۲۰-۰۷-۹۶، ۰۷:۵۹ ق.ظ
زندگى مثل يک كامواست
از دستت كه در برود، مى شودكلاف سر در گم،
گره مى خورد، میپيچد به هم،
گره گره مى شود،بعد بايد صبورى كنى،
گره را به وقتش با حوصله وا كنى
زياد كه كلنجار بروى، گره بزرگتر مى شود،
کورتر مى شوديک جايى ديگر كارى نمى شود كرد،
بايد سر و ته كلاف را بريديک گره ى ظريف و كوچک زد،
بعد آن گره را توى بافتنى جورى قايم كرد، محوكرد، جورى كه معلوم نشود
" يادمان باشد "گره هاى توى كلافمان دلخورى هاى كوچک و بزرگند
همان كينه هاى چند ساله
بايد يک جايى تمامش كرد
سر و تهش را بريد
زندگى به بندى بند استْ به نام "حرمت"
كه اگر پاره شود تمام است
از یهـ جاییـ بهـ بعدـ اگر نریـ خـــــری !