امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
شعرانه
عشقت آموخت به من رمز پریشانی را
چون نسیم از غم تو بی سر و سامانی را
بوی پیراهنی ای باد بیاور، ور نه
غم یوسف بکشد، عاشق کنعانی را


پاسخ
گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند
در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند
شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند
عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم
لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند
هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی
درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند
عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود
داده بر دست ِ دل و
،با او تبانی میکند
گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان
همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند
گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار
دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند
بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری
دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند
♡شهریارِ جان♡


پاسخ
سپاس شده توسط: minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم
به دو عالم ندهم لذت بیماری را
 

سعدی


پاسخ
سپاس شده توسط: minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب
رشکی آن روز که می‌رفت ز دنیا می‌گفت:
ای فلک یار مرا یار که خواهی کردن ؟
 
رشکی همدانی


پاسخ
سپاس شده توسط: minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب
گویند که یار دگری جوی و ندانند
بایست که قلب دگری داشته باشم
 
عمادخراسانی


پاسخ
سپاس شده توسط: minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب ، دخترشب
به یک منزل که دورافتادم از توصد بلا دیدم
چه باشد حال آنهایی که دورند از تو منزل ها؟
حیدر تبریزی


پاسخ
سپاس شده توسط: minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa
همه گفتند که تو خنده کنان می رفتی.
خسته ام از تو و این ماضی استمراری
محمدشیخی


پاسخ
سپاس شده توسط: minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
.واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
حافظ


پاسخ
سپاس شده توسط: minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa ، minaa
جنگل همه ی شب سوخت در صاعقه ی پاییز
از آتش دامن گیر ای سبز جوان بر خیز!
برگ است که می بارد! چشم تو نبیند کاش
این منظره را هرگز در عالم رویا نیز
هیهات... نمی دانم این شعله که بر من زد
از آتش «تائیس» است یا بارقه ی «چنگیز»!
خاکستر من دیگر ققنوس نخواهد زاد؟
و آن هلهله پایان یافت این گونه ملال انگیز!
تا نیمه چرا ای دوست! لاجرعه مرا سرکش
من فلسفه ای دارم یا خالی و یا لبریز
مگذار به طوفانم چون دانه به خاکم بخش
شاید که بهاری باز صور تو دمد برخیز
#محمد_علی_بهمنی


پاسخ
سپاس شده توسط:
نیستی خانه مرا یاد تو می‌اندازدآینه،
شانه مرا یاد تو می‌اندازد
قاب رومیزی رو کرده به دیوار
زنی‌ست-دست بر چانه،
مرا یاد تو می‌اندازدفلسفه، شعر، رمان، فرق ندارد، حتی
جلد "بیگانه" مرا یاد تو می‌اندازد
صبح در فکر فراموشی تو هستم و شب-
ماه دیوانه مرا یاد تو می‌اندازد
هرچه اینجاست مرا یاد تو... آیا چیزی
--مرد و‌ مردانه- مرا، یاد تو می‌اندازد؟
و در اندیشه آن‌ام که پس از مرگ چه چیز
جسم‌ بی جان مرا یاد تو می اندازد؟
حمید روشنایی


پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
13 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
~ MoOn ~ (۰۵-۰۷-۰, ۰۹:۲۶ ب.ظ)، صنم بانو (۲۶-۰۶-۰, ۰۵:۳۱ ق.ظ)، دخترشب (۲۵-۰۷-۰, ۱۱:۳۱ ق.ظ)، دختربهار (۲۳-۰۶-۰, ۱۰:۲۶ ب.ظ)، minaa (۰۷-۰۷-۰, ۰۴:۳۳ ب.ظ)، دختر ماه (۱۲-۰۷-۰, ۰۴:۴۶ ب.ظ)، B.gh@neh (۱۴-۰۴-۰, ۱۰:۱۷ ب.ظ)، Mr. pickle (۰۵-۰۵-۰, ۰۴:۰۹ ب.ظ)، arom (۱۱-۰۸-۲, ۱۰:۴۵ ب.ظ)، Aradel.M (۲۱-۰۳-۰, ۰۷:۰۱ ب.ظ)، mahdi942 (۱۳-۰۹-۰, ۰۸:۴۷ ق.ظ)، arashke (۰۲-۰۹-۰, ۰۱:۵۱ ب.ظ)، qaz111 (۱۷-۰۸-۲, ۱۱:۳۰ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان