امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
زندگینامه افسانه دیوانگی
#1
افسانه دیوانگیونسان ونگوگ (۱۸۹۰-۱۸۵۳) هنرمند صاحب نام که آثار وی، بهویژه تابلوی «گلهای آفتابگردان» از شهرتی جهانی برخوردار است، نقاشی است هلندی که گفته میشود در کنار نبوغ سرشار هنری در برهههایی از عمر خویش به بیماریهای عصبی و اختلالات روانی مبتلا شده ؛ بهویژه که وی قسمتی از گوش خود را بریده و در پایان نیز خودکشی کرده است.
موزه البرتینای شهر وین در اتریش که از چندی پیش میزبان نمایشگاهی بزرگ از آثار نقاشی این هنرمند جهانی است میکوشد با اثبات این موضوع که آثار جسورانه ونگوگ با تسلط و هوشیاری کامل خلق شدهاند، افسانه دیوانگی این نقاش را پایان ببخشد.

در همین رابطه مطلب پیش رو را که با عنوان «ونسان ونگوگ نقاش، دیوانه نبود!» از روزنامه آلمانی «ولت» ترجمه شده است از نظر میگذرانیم:
اوایل آوریل سال ۱۸۸۸ ونسان ونگوگ که باز تمامی پولش را صرف خرید وسایل نقاشی کرده است با نگرانی به برادرش تئو چنین مینویسد:« اگر تا یک ماه یا ۱۴روز دیگر نتوانستی پولی تهیه کنی به من خبر بده تا طراحی کنم.» ونسان ونگوگ که به شدت نگران روزهای پیشرو است به حمایتهای مالی برادرش نیاز دارد چرا که تمامی پول خود را در خرید وسایل مورد نیاز برای کشیدن سری تابلوهای باغ میوه خرج کرده است. رنگ و بوم بسیار گران است و بسیاری از نقاشیهای پیشین او نیز هنوز فروخته نشده نزد برادرش باقی مانده است. آنروزها هیچکس سراغی از هنر او نمیگرفت در حالیکه امروزه نمایشگاههای آثار ونگوگ همواره یکی از گرانترین و در عین حال تاثیرگذارترین نمایشگاههای جهان است. ونگوگ در دوران حیات خویش جزو طبقه کارگر به شمار میرفت.

● طراحی حیرت انگیز
کارشناسان معتقدند هر چند که ونسان ونگوگ در طول حیات خویش از شرایط مالی مساعدی برخوردار نبوده است با این حال نمیتوان گفت که طراحیهای وی از روی اجبار و در حقیقت بهمنظور صرفهجویی در خرید لوازم نقاشی خلق شدهاند چرا که وی در خلق آثار خویش هیچگاه بدون هدف، مداد، قلم نی و یا گچ به دست نگرفته است. به گفته «کلاوس البرشت اشرودر» مدیر موزه البرتینای وین که موزه وی یکی از بزرگترین موزههای گرافیک جهان است، طراحیهای ونگوگ نقطه ثقل آثار نقاشی و به عبارت بهتر مجموعه آثار او محسوب میشود. گفتنی است در نمایشگاه وین برای نخستین بار در جهان آثار خلق شده روی کاغذ این هنرمند نیز در شرایطی یکسان در کنار تابلویهای نقاشی او قرار داده شده است.
امروزه از ونسان ونگوگ بهعنوان استاد مسلم استفاده از رنگ مایههای بسیار تند یاد میشود. در حقیقت وی میکوشید با بهره گیری از رنگهای تند در آثار خویش، تفاوت و تکامل را در موازات یکدیگر قرار داده و به «تمایزی تکمیلی» دست یابد. بهترین مثال در این زمینه تابلویی است که وی از گلهای گندم آبی رنگ در مزارع نارنجی رنگ گندم کشیده است. هنگام چینش آثار ونگوگ در موزه البرتینا تلاش شده است نقاشی مشهور گلهای گندم بهعنوان نقطه مقابل تئوری «وجود رابطه متقابل میان نقاشی و طراحی» قرار گیرد. در حقیقت هنگام تماشای آثار به نمایش درآمده در این نمایشگاه این تصور در ذهن بیننده ایجاد میشود که این نقاش دگرگونیهای عظیم هنری را با قلم نی آماده کرده و به انجام رسانده است. او در حقیقت بیش از آنکه نقاش باشد یک طراح بینظیر بوده است.
ونسان ونگوگ در مارس سال ۱۸۸۶ به پاریس آمده و در کنار برادرش تئو که در یک گالری نقاشی کار میکند، ساکن میشود. شهر پاریس در آن زمان به کانون دنیای هنر تبدیل شده بود. ونسان ونگوگ پس از اقامت در پاریس و برقراری رابطه دوستی با «هنری تولوز- لوترک» نقاش و گرافیست فرانسوی( -۱۹۰۱ ۱۸۶۴ ) به همراه او و دیگر دوستان نقاشش در کافه «مونت مارت» پاریس به بحث و گفتوگو پیرامون تئوریهای رنگی سبک پست امپرسیونیسم میپرداخت. ونگوگ ۳۳ ساله که تازه چند سالی است هنرمند شده در آثاری که روی کاغذ خلق میکند میکوشد با بهرهگیری از مجموعه خطوط، صحنههای رمانتیک و غم زده روستاییان را به تصویر بکشد.

این در حالی است که سبک به کار رفته در نقاشیهای رنگ روغن او بر عکس قدیمی بهنظر میرسد. پاریس در آن سالها تا مدتها تحت تسلط طریقه «بازی با رنگ» سبک امپرسیونیسم قرار داشت. پالت نقاشی ونگوگ نیز در واکنش به این روند روشنتر از قبل میشود بهطوریکه او در خلق تابلوهایی چون «گلدانی از گلهای گندم آبی» یکباره رنگ قرمز جیغ را در کنار رنگهای تند دیگری چون آبی و سبز بر بوم نقاشیاش میمالد؛ این رنگها بعدها وی را به شهرتی جهانی میرسانند. اما شاید پرسش کنونی این باشد که چگونه باید تمامی این رنگها را به درستی روی بوم نقاشی پیاده کرد؟
● پیروی از پل گوگن
پاسخ این پرسش را طراحی میدهد. ونگوگ در سال ۱۸۸۸ به آرل در جنوب فرانسه نقل مکان میکند. او در واقع در جستوجوی نور روشن جنوب است. خطوط بار دیگر و این بار قدرتمندتر از قبل به نقاشیهای او باز میگردد. ونگوگ در آرل با پیروی از نقاشانی نظیر پل گوگن (نقاش فرانسوی( ۱۹۰۳-۱۸۴۸)که تلاش میکرد با تاکید بیشتر بر خطوط و سطوح نقاشی به توصیف خوشبینانه بهتری از موتیفها دست یابد، در سبک امپرسیونیسم پیشی میگیرد.

در طول این سالها ونسان ونگوگ که در هنر خویش همچنان نیازمند ستیز با طبیعت است، برای خلق آثارش به مزارع اطراف شهر میرود و چون در تابستان هم باد خنکی که از شمال غرب میوزید به شدت سه پایه نقاشی او را تکان میداد لذا او مجبور بود برای بیان برخی از افکار و احساسات خویش تنها از کاغذ بهره بگیرد، که در این میان از دل برخی خطوط، طرحهای استادانهای سر بر میآورد، مانند چشمانداز صخرههای آهکی کلیسای «مونت ماژور» بر دشت، که در چند کیلومتری شمال آرل واقع شده است. اواسط ژوئن سال ۱۸۸۸ بود که ونگوگ تابلوی مشهور «درو در گندمزار» را یکبار بهعنوان یک نقاشی و بار دیگر بهعنوان یک طراحی با قلم نی خلق کرد. وی همواره این اثر را بهدلیل ترکیب ریشه دار و عمیق مزارع زرد رنگ غلات مورد ستایش قرار میداد. او در نامهای که در همین رابطه برای برادرش تئو نوشت چنین عنوان کرد که این نقاشی – درو در گندمزار- «با سلیقه» است و باید در سری آثار طراحی قرار بگیرد. البته منظور ونگوگ از طراحی در این مورد، زمینه گرافیکی هدفمند روی یک بوم خالی بود.

در اوایل آگوست ۱۸۸۸ مدتی پس از پایان تابلوی «درو در گندمزار» ، ونگوگ طرحی از روی آن کشید و به همراه چند طرح دیگری که او دوباره از تابلوهای رنگ روغن جدید خود کشیده بود برای یکی از دوستان هنرمند استرالیاییاش به نام جان روسل فرستاد. ونگوگ امیدوار بود که با این ارسال تبلیغاتی حامی ثروتمند خود را به خرید یکی از آثارش تحریک کند. ونگوگ برای خلق این طرحها از روش ساده و سریعی بهره میگرفت؛ بدین معنی که سطوح یک تابلوی نقاشی به طرحی از خطوط، نقاط و دوایر تبدیل میشد. اشرودر مدیر موزه آلبرتینای وین میگوید: این طرحها در حقیقت زمینه آزمایشی آثار ونگوگ را تشکیل میدهند. آزمایش های ونگوگ در گرافیک همیشه با تاخیر راه خود را در نقاشیهای وی پیدا میکرد. بهترین مثال در این زمینه که در موزه آلبرتین نیز به نمایش درآمده است آثاری است که وی در تابستان ۱۸۸۸ خلق کرده است.

ونگوگ در این نقاشیها میکوشد روستای کوچک ساحلی ساینت ماریس را به تصویر بکشد. در طرحی که ونگوگ بار دیگر از تابلوی نقاشی «قایقهای روی دریا» میکشد همان خطوط مارپیچی پدیدار میشوند که مشخصه اصلی آثار وی را تشکیل میدهند. این در حالی است که در خود تابلوی رنگ روغنی که این طرح از روی آن کشیده شده هنوز اثری از این فرم هنری خطوط دیده نمیشود. به گفته کارشناسان بیشترین نمود خطوط مارپیچ را میتوان در آثاری دریافت که پس از بروز نخستین اختلال عصبی و انتقال ونگوگ به درمانگاه «ساینت ریمی» در آوریل ۱۸۸۹، پدید آمد. برای نمونه میتوان به تابلوی مشهور «مزرعه ذرت با سروها» اشاره کرد. خطوط رنگی این اثر نقاشی که همچون شعلههای لرزان آتش بهنظر میرسد هر بینندهای را در این اندیشه فرو میبرد که این خطوط مار پیچ و لرزان میتواند ناشی از بروز حمله عصبی حین نقاشی باشد.

● هوشیاری کامل حین حرکت قلم
کارشناسان خطوط موجی شکل و پر انرژی نقاشیهایی که ونگوگ از مناظر «ساینت ریمی» و نیز «اوور – سور- واز» کشیده است را غالبا با استناد به بیماری رو به پیشرفت وی چنین تفسیر میکنند که، این حرکت «عصبی» قلم تنها از انسانی بر میآید که روانی مختل و دنیایی متزلزل داشته باشد.

نامههای برادرش تئو نیز که از نحوه خاص خطوط در آثار ونگوگ ابراز نگرانی کرده بود تفاسیر کارشناسان را تقویت میکرد. اما با وجود تعابیر دقیقی که از خطوط مواج آثار ونگوگ بهعنوان سمبلی برای روح منقلب یک هنرمند شده است با این حال گفته میشود که ونگوگ نقاشیهای مربوط به زمان بستری بودن در درمانگاه عصبی را در هوشیاری و تسلط کامل کشیده است. علاوه بر آن ونگوگ در نامههایی که به دوست نقاشش برنارد نوشته است با تعمق بر پیشرفت هنری خویش از اهمیت پر معنی خطوط در نقاشی سخن گفته است. نمایشگاه آثار ونگوگ در موزه البرتینای وین که تا هشتم دسامبر۲۰۰۸ (اواسط آذرماه)دایر خواهد بود میکوشد با رد افسانه دیوانگی ونگوگ، این هنرمند صاحب نام، به بحث و گفتوگو در اینباره بنشیند.

اشرودر مدیر موزه البرتینا در این باره معتقد است:« فرم مارپیچ و مواج خطوط در نقاشیهای ونگوگ را نمیتوان ناشی از بروز ناگهانی حمله عصبی در وی دانست بلکه آنچه وی را به این کار وامیداشته ناشی از غلیان هنر حقیقی از درون وی بوده است.» ونسان ونگوگ در طول دوران حیات خویش کوچکترین تقدیری در ازای خدمات هنریاش دریافت نکرد. وی در سال ۱۸۹۰ دو روز پس از شلیک گلولهای به سینه خویش چشم از جهان فرو بست. دیری نپایید که دنیای هنر ،ونسان ونگوگ را ابتدا بهعنوان یک نقاش و در نهایت بهعنوان یک طراح کشف کرد. اسرار مونالیزا اسرار مونالیزادر سال ۱۹۶۹، پسربچه ۱۱ ساله پاریسی با نام «پاسکال کوته» کارت متروی مادرش را قرض گرفت تا خود را به موزه لوور برساند و به گفته مادرش زیباترین نقاشی دنیا را به چشم ببیند. پسربچه آنقدر جلوی تابلوی نقاشی مونالیزا ایستاد تا مسوول موزه مجبور شد برایش یک صندلی ببرد.

۳۵ سال بعد کوته که دیگر یک مهندس شده بود باز هم سه ساعت را جلوی این شاهکار هنری سپری کرد، اما این بار با یک دوربین بزرگ و با کشف اسرار مهمی از این تابلوی پررمز و راز. بدین ترتیب و به کمک آن دوربین او توانست تصاویری مختلف از این تابلو را به انضمام چشمها، دهان و دستهای مونالیزا در ابعاد بزرگ بگیرد و در نمایشگاه مترئون سانفرانسیسکو در معرض دید بگذارد.

مطالعات طولانیمدت روی تابلوی مونالیزا، کوته را به سمت طراحی و ساخت این دوربین سوق داد که با وضوح ۲۵۰ مگاپیکسلی، از ۱۳ طیف نوری برای تهیه عکس استفاده میکند.

دوربین یاد شده با بهرهبرداری از فناوری مادون قرمز (Infrared) و همچنین روشن و واضح کردن تصاویر، تابلوی نقاشی را اسکن کرده و بهصورت مجازی، لایههای روغن جلا را که در سالهای متوالی روی آن زده شده، ورقه ورقه میکند و به عمق نقاشی نفوذ کرده و به سطح رنگ روغنی که لئوناردو داوینچی از آن استفاده کرده میرسد.

در تصاویر گرفته شده توسط این دوربین، به طور مثال درختها سبزتر و آسمان آبیتر به نظر میآیند. به این ترتیب کوته با استفاده از تصاویر این دوربین، توانسته بدون صدمهزدن به تابلو و به صورت مجازی به عمق نقاشی نفوذ کرده و با رسیدن به سطح رنگ روغن آن به اسرار نقاشی این هنرمند بزرگ پی ببرد. کوته در نمایشگاه «اسرار مونالیزا منتشر شد» در سانفرانسیسکو و با حضور هزاران تماشاگر مشتاق، ۲۵ مورد از رموز این نقاشی را که سالهاست در هالهای از ابهام قرار دارد، فاش کرد و به شرح مطالعات خود پرداخت.

وی در افتتاحیه این نمایشگاه گفت: تابلوی مونالیزا همانند یک آهنربا افراد را به خود جلب میکند و اکثر مردم دوست دارند این تابلو را به چشم خود ببینند.

بسیاری از افراد که برای مشاهده این تابلو به موزه لوور میآیند چیز زیادی دستگیرشان نمیشود و حتی نمیفهمند که چرا مونالیزا بهترین تابلوی نقاشی جهان است. کوته در سال ۲۰۰۴، با دوربین ۲۴۰ مگاپیکسلی خود از مونالیزا عکسهای بسیاری گرفت.

وی با دقتی که ساعتها وقت گرفت توانست با استفاده از طیفهای نوری مختلف از مادون قرمز تا ماورای بنفش، ۱۳ عکس از این تابلو بگیرد. این تصاویر به خاطر وضوح و قدرت تفکیکی که دارند، حجم حافظه بسیاری اشغال میکنند،
به طوری که ۱۳ تصویر مزبور حدود ۲۲ گیگابایت حجم دارند و هر تصویر آن شامل ۱۵ هزار نقطه در هر اینچ است.

وی پس از گرفتن عکسها، برای آنالیز و مشاهده تصاویری که توسط امواج مادون قرمز و ماورای بنفشی گرفته شده و معمولا تنها توسط حشرات قابل رویت هستند، ۳ هزار ساعت وقت گذاشت.

کوته میگوید که ۲۵ مورد از رمزهای مونالیزا را از زیر چندین لایه روغن جلا و پس از سالها تعمیر و رفو کشف کرده است. تصاویری که توسط امواج مادون قرمز گرفته شدهاند، لبخند صاحب تصویر این تابلوی نقاشی را بزرگتر و واضحتر نشان میدهند. کوته حتی معتقد است که با کمک این دوربین میتوان طرح مقدماتی لئوناردو داوینچی را نیز که قبل از تکمیل نقاشی توسط رنگ روغن روی تابلو کشیده است، مشاهده کرد، اما بزرگترین کشف کوته در مورد ابرو و مژههای شخصیت نقاشی شده در این تابلو است.

وی میگوید: من یک مهندس هستم و همهچیز را به شکل منطقی خود میبینم. همیشه فکر میکردم که چرا ابرو و مژه در این نقاشی واضح نیست و چرا نقاشی با این مهارت و تبحر نباید به این جزئیات اهمیت بدهد؟! وی میافزاید: روزی با خودم گفتم اگر تنها یک تار ابرو یا یک مژه روی این تابلو پیدا کنم، در حقیقت مدرک بزرگی در دست خواهم داشت که ثابت میکند لئوناردو داوینچی برای شخصیت نقاشی خود مژه و ابرو کشیده است. این موردی است که تا آن موقع کسی کشف نکرده بود. سرانجام کوته در یکی از عکسهایی که از چشمهای این نقاشی گرفته بود یک تار ابرو یافت. وی میگوید: اگر از نزدیک به چشمان مونالیزا نگاه کنید، ترکهایی را در اطراف چشم آن میبینید که بسیار ریز و تقریبا نامعلوم هستند و این نشان میدهد که قسمت چشم این نقاشی توسط مسوول یا مرمتگر آن پاک شده و مژهها و ابروهای آن نیز به خاطر این دستکاریها محو شده است. دوربین بسیار دقیق کوته وی را تشویق کرده تا در مورد جزئیات بیشتر این شاهکار هنری که همیشه اسراری در پس پرده داشته، بیشتر تحقیق کند.

سطح مادون قرمز این تصویر نشان میدهد که انگشتهای دست چپ مونالیزا، در ابتدا در یک جای دیگر، غیر از محل کنونی خود کشیده شده بودند. کوته میگوید: تغییر محل این انگشتها روی تابلو به خاطر تغییر وضعیت لباس شخصی است که مدل نقاشی لئوناردو داوینچی شده است.

وی میافزاید: بسیاری از افراد روی این نکته کار کردهاند و به نتیجه خاصی نرسیدند اما به نظر من دلیل موجه آن است که مکان قبلی مچ دست چپ روی پوششی قرار داشت که روی شکم مونالیزا بود و به نظر من این یک کشف بسیار بزرگ است.

با استفاده از عکسها دیده میشود که رنگ پوست مونالیزا صورتی کمرنگ و فضای پشت او آبیروشن است در حالی که وقتی به تابلو نگاه میکنید رنگ آن خاکستری-سبز دیده میشود. کوته گفت: لبخند ژکوند اصلی مونالیزا، بسیار عمیقتر از آن چیزی است که به نظر میرسد و در حقیقت این لبخند تمام صورت مونالیزا را گرفته بوده است. از دیگر اسراری که توسط این محقق کشف شده این است که قسمت آرنج مونالیزا دستکاری شده است. این قسمت در سال ۱۹۵۶ توسط شخصی که با سنگ به تابلو زده، مخدوش شده بود.

همچنین همان پوششی که قسمت زانوی مونالیزا را پوشانده، قسمت شکم وی را نیز پوشانده است.
پایان رمانتون رو اینجا اعلام کنین

http://forum.iranroman.com/showthread.php?tid=129070&pid=782078#pid782078
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  کوکو شانل؛ بانوی افسانه‌های آوانگاردِ مُد صنم بانو 2 93 ۲۳-۱۰-۹۹، ۱۱:۴۹ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مروری بر زندگینامه محمد حسین بهجت ،شهریار !!Tina!! 1 254 ۰۲-۰۸-۹۶، ۱۰:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
  زندگینامه حسین خسرو جردی fatemeh . R 0 355 ۳۰-۰۹-۹۴، ۰۷:۳۹ ب.ظ
آخرین ارسال: fatemeh . R

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
fatemeh . R (۳۰-۰۹-۹۴, ۰۷:۳۵ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان