۲۰-۱۲-۹۶، ۰۱:۲۲ ب.ظ
روزنامه شهروند - پولاد امین: فارغ از اینکه در این چند وقت اخیر در سینم ای ایران چهها گذشته و کدام فیلمها در فستیوالهای بینالمللی حاضر بوده و موفق شده یا شکست خوردهاند؛ و گذشته از اینکه سیوششمین جشنواره فیلم فجر چگونه برگزار شد و داوریهایش چگونه بود و چند فیلم با بیعدالتی پشت خط جشنواره ماندند و مسائل و مواردی از این دست؛ سینم ای تجاری ایران نیز در این مدت به راه خود میرفت. سینم ایی که قرار است پول خود را از گیشه تأمین کند و چرخه طبیعی فعالیت سینم ایی را امتداد بخشد. این سینم ا مثل همیشهاش در این چند وقت اخیر نیز ترکیبی بود از معدود فیلمهای خوب در کنار انبوهی فیلم بیدر و پیکر و آشفته که تنها و تنها به امید دست به جیبکردن عامه تماشاگر کمتوقع از سینم ا ساخته میشوند؛ و شگفت که در بیشتر مواقع نیز از این تک هدفی هم که دارند، باز میمانند.
مطلبی که در پی میآید، نگاهی است به شماری از فیلمهایی که در این چند ماه اخیر روی پرده آمدهاند؛ با این توضیح که فیلمهایی چون قاتل اهلی، ملی و راههای نرفته، خفگی، انزوا و... پیش از این بهطور ویژه و در گفتوگو با سازندگانشان نیز مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند. مرور بقیه فیلمها را نیز در صفحه فرهنگی فردا ادامه خواهیم داد.
مطلبی که در پی میآید، نگاهی است به شماری از فیلمهایی که در این چند ماه اخیر روی پرده آمدهاند؛ با این توضیح که فیلمهایی چون قاتل اهلی، ملی و راههای نرفته، خفگی، انزوا و... پیش از این بهطور ویژه و در گفتوگو با سازندگانشان نیز مورد بررسی و تحلیل قرار گرفتهاند. مرور بقیه فیلمها را نیز در صفحه فرهنگی فردا ادامه خواهیم داد.
درباره خالتور جدیدترین ساخته آرش معیریان
همه چیز به فروش میرسد!
این که فیلمسازی در تمام دوران کارنامهاش فقط و فقط به ساخت فیلمهایی دست بزند که فیلم عقبافتادهای مثل گنج قارون، آن هم بعد از گذشت پنجاه و دو سهسال، هنوز در قیاس با آنها شاهکاری بیبدیل جلوه کند، از آن اتفاقات عجیب و غریبی است که فقط و فقط در سینم ای ایران ممکن است رخ دهد. کافی است یک نگاهی به کارنامه آرش معیریان بیندازید تا ببینید چه دارم میگویم. این کارگردان که در این دو سهسال اخیر فیلمهای شارلاتان، شیروعسل، شانس، عشق، تصادف و آسوپاس را ساخته؛ در خالتور، یا به عبارت بهتر در چهاردهمین فیلم کارنامهاش نشان میدهد که تلاش مداومش برای بازسازی فیلمهای درپیتی سینم ای قبل از انقلاب یک انتخاب است که احتمالا قرار است تا پایان دوران کاریاش این راه را ادامه دهد و با همراهی حسین فرحبخش و عبدالله علیخانی که تهیهکننده فیلمهایش هستند، ژانر ویژه خودشان را فیلم به فیلم تولید و بازتولید کنند.
خالتور چه در کلیات قصه و روابط کاراکترها و فضای وقوع داستان و چه در جزییاتی مانند رفتار تک شخصیتها و تکیه کلامهای خاص و مواردی از این دست تکرار نعل به نعل نقاط برجسته فیلمهای به اصطلاح فروش سینم ای پیش از انقلاب است. البته اینکه سینم اگری سینم ای پیش از انقلاب را دوست داشته باشد و بخواهد فیلمهای آن دوران را بازسازی کند، به خودی خود اتفاق بدی نیست؛ و البته توجیهپذیر هم هست، چون حتی همین حالا هم حجم و اندازه خاطراتی که سینم ای آن دوران در اذهان سینم ادوستان ساخته، بسیار بیشتر از خاطراتی است که تماشاگران سینم ای ایران از سینم ای ٤٠سال اخیر به ذهن دارند. مشکل اما زمانی بروز میکند که سازندگان این فیلمها کارشان را در حکم سینم ای مستقل و سینم ای تجاری و خصوصی و تعاریفی از این دست قلمداد کرده و با خلطی که در تعاریف به وجود میآورند، امکان هر نوع مصادره به مطلوب چنان تعاریفی را به وجود میآورند؛ که این بد است؛ وگرنه نشخوار علایق زمان کودکی از جانب هر سینم اگری، مادام که با پول خودش یا هم فکرش باشد نه بد و زننده و نه ضدارزش است.
خالتور با نمایش زندگی یک گروه نوازنده جوان شروع میشود. جوانهایی که علاقه دارند موسیقی دلخواه و سنگین خودشان را اجرا کنند. جوانانی فقیر و جنوب شهری که به خاطر امرارمعاش مجبورند در قهوهخانهها و رستورانها اجرا کنند. موسیقی آنها اما با واکنش سرد مردم و اعتراض صاحب رستوران مواجه میشود. صاحب رستوران از آنها انتظار اجرای موسیقی دلخواه خودش را دارد: نوعی از موسیقی که مردم کوچه و بازار به آن علاقه دارند و شماعیزاده و سندی سردمدار آن هستند. تا اینجا فیلم خالتور البته در واقع تناقض عمدهای را به نمایش میگذارد. فراموش نکرده این جایگاه تهیهکننده و کارگردان این فیلم را در معادلات سینم ای ایران؛ که شاید ما به ازای سینم ایی همان اشخاص و خوانندگان و موسیقیهای مردمپسند باشد. پس چرا معیریان و فرحبخش دارند زیرآب خودشان را میزنند؟ مگر آنها سینم ای فاخر هستند که بخواهند گرایش ناگزیر جوانان و تازهآمدهها را به سینم ای خالتور و آسوپاس و شارلاتان به پرسش گیرند؟
اما زمان که میگذرد و پای حوادث جدید به فیلم باز میشود، کمکم میفهمیم که فیلم نه در روایت داستانش درباره موسیقی و نه در موارد دیگر هدفی جز ساخت یک روبنا برای رسیدن به همان ساختمان همیشه تکرارشونده را ندارد؛ و میبینیم که دوباره و صدباره پای داستان دختر سادهدل دمبخت مرد ثروتمندی که چشم طمع به ثروت او و تصاحب دخترش دارد، به فیلم باز میشود و دوباره و صدباره فردینهایی را میبینیم که جلوی این اتفاق را میگیرند و در پایان هم متوجه میشویم که همدلی این جوانهای سادهدل پایینشهری با پیرمرد بالاشهری چه راحت میتواند به بازشناسی ارزشهای طبقه ضعیف جامعه توسط ثروتمندان منجر شود؛ و مثلا کارکرد اجتماعی فیلم را هم به بار آورد تا جناب معیریان هم به خود ببالند که به تماشاگر نکتهای هم آموزنده و دل تماشاگری را که فکر میکند اگر بگوید سینم ای آموزنده دوست دارد، یعنی خود را از عامه تماشاگران جدا کرده است، شاد کرده است!
اگرچه خالتور و خالتورها را با واژهای چون فیلمفارسی به یک چوب رانده و همه را با این ترکیب من درآوردی زیر سوال میبرند، اما فراموش نباید کرد که خود فیلمفارسی نیز مراتبی دارد و با هیچ متر و معیاری نمیتوان فیلمی مثل گنج قارون را بهعنوان کهن الگوی چنین فیلمهایی با مثلا همین خالتور در یک رده قرار داد؛ که گنج قارون و چندین و چند فیلمفارسی پرطرفدار حداقل اینکه قصهای ساده و روان دارند و اگرچه نقاط کوری در فیلمنامهشان هست که البته بدل به ویژگی روایی فیلمهایی از این دست شده، اما موقعیتها و دیالوگهایشان برای تماشاگر امروزی نیز همچنان جذاب است، اما خالتور با اینکه تمام تلاشش را کرده تا بتواند از ویژگیهای گنج قارون و درونمایه آن استفاده کند اما نه روانی روایت آن فیلم را دارد، نه درونمایه ضدطبقاتی و رویافروشانه آن را؛ و نه البته صداقتش را؛ و در عوض ملغمهای ساخته از گنج قارون و سندی و شماعیزاده و آبگوشت و متالیکا...
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !