ارسالها: 5
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۸
اعتبار:
237
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
نام داستان : گمشده در بازیهای کنسولی
نویسنده : nazy.r
ژانر داستان:تخیلی
خلاصه داستان:
ورودسه دختر نوجوان به دنیای بازی های کنسولی ،بالاخره ان ها می توانند به دنیای خودشان برگردن ؟
اشتباهی رخ میدهد و آن سه خواهر چندتا ازقهرمان های بازی ها را با خود به دنیای انسان ها می آورند.
محبوبترین شخصیت ها لینک و ملکهاش زلداست.
ارسالها: 8,364
موضوعها: 815
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۵
اعتبار:
10,166
سپاسها: 141
430 سپاس گرفتهشده در 43 ارسال




۲۷-۰۷-۹۸، ۰۳:۵۱ ب.ظ
(آخرین تغییر در ارسال: ۲۷-۰۷-۹۸، ۰۳:۵۱ ب.ظ توسط d.ali.)
![[عکس: 9eyu_awf.jpg]](http://uupload.ir/files/9eyu_awf.jpg)
لطفا برای بهتر شدنِ کار خودتون و همکاری با مدیران این نکات را رعایت کنید:
♦عزیزان در هنگام نوشتن نکات نگارشی را حتما رعایت بکنید .
برای این منظور از این لینک کمک بگیرید :[مهم ترین نکات ویرایشی مخصوص نویسندگان]
♦پستهای رمان نباید از 30 خط کمتر باشه .
♦بین خطوط رمان فاصله نیندازید.
♦برای تهیه ی جلد رمان به این تاپیک برین و درخواست جلد بدین :[درخواست طراحی جلد رمان کاربران سایت]
♦عکس شخصیتهای رمان در بخش مخصوص خودش قرار داده بشه :[عکس شخصیت رمان کاربران سایت]
♦در انتخاب موضوع ، اسم و متن رمان دقت کافی و لازم رو داشته باشید و این نکات رو رعایت فرمایید :[قوانینی که هر نویسنده باید رعایت کند]
♦پست و تاپیک رمان در هیچ صورتی از انجمن حذف نخواهد شد پس در ابتدای کار دقت لازم رو در ایجاد تاپیک داشته باشین.
♦برای اینکه همراه متن رمانتون حروف انگلیسی نباشه از این راه استفاده کنید [ برطرف کردن حروف انگلیسی همراه متن ]
موفق باشید.
خدايا تو ببين
خدايا تو ببخش
ارسالها: 5
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۸
اعتبار:
237
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
(سلام. من چون دانش اموز هستم فقط اجازه دارم آخر هفته انجمن بیام)
آغاز ماجرا
مری صدای مادر راشنیدکه می گفت:
-مری،ادلاین،کاترین،برید بخوابید،فردا مدرستون دیرمی شه.
مری خمیازه ای کشید و گفت:
-من یکی حوصله ی مدرس رو ندارم.
کاترین گفت:
-میایین بریم بازی کنیم!؟
ادلاین گفت:
-الان؟
مری گفت:
-آره .تازشم من بازی انیناکی رونصب کردم، توچی کاترین؟
کاترین گفت:
- من بازی دوست ندارم ولی برای سرگرمی ناراتو رابازی می کنم.
کاترین باحالت خشمگین اضافه کرد:
- بازی ناراتو رادارم... تاهفت جدم بسه.
ادلاین خندید وگفت:
-چرا؟
مری گفت:
-حتما تومرحله ی 22گیر کردی ها!
کاترین سری تکان داد.
مری گفت:
-من تازه بازی زلدارو تمام کردم،غول آخرش خیلی سخت بود.
ادلاین گفت:
-حالابازی کنیم یاکتاب بخونیم؟
مری گفت:
-بازی .
کاترین گفت :
-همه چی.
ادلاین گفت:
-کتاب.
حالا هرجوری که بودکاترین تک برتر آورد.
ارسالها: 5
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۸
اعتبار:
237
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
کاترین باخوش حالی گفت:
-اول بریم بازی کنیم وبعد هم کتاب بخوانیم،یه سری هم به تختخواب بزنیم.
هرسه خندان به طرف اتاق ادلاین راه افتادندچون فاصله ی اتاق ادلاین از اتاق مامان وبابا بیشتراست.
وقتی داخل اتاق شدندمری رفت و دستگاهش را آورد و گفت:
-لازم می شه.
ادلاین تا دستگاهش راروشن کرد،عکس بازی (ماستر بوی) روی صحنه آمد.
چشمان مری گرد شد.
کاترین گفت:
-خوب ازدستگاه بابا کپی می کنی ،ها!
مری گفت:
-من خواستم ازدستگاه بابا،(نی هو)رو کپی کنم،بابا تا چند روز دستگاهمو گرفت و نداد.
ادلاین گفت:
-حالاهرجوری که بود کپی کردم دیگه بگذریم،کاترین ،من ناراتو را تموم کردم میخواهی برات انجام بدم؟
کاترین گفت:
-قربون دستت.
ادلاین تابازی ناراتو را زد تخت شکست وسه خواهر برزمین خاکی افتادند!
کاترین متعجب گفت:
-مگه کف اتاق هم خاکیه؟
مری دستی به سرش کشید وگفت:
-باهوش،اینجا،اینجا...
چشمان مری از ترس باز باز شد و حرفش راکشیدوگفت:
- اینجا... اینجاکجاسسسسسسسسسسسسسسسسسست؟
ادلاین گفت:
-این ازتو که داری داد میزنی،این ازاون که لال مونی گرفته،من الان چه کار کنم؟
کاترین باترس گفت:
-فقط جلوتو نگاه کن.
ادلاین جلویش رانگاه کرد دیدسه مرد جوان و آشنا،به آنها زل زده اند.
اولی،باموهای زرد وسیخ سیخی،قدبلندو ژاکت سیاه ونارنجی داشت.
دومی،موهاش قرمزبود و روی پیشانی اش خالکوبی قرمز داشت ویک کدوقلیـ ـانی روی کمرش بود.
سومی،موهاش سرمه ای بود و دو شمشیر روی کمرش داشت،لباسش هم سیاه وسفید بود.
ارسالها: 5
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: مهر ۱۳۹۸
اعتبار:
237
سپاسها: 0
0 سپاس گرفتهشده در 0 ارسال
مری اشاره به جوان موسیخ سیخی کرد و گفت:
-این ناراتوئه1
ادلاین با حیرت جوان مو قرمز را نشان داد و گفت:
- اینم که گارائه!2
کاترین با دهانی باز فریاد زد :
-اینو... ساسوکه هست.3
ادلاین خیره به سه قهرمان بازی گفت:
-بچه ها من هم خوشحالم، هم ترسیدم.
مری گفت:
-نگران باش الان همه همین احساس روداریم.
گاترین به اطراف نگاهی کرد.
- اگه اینجا روستای کونوها باشه پس ما هم می تونیم تکنیکای اونا روتقلید کنیم.
و به دنبالش ژست گرفت.
ناراتو جلو امد و خندید و گفت:
- به خودت فشار نیار کاترین نمیتونی انجام بدی ( با قهقهه ادامه داد) تو کاترین، تو دو دوره بازی پدر منو دراوردی جوجه.
ساسوکه شمشیرش را داخل تنهی درختی کرد و رویش نشست.
-من خیلی خستهم. تو چی گارا؟
گارا با صورتی سرخ شده از خشم گفت:
-خفه شو.خودت می دونی به خاطر اون بابای لعنتی دیگه نمی خوابم.4
ساسوکه از روی شمشیر پرید پایین و گفت:
آخ آخ ... ناراتو چرا نگفتی لبهی شمشیر نشستم؟!
ناراتو موذیانه لبخند زد.
-به من چه؟
گارا رو به سوی سه دختر پرسید:
-حالا برای چی به بازی ما وارد شدین؟
1- ناراتو شخصیت اصلی بازی (ناراتو شیوپودن) است.
2-گارا یکی دیگر از شخصیت های بازی ناراتوست.
3-ساسوکه یکی دیگر از شخصیتهای این بازی است.
4-پدر گارا شخصیت منفی بازی است که حتی به پسرش گارا هم رحم نمی کند.