امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
بی بهانه | به قلم ~Bi BaHaNeH~
#21
خیلی خوب مینویسی عزیزم
خیلی زیبا بو
موفق باشی یه عالمه
بچه فال فروشی را پرسیدم چه میکنی؟
گفت به ان هایی که در امروز خود مانده اند فردا می فروشم.

[عکس: treeswing.gif]
پاسخ
سپاس شده توسط: .RaHa. ، Armin ، آرزو
#22
نقل قول:خیلی خوب مینویسی عزیزم
خیلی زیبا بو
موفق باشی یه عالمه

ممنون عزیزمmara
ولی خودم میدونم فقط خط خطیه...تعریفی نیستmara
پاسخ
سپاس شده توسط: Armin ، آرزو
#23
تو مثل کودکی تنها
در فراسوی خیال خسته ام هستی

آرزوهای کودکانه ات
خواسته های کوچکت
دنیای ساده ات

همه را به خاطر دارم
مگر میشود روزی برسد
که من تو را
فراموش کنم....!
پاسخ
سپاس شده توسط: Armin ، آرزو
#24
دیگر درونم جایی برای فروپاشی ندارد
همه ی وجودم ازهم پاشیده است
میتوانی با خیال راحت
بروی....!!
پاسخ
سپاس شده توسط: Armin ، آرزو
#25

لبخندت
مثل خواب هرشبم شده است

همچون فیلمی
به زیبایی ترنم بهار

راستی می دانی
آخرین بار که خندیدی

بهار را
در من زنده کردی....
پاسخ
سپاس شده توسط: Armin ، آرزو
#26
تقدیم به عموی عزیزم



سالها گذشت
بی انکه بدانم در کجای این اسمان بی کران قرار داری
می گویند در نزدیکی هایم هستی
اما چر ا تو را نمیببنم

بهار جدیدت را ندیدی و رفتی
اینگونه بود وفاداریت به دنیا

من تو را داشتم و نداشتم
راحت تر از آن رفتی که به دنبالت بیابم و در لحظه وداع بگویم؟
" تنهایم نگذار ... اینجا بزرگ است و من کوچک.."

خداوندا!!
او را که از من گرفتی زندگی ام را از یاد بردم
چه کودکانه حس کرد م تنها شده ام

کاش در آن لحظه تاریک می دانستم
سرنوشت چه بازی هایی در پیش دارد
من او را می خواهم

تنها بهانه ی کودکی هایم
اینک چقدر دلم برایش تمگ است
دنیا را دور زدم

آنقدر زود مرا دور زد که به امروز رسیدم

ساگرد رفتنت

دلم برایت تگ است
چه کنم؟
برایت زمستانی میشوم..



17.12.90 ـــ 22:50


عمو! تو منو میبینی ،اره؟
دلم برات تنگ شده
دلم برای خنده های از ته دل تنگ شده
بیام پیشت؟
پاسخ
سپاس شده توسط: Armin ، آرزو
#27
امشب حال و هوایم بسی سرد و خاموش است
خدا کند که ببارد آن اسمان تیره قلبم به امید روزی روشن
ای هستی تمام هستی من !
دلتنگم
پاسخ
سپاس شده توسط: Armin ، آرزو
#28
وقتی شروع شد فقط یک بازی بود
یک بازی ساده
بین من و تو
از همان اول هم
حس غریبی همراه لحظه های با تو بودن داشتم
حس غیر قابل درک
کم کم از این حس ترسیدم
ترسیدم و کنار نکشیدم
تو
بی خبر از حس من امده بودی
بی خبر از حس من ماندی
و بی خبر بازی مرا سخت کردی
من
از حس تو ترسیدم
از آن نگاه مهربان که تمام بهانه ام شده بود
من و تو
با هم این بازی را شروع کردیم
این راه پر واهمه
من و تو
از همان اول
واهمه ی این بازی
را داشتیم
پاسخ
سپاس شده توسط: Armin ، آرزو
#29
همیشه یکی هست
که با رفتنش
که با نبودنش
میشه همه زندگی رو از لبخند پر کرد
همیشه یکی هست
که درست جایی که نباید باشه ، میاد
که درست جایی باید باشه ،میره
و حالا
تکرار این حرفا
خلاصه ای در من است
پاسخ
سپاس شده توسط: Armin ، آرزو
#30
کنایه نگاهت
همچون آتشی بود بر دل غم گرفته ام
وقتی که بی دوست
در جاده ی این سفر قدم گذاشتی
من رد آن نگاه را به گور بردم
پاسخ
سپاس شده توسط: Armin ، آرزو


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  ..::قلم زده های یدالله رویایی::.. varesh 4 623 ۲۸-۰۲-۹۳، ۱۰:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: varesh
  ..::قلم زده های حسن هادوی ::.. varesh 4 555 ۲۵-۰۲-۹۳، ۰۵:۲۷ ب.ظ
آخرین ارسال: varesh
  ..::قلم زده های محمدرضا عبدالملکیان ::.. varesh 11 753 ۱۵-۰۲-۹۳، ۰۹:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: varesh

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
.مليكا. (۱۴-۰۵-۹۴, ۰۳:۴۵ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان