امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بیوگرافی چارلز منسون|جنایتکار آمریکا
#1
http://www.forum.98ia.com/up.php?file=14...images.jpg












چارلز منسون مردی جنایتكار بود كه با جمع كردن گروهی از هیپی ها و تشكیل یك گروه۳۰نفره اقدام به قتل بیش از ۳۵تن از بازیگران و هنرمندان هالیوود كرد .
دادگاه این مرد طولانی ترین محاكمه در طول تاریخ ایالات متحدهآمریكا بود و بیش از ۹ماه به طول انجامید و هزینه ای بالغ بریك میلیون دلار داشت.



كتلین مدوكس یك زن الكی بود كه در فسادغوطه ور بود. او در ۱۲نوامبرسال ۱۹۳۴ پسری به دنیا آورد كه نامش را چارلز گذاشت در همان زمان او بمدت كوتاهی زندگی مشتركش را با مردی به نام ویلیام منسون آغاز كرد و به این صورت بود كه پسرك به چارلز منسون شهرت یافت.
چارلز بعد از مدتی به علت آلودگی شدید مادرش به الكل و فسادبه پرورشگاه سپرده شد. و پس از مدتی دوباره به مادرش سپردند. در این زمان كتلین وارد باندهای سرقت شده بود و زمان هایی كه او به اقدامات خلافكارانه میپرداخت چارلز در نزد مادربزرگ و خاله اش می ماند.
در یكی از این سرقت های مسلحانه كتلین دستگیرشد و به زندان افتاد. مادربزرگ چارلز كه ازنگهداری او خسته شده بود، او را به ویرجینیا فرستاد تا مدتی را در كنار یكی از اقوام بماند. كتلین پس از مدتی از زندان آزادشد و این در حالی بود كه چارلز هرچندگاه یكبار در خانه یكی از اقوام و آشنایان گذرانده بود.
كتلین پس از آزادی از زندان حاضر نشد كه سرپرستی پسرش چارلز را به عهده بگیرد چارلز پس از آن بقیه دوران كودكی و نوجوانی اش را در مكان های مختلف و نزد افراد متفاوت سپری كرد.

فروش چارلز:
كتلین ـ مادرچارلز ـ یكبار برای به دست آوردن یك بطری نوشیدنی پسرش را به یك مستخدم در یك رستوران فروخت. چارلز مدتی در كنار این مستخدم كه از نظر اخلاقی و روحی آدم مشكل داری بود ماند. تا اینكه دایی چارلز از این مسأله باخبرشد و او را با خودش به خانه بازگرداند.

نخستین دستگیری:
چارلز ۹ساله بود كه برای نخستین بار به جرم دزدی و سرقت دستگیرشد. بعد از این سرقت بود كه به دارالتأدیبی فرستاده شد و پس از چندی از آنجا فراركرد.

دومین دستگیری:
چارلز در ۱۲سالگی برای دومین بار به جرم سرقت دستگیرشد و این بار به زندان افتاد.

اقدام به آزادی:
چارلز از ۱۲سالگی بمدت پنج سال در زندان به سربرد. در این زمان چارلز ۱۷ساله بود كه خاله اش قبول كرد كه چارلز آزاد شود و او سرپرستی اش را به عهده بگیرد. در حالیكه كارشناسان زندان درصدد انجام كارهای سرپرستی و آزادی چارلز بودند. او به سوی یكی از هم سلولی هایش حمله كرد. این حمله او به هم سلولی اش باعث شد تا نظر دادگاه و مسؤولان زندان نسبت به آزادكردن او عوض شود.

آغاز جنایت:
دریكی از شب های گرم تابستانی در سال ۱۹۶۹ بازیگر جوانی به نام «شارون تیت» به همراه چندتن از دوستان خانوادگی شان در خانه خود واقع در بورلی هیلز كه امنیت و آرا مشی خاص در مقایسه با همهمه هالیوود داشت، سرگرم گذراندن تعطیلات آخر هفته خود بود.همسر «شارون تیت» به نام «رومان پولانسكی» در اروپا مشغول ساختن یكی از فیلمهای خود بود.«شارون» ماههای پایان بارداری اش را سپری میكرد، سعی داشت تا اوقاتش را با دوستانش سپری كند كه دوری و دلتنگی از شوهرش را از یاد ببرد.
شب ۹ آگوست خانواده «كاتس» كه درصد متری خانه پولانسكی زندگی میكردند در حدود نیمه شب بود كه صدای شلیك چند گلوله را شنیدند. اما بعد از آن هیچ صدایی به گوش نرسید و خانواده «كاتس» دیگر نسبت به این تیراندازی ازخودحساسیت نشان ندادند.یك مأمور امنیتی كه در آن منطقه از سوی چندخانواده پولدار استخدام شده بود نیز صدای شلیك را شنید. ساعت ۴صبح بود. او بعد از شنیدن صدای شلیك با پلیس لوس آنجلس تماس گرفت و آنان را در جریان این تیراندازی ها قرارداد.

روز بعد:
ساعت ۸ صبح بود كه «وینیفرد چپ من» سریدار خانه «شارون» در برابر در ورودی ایستاد او متوجه شد كه كابل تلفن آویزان است. او احتمال داد كه سیستم تلفن خانه از كارافتاده باشد.
وینیفرد از در پشتی وارد خانه شارون شد. وقتی وارد اتاق نشیمن شد لكه های قرمز رنگ زیادی را در اطراف دید. اوبه سوی محوطه سبز مقابل خانه رفت و از دور متوجه حوضچه ای از خون شد كه جسد مردی در آن افتاده است. در حالیكه بشدت وحشت كرده بود، شروع كرد به فریاد زدن و به سرعت خانه را ترك كرد. در این زمان بود كه او متوجه جسد دیگری شد كه در خودرو پارك شده جلوی خانه شارون بود. مستخدم خانه شارون پس از چندلحظه به سوی خانه «كاتس» دوید، او میخواست آنان را در جریان این جنایت ها قراردهد. اما هیچ كس در خانه «كاتس» نبود.

پلیس میرسد:
پلیس با تماس خدمتكار خانه شارون به آنجا رسیده بود. «چری درزا» یكی از افسران پلیس لس آنجلس به همراه یك افسر دیگر زودتر از بقیه به آنجا رسیدند و شروع به بازرسی خانه كردند.در محوطه سبز مقابل خانه جسد مردی كه حدود ۳۰سال داشت و سروصورتش بشدت خرد شده بود، افتاده بود. جسد دیگر به زنی تعلق داشت با آثار ضربات متعدد چاقو كه در گوشه ای افتاده بود. این دو افسر وقتی به داخل خانه رسیدند با دو جسد دیگر مواجه شدند. یكی از این دو جسد مربوط به زنی باردار بود. به این زن ۱۶ضربه چاقو وارد شده بود و كلمه «خوك» را با خون او در برابر در ورودی منزل نوشته بودند.

جنایتی دیگر:
شب ۱۰ آگوست روز بعد از آن جنایت هولناك «لینو» و «رزماری لاویانكا» به همراه دخترشان «سوزان» از تعطیلات به خانه بازگشتند. صبح روز بعد پسرشان «فرانك» برای دیدن پدر، مادر و خواهرش به خانه شان آمد ولی وقتی به محوطه جلوی خانه رسید چیزهای عجیبی را دید. او به سرعت وارد خانه شد و جسد «لینو» را در حالی كه طنابی دورگردن ش پیچیده شده و بالشتی روی صورتش قرارداده شده بود، دید.«فرانك» بلافاصله به پلیس تلفن كرد. آمبولانس و پلیس به سرعت به خانه «لینو» رفتند. یك چنگال بزرگ در شكم «لینو» فرو رفته بود.جسد «رزماری» در اتاق خواب پیدا شد.پلیس در سه قسمت از خانه جملات «مرگ بر خوك ها»، «برخیز» و «هلتر اسكلتر» را كه با خون روی دیوارها نوشته شده بود، پیدا كرد.

جایزه 25 هزار دلاری:
«رومان پولانسكی» در ۱۵ آگوست به خانه اش بازگشت درحالی كه از مرگ همسر باردارش شارون به شدت متأثر بود. او به همراه پیتر سلرز، یول براینر و وارن بیتی ـ ستاره های هالیوود ـ در روزنامه ها آگهی داد و جایزه ای ۲۵ هزار دلاری برای اطلاعاتی كه باعث كشف نام قاتل یا قاتلان همسرش باشد، تعیین كرد.

گزارش پلیس محلی:
پلیس محلی گزارشی را به اداره پلیس لوس آنجلس ارسال كرد كه در آن به دستگیری مظنونی به نام «بابی بوسوللی» اشاره شده بود.این شخص همراه گروه دیگری از هیپی ها بود كه تحت رهبری «چارلز منسون» بود. پلیس لوس آنجلس به این گزارش توجهی نكرد و اعلام كرد: قتل های روی داده احتمالاً به واسطه درگیری بر سر معاملات مربوط به مواد مخدر بوده و انگیزه دیگری در بین نبوده است.

سه ماه بعد:
سه ماه از زمان قتل ها میگذشت با وجود این هیچ پیشرفتی در شناسایی و روند پرونده توسط پلیس لوس آنجلس انجام نشده بود.كارآگاهان پلیس محلی نسبت به پلیس لوس آنجلس علاقه و جنب وجوش بیشتری برای كشف راز این قتل ها از خود نشان میدادند. آنها این قتل ها را با هم مرتبط میدانستند و «چارلز منسون» رامظنون اصلی این پرونده و جنایات میشناختند.

نخستین سرنخ:
در اواسط ماه اكتبر پلیس لوس آنجلس شروع به همكاری با پلیس محلی كرد و مشغول بررسی شباهت های بین قتل «شارون تیت»، «لابیانكا» و «هینمن» شد. این بررسی ها باعث شد تا آنها به مزرعه «اسپان رنچ» هدایت شوند. این مزرعه محل زندگی هیپی ها بود كه خود را «خانواده منسون» مینامیدند.

دستگیری یک مظنون:
«بابی بوسوللی» مظنونی بود كه دستگیر شد. او نیز در این مزرعه زندگی میكرد. نامزد ۱۷ ساله «بابی» در بازجویی ها به پلیس گفت: «منسون»، «بابی» و دختری به نام «سوزان آتكینز» را برای گرفتن پول نزد «هینمن» فرستاده بود و وقتی كه «هینمن» از دادن پول به آنان سرباز زده بود، آنها او را به قتل رسانده بودند.وی همچنین گفت: «سوزان» ازدرگیری با مردی كه چندبار با چاقو به پایش ضربه زده بود، صحبت كرده است.

بازجویی از سوزان:
«سوزان آتكینز» دستگیر شد و پلیس پس از این دستگیری بازجویی های تخصصی را از او آغاز كرد.
تحقیقات نشان میداد كه سوزان در آن زمان در زندان بوده است بنابراین ارتباط زیادی بین این قتل و دو قتل دیگر وجود داشت.
تنها موردی كه وجود داشت این بود كه سوزان با چاقو به سوی مردی حمله كرده است ولی جسد «هینمن» ضربه چاقویی را بر خود نداشت. با این حال بررسی ها نشان می داد كه «ویك فرایكونسكی» با چاقو به قتل رسیده است. این جسد را پلیس در برابر خانه «شارون تیت» پیدا كرده بود.

در طول زمانی كه «آتكینز» در زندان در انتظار دادگاه خود برای قتل «هینمن» بود شروع به صحبت و درددل با هم سلولی هایش به نام «ویرجینیا گراهام» كرد. در این صحبت ها بود كه آتكینز اعتراف كرد قتل كار او بوده است و این قتل ها به دستور «چارلز منسون عیسی مسیح» بوده است و او آنها را به محلی در یك زیرزمین به نام دره مرگ هدایت خواهد كرد و درآنجا با تمدنی نوین روبرو خواهند شد. درحالی كه هم سلولی های آتكینز احساس می كردند كه او دیوانه شده است، او در ادامه گفت: در قتل شارون تیت و لابیانكاها نیز دست داشته است و همه این قتل ها كار خود او بوده است.
او گفته بود از این كه زنی باردار را به قتل رسانده است به هیچ وجه ناراحت نیست زیرا این قتل ها به دستور چارلز انجام شده است.

آتكینز در این حرف ها و صحبت با هم سلولی هایش به قتل های دیگری كه نقشه شان بود و باید آن را انجام می دادند اشاره كرد. ریچارد برتون، استیو مك كوئین، الیزابت تیلور، فرانك سیناترا و تام جونز همه ستاره های محبوب آمریكایی بودند كه در لیست مرگ قرار داشتند.
در همین زمان پلیس اعترافات دیگری از اعضای «خانواده منسون» به دست آورد.
«آن اسپرینگر» اعتراف كرد كه چند روز بعد از آن قتل ها منسون شروع به صحبت در مورد نحوه كشتن آن افراد كرده بود و اشاره كرده بود كه كلماتی مثل خوك، هلتر اسكلتررا با خون روی درها و دیوارها نوشته اند.
در میان این صحبت ها بود كه از شخصی موسوم به «دنی دی كارلو» نام برده شد. وقتی كه پلیس این شخص را پیدا كرد وی نیز حرف های زیادی را در مورد خانواده منسون با پلیس در میان گذاشت و از افرادی دیگر كه در آن مزرعه همراه منسون زندگی میكردند، نام برد. با منسجم شدن این اطلاعات بود كه پلیس لوس آنجلس وارد عمل شد.

دادگاه:
۱۸ نوامبر سال ۱۹۶۹ دادرس پرونده «وینسنت بولیوسی» پس از شنیدن اعترافات آتكینز باید به نوعی می توانست ثابت كند كه «چارلز منسون» فرمانده و رهبر این گروه مرگ بوده است و تمام قتل ها به دستور او صورت گرفته است.
شواهدی كه در صحنه های قتل و ابزارآلات در محل زندگی گروه كشف شد، مدرك لازم برای متهم كردن منسون وجود داشت و انگیزه قتل به گفته دادرس «بولیوسی» همان فلسفه وحشیانه هلتراسكلتر بوده است. حتی كیف پول یكی از مقتولان نیز پس از ربوده شدن در یك پمپ بنزین كه محل تردد سیاه پوستان بود، قرارداده شده بود تا وقتی یكی از سیاهان قصد استفاده از كارت های اعتباری درون آن را دارد، دستگیر شود و تمام تقصیرها برعهده یك سیاهپوست باشد، ولی این اتفاق هرگز نیفتاد و پلیس زودتر كیف پول را در آن محل كشف كرد.

چند ماه دادرسی:
در طول دادرسی ها كه چند ماه طول كشید چارلز منسون حضوری دائمی در دادگاه داشت. دادرس پرونده «بولیوسی» در مورد او میگوید:
ـ اگر چه هرگز خوب درس نخوانده و مدرسه نرفته است ولی بیانی شیوا داشت و خیلی باهوش بود. او متوجه تمام ظرایف معنایی میشد و قبل از اینكه به سؤالات پاسخ دهد آنها را كاملاً بررسی می كرد. هر چند كه اتهامات وارد شده به او خیلی جدی بود با این حال او همیشه مشغول این بود كه در دادگاه یك شوخی بكند و فضای دادگاه را از آن حالت جدیت خارج كند.

محاکمه رسمی:
اواسط ژوئن سال ۱۹۷۰ محاكمات رسمی چارلز آغاز شد. «قاضی چارلز اولدر» دستور داده بود كه تمام اعضای هیأت منصفه تا پایان محاكمه در قرنطینه باشند تا از هرگونه تهدید و آزارهای احتمالی كه توسط هواداران خانواده منسون میشد در امان بمانند. رفت و آمد قاضی «اولدر» نیز تحت نظارت و محافظت شدید انجام میگرفت. در آغاز این محاكمه رسمی بود كه دادرس «بولیوسی»، «چارلز منسون» را یك ولگرد كه خود را عیسی مسیح معرفی میكرد، نامید و اضافه كرد: وی در پس پوشش یك هیپی كه اصولاً نماینده دوستداران صلح هستند دست به برنامه ریزی قتل های متعدد زده است و او دیوانه ای است كه برای رفع عطش خود و برای رسیدن به قدرت اقدام به خونریزی میكند.

«منسون» با ضربدری خون آلود روی پیشانی اش در برابر هیأت منصفه ظاهر شد و با كمك «اردینگ كانارك» وكیل مدافعش، به دفاع در برابر اتهامات وارد به خود پرداخت. مهمترین چیزی كه او باید در مقابل آن از خود دفاع میكرد تسلط افسانه ای اش بر اعضای گروه اش بود. اگر هر كدام از اعضای گروهش علیه او شهادت میدادند، وضعیت و شرایط كاملاً به ضرر «منسون» تمام میشد. «چارلز منسون» به این دلیل در صدد بود كه با تهدید و سایر راه ها آنها را از این كار منع كند. یكی از كسانی كه علیه او شهادت داده بود، تهدید شده بود كه خودش و خانواده اش كشته خواهد شد. به واسطه نفوذ شدید منسون بر اعضای گروهش كه در دادگاه حاضر بودند «سوزان آتكینز»، اعترافاتی را كه علیه «منسون» كرده بود، پس گرفت و شروع به تعریف كردن داستان هایی بی سر و ته و عجیب كرد.

منسون هر چه شواهد و مدارك علیه اش بیشتر میشد، بیشتر سعی میكرد تا جو دادگاه را به هم بزند و به این گونه به نفع خودش شرایط را تغییر دهد. در اوج این جریان او شروع به مشاجره لفظی با قاضی كرد و فریاد زد: «یك نفر باید سرت را از تن جدا كند.» در این هنگام آتكینز به همراه دو نفر دیگر از اعضای گروه بلند شدند و شروع به خواندن آوازهایی مخصوص به زبان لاتین كردند. قاضی آنان را با این كار از دادگاه اخراج كرد وقتی كه آنها دوباره به دادگاه برگشتند در برابر حیرت حضار دادگاه و اعضای هیأت منصفه ادعا كردند تمام آن قتل ها را خودشان برنامه ریزی و اجرا كرده اند و «چارلز منسون» هیچ نقشی در این قتل ها نداشته است.

با این ادعا بود كه «رونالد هیوز» ـ یكی از وكلا ـ فریاد زد: در این شرایط ساختگی حاضر نیستم در دادگاه حضور داشته باشم و دفاع از موكلم را ـ كه عضوی از خانواده منسون بود ـ برعهده نمیگیرم.چند روز بعد از این كار، او ناپدید شد و جسد «رونالد هیوز» مدتی بعد در میان تخته سنگ هایی بزرگ در بخش ونتورا پیدا شد. بعدها اعضای خانواده منسون مسؤولیت این قتل ها را به عهده گرفتند.

7 ماه بعد:
۱۵ ژانویه سال ،۱۹۷۱ یعنی هفت ماه بعد از آغاز دادرسی ها بود كه هیأت منصفه تشكیل جلسه داد و بعد از ۹ روز شور، بالاخره رأی خود را اعلام كرد. تدابیر امنیتی شدیدی در اطراف ساختمان دادگاه برقرار شد. زیرا یكی از هواداران منسون یك جعبه نارنجك از قرارگاه نیروی دریایی دزدیده بود و قصد داشت دادگاه را به روز قیامت تبدیل كند.
هیأت منصفه چارلز منسون به همراه سه تن از اعضای گروه را مجرم شناخت.
۲۹ مارس ۱۹۷۱ نیز دادگاه حكم خود را مبنی بر اعدام متهمان ابلاغ كرد. در لحظه قرائت حكم استكینز به اعضای هیأت منصفه گفت: بهتر است درخانه خود را قفل كنید و مراقب جان خود و كودكانتان باشید. در ۱۹ آوریل قاضی دادگاه عالی چارلز اولدر حكم نهایی را اعلام داشت: حكم نهایی اعدام است و این شرایط الزامی است. اگر برای این جنایات مجازاتی اینگونه در نظر گرفته نشود، پس چه جرمی مستحق حكم اعدام است؟ در سال ۱۹۷۲ دادگاه عالی كالیفرنیا مجازات اعدام را به طور كلی ملغی كرد و بعد به واسطه چنین تغییری در قانون اعضای گروه به همراه چارلز منسون به حبس ابد محكوم شدند.

پس از حکم نهایی:
پس از اجرای حكم و زندانی شدن «چارلز منسون» مقاله های متعددی در حمایت از او نوشته شد و حتی احتمال این میرفت كه وی به یك قهرمان مرموز تبدیل شود.
نمایشنامه، فیلم، كتاب و مستندهای زیادی در مورد زندگی و ماجرای چارلز منسون نیز ساخته و نوشته شده است. شاید علت این امر كه وی از خاطره ها پاك نشد این است كه قربانیان او افراد سرشناس و معروف هنر و سینم ا بودند.
چارلز منسون كه از ۳۴ سالگی شروع به جمع آوری گروهی از هیپی ها و ولگردها كرده بود، توانسته بود ۳۰ نفر را دور خود جمع كند. وی تمایل شدیدی به رهبری داشت و همراهان و پیروانش او را می پرستیدند، بطوری كه او را پیامبر و شیطان میدانستند.
چارلز منسون كه از ضریب هوشی بالایی برخوردار بود اعتقاد داشت جنگ نژادی بزرگی در راه است و در آن سیاهان بر سفید پوستان غلبه خواهند كرد او این جنگ را «هلتر اسكلتر» نامید كه معنی آن بلبشو است.
او شروع به تبلیغ این اندیشه در میان هواداران و همراهانش كرد. او قصد داشت با به قتل رساندن سفید پوستان این جنگ را جلو بیندازد و طوری صحنه سازی شود كه خوكها ـ نیروهای دولتی ـ سیاهان را عامل اصلی این جنایات بدانند. عده ای اعتقاد دارند كه قتل های وی جنگی علیه صنعت موسیقی ایالات متحده بود كه پیشتر از ورود «چارلز منسون» به آن جلوگیری شده بود و او قصد انتقام گیری داشت.
«چارلز منسون» به حامیان خود وعده داده بود كه پس از پیروزی سیاهان آنها قدرت را از سیاهان خواهند گرفت و برجهان حكومت خواهند كرد و در این زمان است كه بر سرزمینی كه در زیر زمین پنهان شده و «دره مرگ» نام دارد، راه پیدا خواهند كرد.
«منسون» در حال حاضر با راه اندازی یك سایت اینترنتی نامه های زیادی را از هوادارانش دریافت میكند و در صدد ترغیب هواداران برای ترور رئیس جمهور آمریكا است وی به ۳۵ قتل اعتراف كرده است ولی هنوز آمار دقیق جنایات او روشن نیست و در برابر این قتل ها به ۵ بار حبس ابد محكوم شده است.
منسون اكنون در حال كمك به یك استاد جرمشناسی است تا دوره های آموزشی در مورد نظام قضایی آمریكا برگزار كند. به این علت وقتی در سال ۱۹۹۷ دادگاهی برای بررسی شرایط آزادی مشروط او تشكیل شد، او اعلام كرد آنقدر مشغول و گرفتار كارهای سایت اینترنتی اش است كه وقت شركت در این دادگاه را ندارد.


منبع: iraninstitute.com
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  آدم‌حسابی‌ها؛ بابک یزدانی؛ مقیم آمریکا صنم بانو 1 210 ۲۳-۱۲-۹۹، ۱۲:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  آدم‌حسابی‌ها؛ کیوان بیک‌پور؛ مقیم آمریکا صنم بانو 2 204 ۱۶-۱۲-۹۹، ۱۱:۳۳ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  آدم‌حسابی‌ها؛ دکتر امید فرخزاد؛ مقیم آمریکا صنم بانو 1 213 ۰۸-۱۲-۹۹، ۰۱:۰۷ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
fatemeh . R (۳۰-۰۹-۹۴, ۰۷:۳۶ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان