ما روي "دوستت دارم" رمز گذاشته بودیم. مثلا جلوي جمع وقتی نمیشد بگه دوستم داره، میگفت:
" هوا چقدر گرمه...!"
از این دیوونه بازی هایی که هرکسی به یك شکل توي رابطه اش داره. وقتی باهم دانشگاه بودیم روزی صدبار گرمش میشد !!
حتی خوب یادمه یك بار که برف میومد و باهاش قهر بودم، با فاصله از هم راه میرفتیم كه وسط خیابون داد زد و گفت ای خدا...! خودت شاهدی و میبینی که چقدر گرمه ...!
هميشه فقط من بودم كه منظورش رو مي فهمیدم و وسط زمستون با همين هم از سر عشق گرم ميشدم...!
چند وقت بعد، به هردلیلی مدتي از هم دور افتادیم،انگار چشم خوردیم و جدامون کردن.
روز تولدم هم نمیدونم بچه ها آورده بودنش یا خودش اومده بود .
اما تا اومدم شمع رو فوت کنم و آرزو کنم، یهو با یقه ی لباسش بازی کرد و گفت:
"نمیدونم چرا اينقدر هوا گرمه ...!!"
از حرفش فهمیدم، توي بهمن ماه که گرمش باشه، یعنی هنوزم امیدی هست،
شوقي هست.
هنوزم بين ما گرماي عشقی هست...!
شهرزاد پاییزی
دیشب خوابت را دیدم..
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
صبح، شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...