۰۷-۰۱-۹۸، ۱۲:۴۹ ب.ظ
سیمین شیردل " متولد سال 43 هستم . متاهل و سه فرزند پسر دارم . در تهران زندگی می کنم و خدا را شکر از زندگیم راضی هستم به خصوص از همسرم که مهربانانه با من سر می کند .
در خانواده پر جمعیت و البته بیش از حد مهربان و صمیمی بزرگ شدم . بزرگترین حامی ام مادرم بود که نه ماه پیش مرا برای همیشه تنها گذاشت .
همه چیز از سال 79 به طور اتفاقی و البته به خاطر علاقه شدیدم به مطالعه شروع شد و تصمیم گرفتم بنویسم و قلبهای بی اراده را نوشتم که به خاطر بی تجربگی خودم و انتخاب ناشر ی تازه کار با شکست مواجه شد .
این زمین خوردن مرا نا امید نکرد و با پشتکار بیشتری شروع کردم و آرام را نوشتم .
اما آرام یک سال زیر بغلم بود و هیچ ناشری ان را نمی پذیرفت باز از پا ننشستم و با سرمایه خودم و کمک آقای منیری انتشارات پرسمان ان را به چاپ رساندم .
بزرگترین مشکل من نبود کسی در کنارم برای راهنمایی هر چه بهتر کارهایم بود نمی دانستم باید به چه کسی مراجعه کنم و یا چطور با یک نویسنده به نام گفتگو کنم تا راه درست را نشانم بدهد .
حمایت نزدیکانم بود اما انها هم مانند خودم بی تجربه بودند . امروز با شرایط جامعه و تکنیک های مدرن این مشکلات به حداقل خود رسیده .
اکنون دوستانی که علاقه مند به نویسندگی هستند به من مراجعه می کنند تا می توانم فقط به انها روحیه می دهم و مشکلات خودم را یادآور می شوم . خدا را شکر توانستم جای پای اندکی برای خود باز کنم و با تشویق شما عزیزان باز هم بنویسم .
در خانواده پر جمعیت و البته بیش از حد مهربان و صمیمی بزرگ شدم . بزرگترین حامی ام مادرم بود که نه ماه پیش مرا برای همیشه تنها گذاشت .
همه چیز از سال 79 به طور اتفاقی و البته به خاطر علاقه شدیدم به مطالعه شروع شد و تصمیم گرفتم بنویسم و قلبهای بی اراده را نوشتم که به خاطر بی تجربگی خودم و انتخاب ناشر ی تازه کار با شکست مواجه شد .
این زمین خوردن مرا نا امید نکرد و با پشتکار بیشتری شروع کردم و آرام را نوشتم .
اما آرام یک سال زیر بغلم بود و هیچ ناشری ان را نمی پذیرفت باز از پا ننشستم و با سرمایه خودم و کمک آقای منیری انتشارات پرسمان ان را به چاپ رساندم .
بزرگترین مشکل من نبود کسی در کنارم برای راهنمایی هر چه بهتر کارهایم بود نمی دانستم باید به چه کسی مراجعه کنم و یا چطور با یک نویسنده به نام گفتگو کنم تا راه درست را نشانم بدهد .
حمایت نزدیکانم بود اما انها هم مانند خودم بی تجربه بودند . امروز با شرایط جامعه و تکنیک های مدرن این مشکلات به حداقل خود رسیده .
اکنون دوستانی که علاقه مند به نویسندگی هستند به من مراجعه می کنند تا می توانم فقط به انها روحیه می دهم و مشکلات خودم را یادآور می شوم . خدا را شکر توانستم جای پای اندکی برای خود باز کنم و با تشویق شما عزیزان باز هم بنویسم .
خدايا تو ببين
خدايا تو ببخش
خدايا تو ببخش