب

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
7 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۲۴-۰۵-۹۵, ۰۱:۲۲ ب.ظ)، خانوم معلم (۲۴-۰۵-۹۵, ۰۹:۰۳ ب.ظ)، nza3380 (۲۴-۰۵-۹۵, ۰۳:۲۵ ب.ظ)، #*Ralya*# (۲۳-۰۵-۹۵, ۰۷:۴۰ ب.ظ)، barooni (۲۳-۰۵-۹۵, ۰۷:۱۱ ب.ظ)، زينال (۲۴-۰۵-۹۵, ۰۷:۴۳ ق.ظ)، maryamix (۲۳-۰۵-۹۵, ۰۹:۰۳ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان