۱۰-۱۱-۹۶، ۱۰:۵۰ ق.ظ
نکته جالب آن که فردوسی لقب شیر برای پهلوانان و جنگاوران را در بخش نخست شاهنامه که به روایت های اساطیری سیستانی مربوط می شود، بسیار بیش از نیمه دوم به کار گرفته است.
هفته نامه کرگدن - شروین وکیلی: نکته جالب آن که فردوسی لقب شیر برای پهلوانان و جنگاوران را در بخش نخست شاهنامه که به روایت های اساطیری سیستانی مربوط می شود، بسیار بیش از نیمه دوم به کار گرفته است.
در آغازگاه داستان رستم و سهراب، وقتی تهمینه به خوابگاه رستم می رود و زادن فرزندی از پشت او را آرزو می کند، اشاره می کند که رستم را به خاطر نیرومندی و دلیری اش برگزیده است و در ضمن توصیفی دقیق و روشن از او به دست می دهد که یکسره با رمزگان جانوری درآمیخته است:
«به کردار افسانه از هر کسی/ شنیدم همی داستانت بسی// که از شیر و دیو و نهنگ و پلنگ/ نترسی و هستی چنین تیزچنگ// شب تیره تنها به توران شوی/ بگردی بران مرز و هم نغنوی// به تنها یکی گور بریان کنی/ هوا را به شمشیر گریان کنی// هر آن کس که گرز تو بیند به چنگ/ بدرد دل شیر و چنگ پلنگ// برهنه چو تیغ تو بیند عقاب/ نیارد به نخچیر کردن شتاب».
این بیت ها را اغلب به این شکل خوانده اند که گویی تهمینه مشغول توصیف درگیری های رستم با جانوران وحشی است. یعنی می گوید رستم پهلوانی است که در بیشه ها و محیط های وحشی با جانورانی مانند پلنگ و شیر می ستیزد و از آن ها بیمی ندارد و در مقابل مایه هراس آن ها هم می شود.
در نگاه نخست چنین تفسیری هم معقول و معنادار می نماید؛ اما در این سیاه از جانوران نام دو موجود را می بینیم که بسیار بعید است مردان دلیر هنگام پرسه زدن در جنگل و بیابان با آن ها رو به رو و درگیر شوند.
یکی نهنگ است که در گذشته برای اشاره به همه جانوران درنده دریازی از جمله تمساح به کار گرفته می شده است، دیگری عقاب است. هم نهنگ و هم عقاب در محیط هایی زندگی می کنند که خارج از دسترس آدمیزاد است.
یعنی بسیار نامحتمل است که یک پهلوان در داخل رودخانه یا دریا با نهنگ درگیر یا به شکلی در هوا شناور شود که بتواند با عقاب ستیزه کند. جالب آن که در این سیاهه نام «دیو» را هم می بینیم که در فرهنگ ایرانی کهن به وای یا بهرام اشاره می کند که هر دو ایزد پشتیبان جنگاوران هستند.
از این رو حدس من آن است که تهمینه در این بیت ها مهارت های رزمی رستم را در رویارویی با جنگاوران دیگر می ستاید و اشاره هایش ارتباطی با جنگل و جانوران واقعی پیدا نمی کند.
یعنی «که از شیر و دیو و نهنگ و پلنگ/ نترسی و هستی چنین تیزچنگ» را می توان چنین خواند که «از جنگاورانی که نماد رزمی شان شیر و نهنگ و پلنگ است نمی ترسی و از پهلوانانی که دیوها (بهرام و وای) حامی شان هستند نمی هراسی».
با این شیوه از تفسیر، بسیاری از بیت های دشواریاب شاهنامه به آسانی رمزگشایی می شود. مثلا وقتی می خوانیم: «ز شاهین وز باز و پران عقاب/ ز شیر و پلنگ و نهنگ اند آب// همه برگزیدند پیمان اوی/ چون خورشید روشن بدی جان اوی»
آشکار می شود که جانوران جنگلی و دریایی با شاهنشاه پیمان نکرده اند، بلکه این اشاره ها به رسته های جنگاورانی مربوط می شود که شیوه رزمی شان با این جانوران رمزگذاری می شده است.
برای رد فرضیه پیشنهادی ام راهی به نسبت آسان وجود دارد، آن هم بررسی نام و نشان موجوداتی است که گفتیم و بررسی درگیری پهلوانان شاهنامه ای با ایشان. یعنی اگر در صحنه هایی از شاهنامه ببینیم که جنگاورانی با پلنگ و نهنگ و عقاب در می آویزند، این دیدگاه که این ها خودِ جانوران را نشان می دهند تایید می شود و گفتاری که گفتیم نادرست از آب در می آید؛
اما چنین نیست. یعنی نه در شاهنامه و نه در متون دیگر اشاره ای نمی بینیم که پهلوانان برای نمایاندن قدرت و دلیری خویش با جانورانی مثل پلنگ و نهنگ و عقاب و گرگ درگیر شده باشند. حتی درگیری با شیر هم که در منابع کهن آشوری و هخامنشی نمودِ فراوان دارد و نشانه مردانگی جنگاوران شمرده شده، در شاهنامه به هفت خوان رستم و اسفندیار و آزمون تاج گیری بهرام گور منحصر می شود که همگی شان دلالتی نمادین و مهرپرستانه دارند و به گذر از محک مهرِ خشمگینِ شیرسان دلالت می کنند.
حتی نبرد با جانورانی افسانه آمیز مانند اژدها و سیمرغ هم به همین بافت مربوط می شود و تنها اژدهاست که موضوع نبرد پهلوانان فراوان است و انگار با زمینه ای طبیعی پیوند خورده است و آن نیز دلالت اسطوره شناسانه روشنی دارد و بیش از آن که به «مار بزرگ» واقعی اشاره کند به نیروهای سرکش و ویرانگر طبیعی و به ویژه عناصر شبانه مربوط می شود. به این ترتیب فرضیه ای که پیشنهاد کردیم در برابر محک های ابطال کننده استوار باقی می ماند.
از سوی دیگر اگر حدس من درست باشد، باید کارکرد نام های جانوری را در پیوند با موقعیت های جنگی ببینیم. یعنی اگر به راستی این ها نام سبک ها و شیوه های گوناگونِ جنگیدن باشند و به مهارت های رزمی پهلوانان اشاره کنند، باید نامشان را جدای از محیط های طبیعی و در بافتی جنگی و در ارتباط با شیوه هایی خاص از رزم آوری ببینیم.
این سنجه نیز درباره حدسی که زدیم برآورده می شود. یعنی نام جانورانی مانند شیر و پلنگ و نهنگ و عقاب و پیل اغلب در بافتی ارتشی و جدای از زمینه بوم شناختی شان به کار گرفته می شوند.
نمونه اش آن که وقتی رستم در خوان چهارم تنبور به دست می گیرد و همچون گوسانی داستانی زندگی خویش را روایت می کند، می نالد که «همیشه به جنگ نهنگ اندر اس/ وگر با پلنگان به جنگ اندر است» و روشن است که از این نام های جانوری رده هایی خاص از جنگاوران را در نظر دارد، وگرنه رستم در شاهنامه نه با نهنگ و نه با پلنگی واقعی درگیر نمی شود.
برای آزمودن حدسی که درباره رمزگذاری سبک های گوناگون رزمی ایرانی با نمادهای جانوری دارم، از اشاره به سبک هنر جانوری سکاها و رمزپردازی به کار گرفته شده در آراستن سپر و زره و دسته شمشیر و تبرزین چشم پوشی می کنم و در این نوشتار کوتاه تنها بر یک جانور یعنی شیر و یک بافت متنی یعنی شاهنامه تمرکز می کنم.
در جریان نبردهای کین خواهی سیاوش، زمانی که گیو پسر گودرز به صف تورانیان می زند، این توصیف را از او می شنویم: «همه یک سر از جای برخاستند/ بسان پلنگان بیاراستند// بدان گونه شد گیو در کارزار/ چو شیری که گم کرده باشد شکار».
از این جا روشن می شود که سپاهیانی که به پلنگ مانند بودند و قاعدتا بدنه پیاده ها را بر می ساخته اند، در میان خود پهلوانانی شاخص را همراه داشته اند که صفت شیر ستوده می شده اند.
در جاهای دیگری از همین بخش از شاهنامه نیز تقابلی میان شیر و پلنگ می بینیم که به در ضمن همراهی و همدوشی ای را هم نشان می دهد: «کسی را نبد پای با او بجنگ/ اگر شیر پیش آمدی گر پلنگ».
وصف شیر در شاهنامه بارها و بارها برای اشاره به پهلوانان به ویژه رستم به کار گرفته شده است. کلیدواژگان و مفاهیم همنشین با شیر در شاهنامه عبارتند از نرینگی، تیزچنگالی و خشم آوری. یعنی مرد جنگی ای که به شیر مانند است با بی پروایی و جنگاوری رویارو، تیزی چنگال و خونریزی و نرینگی و مردانگی از سایر رزمجویان متمایز می شود.
برای فهم رمز شیر در نظام جنگی کهن ایرانی باید نخست اشاره های اسلحه شناسانه مربوط به او را تحلیل کرد. در شاهنامه شیر آشکارا به جنگاوری اشاره می کند که سواره، سنگین اسلحه و شمشیرزن است.
در زمان فر و شکوه جمشید و هنگامی که طبقه های اجتماعی تعریف می شوند، می بینیم که طبقه جنگاوران با لقب شیرمرد شناخته می شوند: «کجا شیرمردان جنگ آورند/ فروزنده لشکر و کشورند».
با توجه با این که شیر جانور مقدس مهرپرستان قلمداد می شده و خودِ مهر هم نماد خورشید بوده و هم ایزد پشتیبان سپاهیان، این بیت شاهنامه معنای دقیق تری به خود می گیرد. به ویژه که خودِ جمشید هم صورتی زمینی و انسانی از مهر است.
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !