امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حکایت: لیلی و مجنون
#1
Brick 
[عکس: fun2288.jpg]
ليلي و مجنون
 
مجنون در عشق ليلي مي‌سوخت. دوستان و آشنايان نادان او كه از عشق چيزي نمي‌دانستند گفتند ليلي خيلي زيبا نيست. در شهر ما دختران زيباتر از و زيادند، دختراني مانند ماه، تو چرا اينقدر ناز ليلي را مي‌كشي؟ بيا و از اين دختران زيبا يكي را انتخاب كن. مجنون گفت: صورت و بدن ليلي مانند كوزه است، من از اين كوزه شراب زيبايي مي‌نوشم.
 
خدا از اين صورت به من شراب مست كنندة زيبايي مي‌دهد.شما به ظاهر كوزة دل نگاه مي‌كنيد. كوزه مهم نيست، شراب كوزه مهم است كه مست كننده است. خداوند از كوزة ليلي به شما سركه داد، اما به من شراب داد. شما عاشق نيستيد.
 
خداوند از يك كوزه به يكي زهر مي‌دهد به ديگري شراب و عسل. شما كوزة صورت را مي‌بينيد و آن شراب ناب با چشم ناپاك شما ديده نمي‌شود. مانند دريا كه براي مرغ‌ آبي مثل خانه است اما براي كلاغ باعث مرگ و نابودي است.
 
منبع: parsmarket.net

از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
خیلی دلم برا مجنون بیچاره میسوزه Undecided
برای هر دردی دو درمان است:

سکوت و زمان
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  حکایت فیل در تاریکی مولانا صنم بانو 0 441 ۱۶-۰۱-۰، ۰۹:۵۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  حکایت دو شریک از کتاب کلیله و دمنه صنم بانو 0 184 ۱۶-۰۱-۰، ۰۹:۴۱ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  حکایت باغبان نیک اندیش صنم بانو 0 337 ۱۶-۰۱-۰، ۰۹:۲۱ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
4 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
صنم بانو (۲۳-۰۹-۹۶, ۰۲:۰۱ ق.ظ)، d.ali (۲۲-۰۹-۹۶, ۱۰:۲۷ ب.ظ)، taranomi (۲۲-۰۹-۹۶, ۱۱:۰۷ ب.ظ)، setarehsoheiil (۲۶-۱۱-۹۷, ۰۶:۰۲ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان