امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
طنــز مطبوعــاتی !
#31
طنز : جنبه و تمدن ماس ماس

مجله خط خطی - علیرضا کاردار:

شنبه


در این مدت همه عالم و آدم به حاشیه های سریال «در حاشیه» پرداختند، گفتنی ها را گفتند، تحلیل ها را کردند، نظریه ها را صادر کردند، نتیجه ها را گرفتند و با تکرار تکیه کلام های سریال مزاجمان را به هم ریختند، نوبتی هم باشد، نوبت ماست که در این زمینه نظرات کارشناسانه خود را ارائه کنیم تا خدای نکرده جامعه از اظهار فضل ما بی نصیب نماند.

با توجه به شکایت ها، اعتراضات و خط و نشان کشیدن های جامعه پزشکی، خدا را شاکریم که سریال هایی مانند «خانه پوشالی» در ایران ساخته و پخش نمی شود، وگرنه معلوم نبود چه بلایی سر عوامل سریال می آمد؟

همچنین از این می ترسیم که به زودی در فرم پذیرش بیمارستان ها و تشکیل پرونده مطب پزشکان گزینه هایی مانند موارد زیر اضافه شود تا بعضی پزشکان قبل از معالجه از گرایشات بیماران خود باخبر شده و متناسب با آن، دارو تجویز کنند: «آیا تاکنون سریال در حاشیه را دیده اید؟»، «نظرتان را درباره این سریال به طور شفاف بیان کنید» و «در صورت داشتن هرگونه انتقاد از وضع موجود پزشکی، فقط کافی ست اینجا را علامت بزنید؛ البته اگر جرأت دارید!»

[عکس: 522808_530.jpg]

یکشنبه


هوشنگ کامکار بعد از اجرای ارکستر سمفونیک عراق در تهران گفت: «اجرای این ارکستر با توجه به شرایط حاد سیاسی و اجتماعی عراق و در حالی که ارکستر سمفونی تهران منحل شده و سرنوشت آن نامعلوم است، چیزی جز مایه شرمساری نیست.»

البته با روحیه حساسی که هنرمندان دارند این ناراحتی و گلایه منطقی است ولی با توجه به این که استاد، ایرانی هستند و در این کشور به دنیا آمده اند و زندگی کرده اند، توقع داریم به این چیزها عادت داشته باشند.

موضوع از محکومیت معاون اول و رییس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی پاک دست ترین دولت تاریخ به جرم تحصیل نامشروع که شرم آورتر نیست. استاد یک نفس عمیق بکشید و لبخند بزنید!

دوشنبه


از ابتدای اختراع دوربین، وظیفه دوربین خانگی ثبت خاطرات و وقایع بود. مردم وقتی به مهمانی یا گردش می رفتند، بعد از لذت بردن از اطراف و محیط، برای اینکه بعدا یادشان بیاید چه دیده اند و کجا رفته اند و با که بوده اند، عکسی به یادگار می گرفتند.

ولی مدتی است با وجود این دوربین های کوچک و تلفن های دوربین دار، دیگر در گردش ها دیدن و لذت بردن از محیط هدف نیست، بلکه ما بیرون می رویم تا دوربین را به یکی بدهیم تا ازمان عکس بگیرد و در شبکه های اجتماعی منتشر کنیم و لایک بیشتری بگیریم.

حالا که با این مونوپادها (میله هایی که برای عکس سلفی گرفتن به دوربین و گوشی وصل می شود) دیگر احتیاجی به شخص دیگری هم نیست، همه «میله سرخود» شدهاند و دم به دقیقه «خودگرفت» می گیرند. کار به جایی رسیده که بیشتر موزه های دنیا ورود این سیخ ها را ممنوع کرده اند تا مبادا به دیوار و ویترین و تابلوهایشان بخورد.

حالا اینها به کنار، مورد داشتیم خانم در کنار آرامگاه حافظ، شوهر و بچه اش را به کناری هل می داده تا بتواند با مونوپادش طوری از خودش عکس بگیرد که هم سقف آرامگاه دیده شود هم مانتوی جدیدش و هم طرف خوب بینی عمل کرده اش تا در اینستاگرامش یا هشتگ#بپسندو#بزن پست کند!

سه شنبه

قرار است رونی کلمن، قهرمان بدنسازی جهان به ایران بیاید و سمیناری برگزار کند که شرکت کنندگان در آن باید مبلغ یک میلیون و هشتصد هزار تومان بپردازند. مسئول برگزاری این سمینار گفته «این رقم قیمت بسته ویژه ماست که شرکت کنندگان می توانند عکس اختصاصی با رونی کلمن بگیرند و برخی امتیازات ویژه نیز خواهند داشت. همچنین سه پکیج دیگر با قیمت هایی کمتر نیز موجود است.»

ما که اینچنین پولی نداریم ولی می توانیم تصور کنیم امتیازات ویژه این پکیج ها چیست. مثلا اعضای پکیج یک و هشتصدی علاوه بر عکس با رونی، می توانند به بازوهایش تکیه داده، دست دور کمرش بیندازند و سیکس پکش را فشار دهند واز کولش آویزان شوند.

اعضای پکیج دوم می توانند یک عکس دسته جمعی با رونی بگیرند و رونی برایشان یک فیگور پشت بازو هم به عنوان اشانتیون می گیرد. پکیج سومی ها فقط می توانند از روی سن رونی را ببینند و از همان فاصله سلفی بگیرند.

کیج چهارمی ها هم پشت در سمینار از توی مانیتور مراسم را می بینند و نفری یک قلوپ از پارچ آب کلمن می خورند!

چهارشنبه


حالا که طبق نظر مردم و آمار رسمی صدا و سیما، کلاه قرمزی و دوستانش پربیننده ترین سریال نوروز شدند، بد نیست برنامه سازان و مدیران تلویزیون از همین فرمول استفاده کرده و به جای خرج کردن بودجه برای ساخت سریال های سطح پایین، پر از سوتی و کم بیننده ای مانند «فوق سری»، برنامه هایی با همین روش «نمایش عروسکی بچه با خر و گاو و گوسفند و قوچ و دیو» بسازند تا هم مردم خوشحال شوند و هم مدیران!

پنج شنبه

با مسرت و شادی باخبر شدیم پیرمرد نود و پنج ساله طبسی، برای نوزدهمین بار صاحب فرزند شد. وی سی نوه و چهل نتیجه دارد و فرزند بزرگش پنجاه و شش ساله است. ضمن تبریک قدم نورسیده به این ابرمرد که مظهر «کُنده ی پر دود است»، بد نیست بدانیم وی بازنشسته معدن است؛ یعنی همان شغلی که به عنوان سخت ترین شغل دنیا مطرح می شود.

حالا تصور کنید اگر این پیرمرد جوان دل مثلا هنرمند بود یا شغل لطیفی مثل عطرفروشی داشت، آن وقت دیگر چه کسی می توانست از پس این ناقلا بربیاید؟!

شش شنبه


به قول مرحوم آقاجانم، دو نفر «نان گران» می خورند، یکی دزد و دیگری عروس (بلانسبت عروس های جمع حاضر) یعنی عده ای وقتی دزد به خانه شان می زند یا دختر عروس می کنند، برای کلاس گذاشتن آمار اموال دزدی و جهیزیه ارسالی را بیشتر از واقعیت اعلام می کنند.

گویا مدتی است این رسم در سینم ای ایران هم مد شده و تهیه کنندگان و فیلمسازان برای تاثیرگذاری بر فضای سینم ای ایران، آمار فروش دروغین اعلام می کنند و رقیبان اکران هم برای اینکه از رقابت عقب نیفتند، همین کار را تکرار می کنند.

این بحث بعد از اعلام رقم های نجومی فروش بلیت برای فیلم های کم ارزش و با مخاطب محدود در محافل سینم ایی بیشتر مطرح شد. خب چه اشکالی دارد؟ بگذارید تهیه کنندگان چند روزی دلشان به آ»ارهای جعلی خودشان خوش باشد و پز بدهند که الکی مثلا ما ده نمکی هستیم و فیلم هایمان رکورد می زند!

هفت شنبه


یکی از پیج های معروف، خبر فاجعه فرودگاه عربستان را نوشته بود؛ در زیرش هم میهنان کامنت های قابل تاملی نوشته بودند. ایرانی ها به عرب ها فحش داده بودند، فارس ها به افغان ها، ترک ها به فارس ها، سلطنت طلب ها به اصلاح طلب ها، اصولگراها به ظریف، احمدی نژادی ها به روحانی، طرفداران مهران مدیری به دکترها، دکترها به طنزنویس ها، عشاق فرزاد حسنی به آزاده نامداری، تتلیتی ها به بهنوش بختیاری، عزاداران مرحوم پاشایی به بهاره رهنما، علاقمندان حضور بانوان در ورزشگاه ها به امیررضا خادم، استقلالی ها به پرسپولیسی ها، تیراختوری ها به جفت شان، فداییان قلعه نویی به عادل فردوسی پور، مایلی کهن به کی روش، کاربران آیفون به سامسونگ و ... خلاصه فرهنگ و تمدن چند هزار ساله و خون پاک آریایی در آن زیر حسابی قُل قُل می کرد و به سر و صورت ویزیتورها می پاشید!

هشت شنبه


«سرودهای مخالف، ارکستر بزرگ ندارند»... نه، اشتباه نکنید! این جمله نه از دکتر شریعتی است، نه از کتاب «خداحافظ گری کوپر» و نه استاتوس جدید وایبری. این نام سومین رمان مسعود کیمیایی است که نگارشش دو سال زمان برده است. هر چند هنوز از جزییات این اثر استاد خبری منتشر نشده ولی می توان حدس زد که کتابی سراسر اکشن، خونریزیفعشق و پر از رفاقت، نامردی و نوستالژی است.

همچنین با توجه به دو جلدی بودن کتاب می توان پیش بینی کرد یک جلد آن در رثای سینم است و جلد دیگرش تک گویی های قهرمان داستان است در حالی که یک خنجر در پشتش فرو رفته و با سر و صورت زخمی، به مدت سه روز نالان و خیزان راه می رود و دست های خونی اش را به دیوار می مالد و از رفاقت می گوید و هیچ رقمه نمی میرد!
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#32
طنز؛ کمبود دختران در تهران!



مجله خط خطی - وحید میرزایی: باور بفرمایید شترهای صحرای العزیزیه لیبی که اینقدر مقاومند و می توانند 10 روز بدون آب و غذا زندگی کنند و تازه روز یازدهم نهایتا کمی ضعف کرده و قند خونشان می افتد، اگر اخبار اتفاقات و رویدادهایی که برای ما رخ می دهد را دنبال کنند، همان دو روز اول در اثر افسردگی دچار یبوست فلسفی شده و به دیار باقی می شتابند.

اگرچه بدن ما کاملا به این شرایط عادت کرده یا اصطلاحا آدابته شده است اما خب به هر حال شتر هم یک آستانه تحمل 10 روزه دارد، ما که جای خود داریم. تورم و گرانی شد، تحمل کردیم؛ یارانه مان قطع شد، به دوربین نگاه کردیم و لبخند زدیم؛ آلودگی هوا را تحمل کردیم و دم برنیاوردیم؛ دولت مهرورز آمد، باز تحمل کردیم؛ شیر پالم دار و مرغ هورمونی و میوه واکس دار خودریم، چیزی نگفتیم اما این یکی را کجای دل مان بگذاریم؟ این یکی را چطور تحمل کنیم؟

در خبرها آمده است تعداد دختران پایتخت در حال کاهش است! برای یک جوان به شدت مجرد شبیه من که مانند تیر چله در کمان، منتظرم رها شده و به سیبلی، هدفی، چیزی بخورم، کاهش این پارامیداها، کاملیاها و آتوساها... قابل پذیرش و تحمل نیست. باور کنید این خبر، فیل مجرد را از پا در می آورد، چه برسد به بنده.

طبق آمارها در تهران تعداد دخترانی که با زحمت و تلاش شبانه روزی مادر و مخصوصا پدر به دنیا می آیند کاهش یافته است و شما فقط یک لحظه چشمانتان را ببندید و تصور کنید چه فاجعه انسانی در پایتخت به وقوع خواهد پیوست. همه پسر، همه سوشیانس، شجاعی فرد، همه مهرداد نعیمی، همه وحید، همه امین مؤیدی. (از این اموشن ناراحتی ها)

آسیب شناسی:

دیدگاه پزشکی: علم پزشی ثابت کرده است عدم تغذیه مناسب در دوران بارداری و قبل از آن، ورزش نکردن در این دورن، رفتارهای نادرست و عدم ابراز محبت همسر موقع بارداری، اخبار 20:30 و برنامه دیروز، امروز، فردا و در نهایت دولت با مهرورزی اضافه، در تغییر جنسیت فرزند موثر است.

دیدگاه فمینیستی: آری، چرا باید یک زن با وجود این همه سختی که مردان بر وی تحمیل می کنند پا به عرصه وجود بگذارد؟ زنان رنج کشیده قهرمان که مورد آزار مردان بی رحم قرار گرفته و حقوق آنان پایمال شود، اصلا حالا که اینجوری شد متولد نمی شوند.

دیدگاه پایدارمدارانه: طبق صدها سند انکارناپذیر، کاهش آمار دختران در تهران توسط یک سناتور سابق آمریکایی به هدف ضربه به کشور طراحی و با بودجه کلان به تصویب کنگره رسید. همچنین عوامل داخلی اصلاح طلب در اجرای این برنامه موسوم به NO GIRLS با شبکه های جاسوسی همکاری داشته اند که خوشبختانه مثل همیشه مردم آگاه راه خود را پیدا کرده و با خوردن ماست و جوشانده سمبلوتی و اسطوخودوس در هنگام بارداری، این نقشه شوم آنان را خنثی می کنند.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#33
ماجراهای اداره



طنز؛ بنز 1947 بخریم یا صفر؟


تیموری چند روزی است که می‌خواهد ماشین بخرد. اما نمی‌داند دقیقا چه بخرد. امروز از بچه‌ها نظرخواهی کرد. صابری گفت: من جای تو بودم یک مرسدس دهه هفتاد میلادی پیدا می‌کردم می‌خریدم.
رضا ساکی در ایسنا نوشت:

تیموری چند روزی است که می‌خواهد ماشین بخرد. اما نمی‌داند دقیقا چه بخرد. امروز از بچه‌ها نظرخواهی کرد. صابری گفت: من جای تو بودم یک مرسدس دهه هفتاد میلادی پیدا می‌کردم می‌خریدم. جنازه‌اش می‌ارزد به این ماشین‌های مونتاژی. قاسمی گفت: پولت را بده و اتومبیل وطنی بخر و به اقتصاد مملکت کمک کن. مرادی گفت: با صابری موافقم. یک دسته دوم خوب پیدا کن. قاسمی گفت: آقای مرادی از شما بعیده. مرادی گفت: من نظرم را گفتم. محمدی گفت: چرا ماشین؟ اصلا دوچرخه بخر، خونه‌ات که نزدیکه. صابری گفت: یه طوری می‌گی دوچرخه بخر انگار اینجا آلمانه. می‌زنن لهت می‌کنن با دوچرخه. همون بگرد یه دسته دوم خوب پیدا کن. اصیل. نه مونتاژی. قاسمی گفت: تیموری جان به جای کمک به صهیونیزم جهانی به کشورت کمک کن. مرادی گفت: ببخشید این بحث چه ربطی به صهیونیزم داره؟ قاسمی گفت: از شما بعیده که ندونید. برخی از این کارخونه‌ها صهیونیستی هستند. صابری گفت: شما ماشاءالله برای هر چیزی که مخالفش هستی یه چیزی تو آستین داری. تیموری گفت: این همه مردم ماشین خارجی دارن. مرادی گفت: یه چیزی بخر که کمترین هزینه رو داشته باشه. فردا هی نیفتی دنبال مکانیک. قاسمی گفت: ماشین داخلی با بهترین خدمات پس از فروش. صابری گفت: خارجی دسته دوم بخر، چون خراب نمی‌شه، خدمات پس از فروش هم نمی‌خواد. عموم یه بنز داره مال 1947 فقط آب‌ و روغن عوض می‌کنه. قاسمی گفت: وطن‌فروش نباش. صابری گفت: من وطن‌فروشم یا کسی که خمیر دندون مارک می‌ِزنه. اسمش چی بود؟ اورال چی؟ قاسمی گفت: من؟ صابری رو به جمع کرد گفت: من اسم بردم از کسی؟ قاسمی گفت: من خمیر دندون ایرانی می‌ِزنم. صابری گفت: مچ بعضی‌ها تو داروخانه گرفته شده. به جای کمک به اقتصاد ملی خمیردندون و مسواک خارجی می‌خرن، بعد به تیموری می‌گن خارجی نخر. قاسمی برافروخته گفت: یه بار دیگه تهمت بزنی خودت می‌دونی. صابری در یک حرکت سریع عکس قاسمی رو در حالی که یه خمیردندون خارجی را گذاشته بود روی پیشخان داروخانه و داشت پولش را حساب می‌کرد گذاشت توی وایبر اداره. قاسمی گفت: نامرد نباید از شهروندان شریف یواشکی عکس بگیری. بعد پرید یقه صابری را گرفت و باز بلوا شد.

باقی بقای‌تان
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#34
طنز؛ عکس سه رخ از جنین!



محمد صفا جویی در روزنامه قانون نوشت:

وزیر بهداشت: متاسفانه بعضی از مردم آگاهانه سونوگرافی بی رویه می‌کنند تا از دوره جنینی فرزندشان آلبوم درست کنند. (تسنیم)

شنیده بودیم مصرف بی رویه کار بدی است ولی هیچ وقت حدسش را نمی‌زدیم کسی در زمینه سونوگرافی دست به مصرف بی رویه بزند. این نشان می‌دهد طبق گفته‌های وزیر بهداشت، امروز می‌توانیم با افتخار اعلام کنیم که ما با قدرت از مونوپاد (همان سیخ‌هایی که باهاش عکس می‌گیرند)، سلفی و سه رخ عبور کرده و به عکس سونوگرافی رسیده‌ایم. واقعا ایرانی می‌تواند. در ادامه گفت و گوی یک مادر با پسر 10 ساله‌اش هنگام تماشای آلبوم عکس‌های خانوادگی را آورده‌ام.

مادر: بیا مامی جان، بیا بشین امروز می‌خوام آلبوم عکس‌هاتو بهت نشون بدم.

پسر: مامان دیروز یه آلبوم نشونم دادی، من می‌خوام بازی آنلاین کنم، دوستام منتظرن تو کوچه.

- تو کوچه؟ (هیجان زده و خوشحال) واقعا داری میری بیرون؟
- تو کوچه بازیمون. توی سایتش که بری..
- آهان فهمیدم. خب بیا قبلش این آلبومتو ببین بعد برو.
- مامان از هر روز زندگیم عکس دارم، خسته شدم این قدر عکس دیدم. بعدم که تو هیچ کدوم از عکسا، من درست معلوم نیستم.
- مامان این چه حرفیه می‌زنی، آلبوم عکس‌های توئه دیگه عزیزم.
- آره ولی بیشتر تو و بابا معلومین تو عکسا. ایناها ببین این عکسو به دیوار، الان من معلومم یا شما؟
- پسرم خب من اینجا سه رخم خیلی خوب شده بود، گونه‌هامو ببین.
- ولی فقط گوش من معلومه و یه کوچولو از انگشت کوچیکه دستم. اون یکی عکس چی؟ عکس منه یا بابا؟
- پسرم بابات فیتنسی بود خب، ببین خط بازوشو ماشالا. مثل الانش نبود که شبیه دبه ترشی بندری باشه.
- مامان البته شما خودتم چاق شدی‌ها!
- بی ادب! من فقط یک کم پر شدم.
- مامانی پر چیه، هر دفعه تو خونه راه میری، یکی از پنجره‌ها تَرَک می‌خوره.
- بی ادب! آدم با مامیش اینجوری حرف می‌زنه؟ بیا سریع این آلبومتو ببین و برو.
- ببخشید! خب باشه.
- آفرین. (آلبوم را باز می کند) ببین!
- (جیغ می کشد) مامان این چیه، من می‌ترسم.
- نترس پسرم تویی؟
- مامان من می‌ترسم. این هیولا فضاییه کیه؟
- مامان جان این تویی، وقتی تو شکم من بودی.
- ولی من می‌ترسم.

- مامان جان نگاه کن اینجا رو، ببین از اول‌ام دماغت مثل من بوده، ببین، اینجاهارو. دیدی خودتی؟
- مامان من دستشویی دارم.

- می‌گم ببین عکساتو. کلی خرج کردیم واسش. بشین ببینم! ببین اینجا با دست چرخوندمت سه رخ شی، چه خوب افتادی.
- مامان من دستشویی دارم.

- اَه! دستشویی دارم، دستشویی دارم. خب برو اصلا. من میرم اینا رو به خاله مهرنوش و شهرنوش و آذرنوش نشون بدم چشمشون درآد. فکر کردن از حاملگی‌شون عکس دارن شاهکار کردن.. ای واااای چیکار کردی؟‌
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#35
طنز؛ فلسفه تأخیری

پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:

«من محمود احمدی‌نژاد را برای کشور خطرناک می‌بینم، او عنصر صالحی نیست و به مهره‌های اطرافش مشکوک هستم.»«احمدی‌نژاد از نظر فکری هم انسجام ندارد و خودش نیست و دیگران او را اداره می‌کنند.» این جملات را جواد منصوری، نخستین فرمانده سپاه و سفیر ایران در چین، ١٠ سال بعد از ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد به زبان آورده است که واقعا دستشان درد نکند. در همین زمینه شاعر گفت: آمدی جانم به قربانت و مصاحبه کردی ولی حالا چرا؟ همچنین شاعری دیگر گفت: داغ یک عشق قدیم‌رو اومدی مصاحبه کردی و زنده کردی ولی حالا چرا؟ همچنین شاعر تأکید کرد نوشدارویی و بعد از مرگ اقتصاد و چیزمیزهای دیگر آمدی ولی الان چرا؟ به این مدل فلسفی در جهان، فلسفه دیرآمد یا فلسفه تأخیری یا فلسفه ١٠‌سال ‌بعدبیا می‌گویند.

فلسفه کلاهی: راستش در دنیا دو نوع فیلسوف وجود دارد. گروه فلاسفه اول می‌گویند صدسال پیش توفان آمد خیلی بد شد‌ها چون کلاه مردم را باد برداشت و تقصیر مردم بود که اساسا کلاه داشتند. گروه فلاسفه دوم می‌گویند صدسال پیش توفان آمد تقصیر مردم بود که کلاهشان را باد برد و سزای مردم بود چون کلاه‌داشتن حق مردم است، اما صیانت از کلاه وظیفه خود مردم است. به‌هرحال این سر مردم است که بی‌کلاه است.

کلاه مملکتی: به همین مناسبت جواد منصوری، نظر قطعی و فلسفی‌اش را این‌گونه به منصه ظهور رساند که: «تنها ۱۵ روز بعد از اینکه احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور شد، گفتم که کلاه بزرگی سر مملکت رفت و حواستان جمع باشد».بله. پس متوجه می‌شویم کل مسئله کلاه بوده است. قدیم دعوا سر لحاف بود الان سر کلاه. نکته هم اینجاست که چه ما زیر لحاف باشیم، چه زیر کلاه، کلا دستمان زیر سنگ است و خلاص.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#36
طنز؛ گزارشی از فیلتر قرمز ها

سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:

یکی از اتفاقات خوب در دولت تدبیر و امید انتصاب علی جنتی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد بود. ایشان در حوزه فرهنگ و ارشاد در مقام یک منتقد واقعی عمل کرده و مدام کارهای خود را به باد انتقاد گرفت، از نمونه‌های بارز این قضیه موضوع لغو کنسرت‌ها بود که ایشان در اقدامی جالب این موضوع را محکوم کرد! جنتی در آخرین اظهار نظر خود گفت که: «فیلترینگ اینستاگرام تا 90 درصد موفقیت آمیز بوده است!» در هوش خراش امروز به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت که چه صفحاتی در اینستاگرام باید فیلتر شوند. در واقع فیلتر قرمزهای اینستا کدامند!

گروه اول

پیج هایی هستند که از ذات باید فیلتر شوند. این پیج‌ها که عموما آناتومی را آموزش می‌دهند به صورت فاجعه باری سعی در گسترش این موضوع دارند که ما بهترینیم! ما که این پیج‌ها را از نزدیک ندیدیم ولی این طور که دوستان کمیته مصادیق مجرمانه می‌گفتند، ساخته دست استکبار و آمریکای خونخوار است و سعی شان این است که لایف استایل غربی را به جوانان ما آموزش دهند، پس باید فیلتر شود.

گروه دوم

پیج‌هایی هستند که توسط اصلاح طلبان و عوامل برانداز اداره می‌شوند. این پیج‌ها که به کمک خریدن لایک و اکانت‌های تقلبی به فالوئرهای بالایی نیز رسیده‌اند تلاش شان این است که جوانان ایرانی را از راه به در کنند. به شکل واضحی ساخته دست استکبار و آمریکای خونخوارند و خب مهم تر از همه اصلاح طلبند پس باید فیلتر شوند.

گروه سوم

پیج‌هایی هستند که توسط عوامل انحرافی اداره می‌شوند که تمام فکر و ذکرشان تغییر الگوی فکری مردم است، این پیج‌ها توسط آمریکای خونخوار و استکبار جهانی اداره می‌شوند، پس باید فیلتر شوند.

گروه چهارم

برخی از پیج‌ها به شکل غیر قانونی در حال فروش محصولات خود هستند، این پیج‌ها در تلاشند تا محصولات غربی خود را به جوانان ایرانی فروخته و شیوه زندگی آنان را تغییر دهند، این پیج‌ها توسط استکبار جهانی و آمریکای خونخوار حمایت می‌شوند، پس باید فیلتر شوند.

گروه پنجم

برخی دوستان شما همیشه در حال خوش گذراندن و مهمانی گرفتنند، اگر به پیج و پست‌هایشان دقت کنید می‌فهمید که با تمام تلاش شان می‌خواهند الگوی زندگی غربی را به شما دیکته کنند، این افراد چون داغند نمی‌فهمند که توسط استکبار جهانی و آمریکای خونخوار در حال حمایت شدنند، پس باید با کله فیلتر شوند.

گروه ششم

همین الان صفحه اینستاگرام تان را باز کنید! همان طور که می‌بینید توسط استکبار جهانی و آمریکای خونخوار در حال حمایت شدن هستید، پس باید فیلتر شوید.

گروه هفتم

توسط آمریکای جنایتکار(منظور همان خونخوار است) و استکبار در حال حمایت شدن هستند، پس باید فیلتر شوند. در واقع این بند مختص پیج‌هایی است که از قلم افتاده بودند! کلا باید فیلتر شوند!

خبرنگار واحد مرکز خبر
فرامرز فیلتر سفید
هوش خراش
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#37
طنز؛ اخلاق آردی

پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:

مثل این است که به ما بگویند امشب عروسی‌ات است. خب می‌دانید ما چقدر خوشحال می‌شویم؟ خب آخر شب بگویند شوخی کردیم و عروسی پسر همسایه‌تان است. ما باز هم خوشحال می‌شویم. نمی‌دانید چرا؟ چون هم پسر همسایه‌مان خوشحال شده، هم ما نیفتادیم توی تله. همه می‌دانند عروسی هرچقدر هم شیرین و بامزه و قشنگ و خوش‌حالت باشد، اما صبح‌به‌صبح واقعا آدم باید بیدار بشود و برود نان بخرد و این یعنی فاجعه. قهرمانی هم همین‌طور است. از فردای قهرمانی آدم درگیر مسائل قهرمانی است. خب چرا؟ همین الان توی شورای شهر تهران چندتا قهرمان وجود دارند که هرکاری می‌کنند و هرچیزی بالاوپایین می‌شود، توی شهر مردم می‌گویند از قهرمانان ما بعید بود و این رفتار ورزشی نیست و نمی‌شود شورای شهر جلو تک‌خوری را نگیرد. بعد هم ما تحقیق کردیم دیدیم برخی مدیران که موفق شدند بدون دخالت دست تلفن و موبایل و آنتن، حتی آب توی لوله تبریز را قطع کنند تا فقط سپاها ن مزه پسته گز آردی را نچشد، قرار است در لیگ بعدی طوری تلفن و موبایل و آنتن تلویزیون و حتی آب توی لوله‌ها را قطع کنند که همه تیم‌ها در همه شهرها قهرمان اعلام شوند و این کم‌کاری نیست. اگر به عمق جریان فکر کنید، بغض می‌کنید.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#38
طنز؛ چی‌کار کردی که یارانه ات قطع شد؟



دولت عزیز مدتی است یواشکی و به طوری که زیاد درد نگیرد در حال حذف یارانه افراد پردرآمد است. در این راه چند مورد تلفات هم گزارش شده که افراد بدون این که متعلق به قشر پردرآمد جامعه باشند یارانه ماه گذشته را دریافت نکرده‌اند.
آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:

دولت عزیز مدتی است یواشکی و به طوری که زیاد درد نگیرد در حال حذف یارانه افراد پردرآمد است. در این راه چند مورد تلفات هم گزارش شده که افراد بدون این که متعلق به قشر پردرآمد جامعه باشند یارانه ماه گذشته را دریافت نکرده‌اند. از آنجایی که دولت گفته بود برای اعتراض به حذف یارانه‌مان به وزارت کار مراجعه کنیم من در روزهای گذشته به وزارت کار مراجعه کردم و علت حذف خودم را جویا شدم:
من: سلام وزارت کار.
وزارت کار: سلام بر تو عنصر محذوف!
من: ای وزارت کار! چرا یارانه من را قطع کردی؟
وزارت کار: حتما جزو آن پنج گروه پردرآمد بودی.
من: ای وزارت کار! من نه دارای خودروی لوکس هستم نه پزشک هستم، نه صاحب صرافی و اعضای هیات مدیره بانک و شرکت خصوصی و فرد مقیم خارج از کشور.
وزارت کار: شاید زیاد به خارج از کشور می‌رفتی.
من: من در زندگی‌ام فقط شمال رفته‌ام.
وزارت کار: خب معلوم شد چرا حذف شدین. ویلا دارین دیگه.
من: ما معمولا لب ساحل تو چادر می‌خوابیم. البته دروغ چرا، چند بار توفان شد جریان آب ما رو با چادر برد روسیه. این سفر خارجی محسوب میشه؟
وزارت کار: وقتی جریان آب شما را به روسیه برد لذت هم بردید؟
من: خیر.
وزارت کار: پس سفر خارجی حساب نمیشه.
من: پس چرا یارانه من حذف شد؟
وزارت کار: زمینی، ملکی چیزی جایی به نام خودت داری؟
من: نه. من یک متر قبر هم به نام خودم ندارم. دور از جون شما دو هفته پیش در اثر سانحه‌ای از دنیا رفتم دیدم نه پول قبر دارم نه چیزی برای برگزاری مراسم. این شد که بلند شدم و به زندگی ادامه دادم.
وزارت کار: ماشین داری؟
من: خودم نه. ولی پدر خدا بیامرزم کمباین داشت.
وزارت کار: مدل موبایلت چیه؟
من: نوکیا 1100 .
(کارمند وزارت کار کمی فکر می‌کند)
من: باهاش گاهی گردو هم می‌شکنم. این نمی‌تونه دلیلی برای حذف یارانه باشه؟
وزارت کار: چی؟ گردو می‌شکونی؟
من: با اجازه شما.
وزارت کار: میدونی گردو کیلویی چنده؟
من: خودم نمی‌خرم. همکارها گاهی میارن سر کار با صبحانه می‌خورن. زیاد هم به من نمیدن.
وزارت کار: ای بابا ... دیگه ازدواج که کردی؟
من: عقد بودیم، گفتم نمی‌تونم عروسی بگیرم. جدا شد ازم.
وزارت کار: عجب آدم بدقلقی هستی! هیچ نقطه روشنی در زندگیت دیده نمیشه. حالا شغلت چی هست؟
من: طنزنویس هستم.
وزارت کار: کدوم روزنامه؟
من: روزنامه‌های زنجیره‌ای و بلندگوی استکبار.
وزارت کار: پس جیره خوار غربی.
من: با اجازه‌تون.
وزارت کار: احتمالا همین موجب قطع یارانه شما شده.
من: فکر نمی‌کنم. الان مدت‌هاست به دلیل تحریم‌ها غرب قادر به انتقال وجه نیست. کارت به کارت هم که هیچی. ارسال چمدان پر از پول هم که دیگه نخ نما شده.
وزارت کار: به این ترتیب هیچ دلیل قانع کننده‌ای برای حذف یارانه شما وجود نداره. شما برو تو خلوت خودت فکر کن ببین چه کار اشتباهی در زندگی‌ات انجام دادی که الان داری به این شکل نتیجه‌اش رو می‌بینی.
من: درست می‌گی. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم یک ماه پیش واسه خنده به یکی از دوستامون که عاشق یه دختره شده بود گفتیم دختره ام اس داره، آخرش رفیق‌مون سکته کرد دختره هم ازدواج کرد رفت.
وزارت کار: واقعا کار زشتی کردین. با این کار شنیع انتظار داشتین یارانه‌تون هم قطع نشه؟
من: حق با شماست. من از دولت ممنونم که اینقدر پاسخگو است. از قول من از همه ارکان دولت تشکر کنید.
وزارت کار: خواهش می‌کنم. وظیفه ماست.
من: اوکی. بای.
وزارت کار: بای.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#39
طنز؛ قاصدکی که شرکت پستی می‌زند!



آیدین سیار سریع در روزنامه قانون نوشت:

- قاصدک!
+ هان؟
- چه خبر آوردی؟
+ خیلی حق التحریرهاتون به موقع و مناسبه، هر دفعه هم که منو می‌بینین میگین چه خبر آوردی! خبر مرگ تو رو آوردم!
- قاصدک! خودت رو کنترل کن.
+ تو هم انتظاراتت رو بیار پایین.
- بالاخره تو قاصدکی!
+ قاصدکم. موتور هوشمند خبری که نیستم.
- اصلا من میرم از قاصد روزان ابری داروگ خبر می‌گیرم.
+ هه ... اون که هواشناسیه.
- حسودیت شده ها.
+ عمرا
- قاصدک!
+ هان؟
- چه خبر آوردی؟
+ آقا جان! من دیگه خبر نمیارم.
- چرا؟
+ برای این که یکی دیگه اختلاس می‌کنه، می‌خوره، می‌بره کیفش رو می‌کنه. من باید پاسخگو باشم. یکی دیگه فضا رو زرد رنگ می‌کنه، اونوقت به من میگن چرا گفتی زرده؟
- خب چرا میگی زرده؟
+ خب وقتی زرده من چی بگم؟
- بگو سفیده.
+ زرد رو بگم سفید، قهوه‌ای رو چی بگم؟
- بگو فضا مثل شکلات کاکائویی شیرین و مطلوبه. یه کم سیاست داشته باش.
+ آه از این زمانه که سیاستمداران روزنامه نگار شده‌اند و روزنامه نگاران سیاستمدار ...
- قاصدک!
+ هان؟
- کوتاه بیا!
+ ما که کوتاه می‌آییم و کوتاه هم می‌رویم. این را به آنانی بگو که کوتاه می‌آیند و بلند می‌روند.
- قاصدک!
+ هان؟
- خیلی حرف می‌زنی. این اصلا برات خوب نیست.
+ من که گفتم خبر نیارم بهتره.
- نه عزیزم. تو استعدادهایی داری که اگه ازشون استفاده نکنی یقین دارم مطبوعات کشور آسیب می‌بینند.
+ میگی چیکار کنم؟
- بلدی تی بکشی؟
+ نه.
- پس برو سرویس بین الملل.
چند ماه بعد
- قاصدک!
+ yes؟
- چه خبر آوردی؟
+ داعش پنجاه نفر را در موصل به دلیل لیسیدن بستنی در ملا عام گردن زد. ده‌ها غیرنظامی در یمن هدف حملات موشکی قرار گرفتند. یک حمله انتحاری در بغداد جان بیست نفر را گرفت ...
- چی شد قاصدک؟ چرا خیس شدی؟
+ گریه‌ام گرفت. من نمی‌تونم اینجا باشم. منو بفرست یه سرویس دیگه.
- دیگه سرویسی نمونده. یه سرویس اندیشه هست و یه سرویس بهداشتی. ولی یه مشکلی وجود داره.
+ چه مشکلی؟
- این که توی هر کدوم از این دو تا سرویس که وارد بشی خیس میشی.
+ خیس شدن تو سرویس بهداشتی رو می‌تونم توجیه کنم ولی چرا باید تو سرویس اندیشه خیس بشم؟
- قاصدک!
+ هان؟
- آیا همه چیز را باید به تو گفت؟ معلومه. وقتی زیاد بیندیشی پر می‌زنی و میری خراسان، توی اون شهرهایی که قنات‌های بزرگ داره. می‌افتی توی قنات و خیس میشی.
+ مثل گنجشکک اشی مشی؟
- گنجشکک اشی مشی هم اولش مثل تو دنبال کشف حقیقت بود. هی می‌خواست بفهمه کی، کی رو می‌خوره و کی چی می‌پزه و این حرفا. ولی بعدا عاقل شد و زد تو کار پفک و کلی سود کرد. می‌گفتن دیگه تخم‌هاش رو می‌فرسته خارج، اونجا جوجه میشن و ادامه تحصیل میدن و برای خودشون کسی میشن.
+ پس من هم تغییر شغل میدم، یه شرکت خدمات حمل و نقل سریع مثل تیپاکس می‌زنم و برای همیشه با خوبی و خوشی زندگی می‌کنم.
- از این پسره سیارسریع هم می‌تونی کمک بگیری.
+ اونو ولش کن. بذار اینقدر تو مطبوعات بمونه تا سرتاپاش خیس شه!
- آره ولش کن. بیا بریم شراکت کنیم، پولدار شیم.
+ بریم.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#40
طنز؛ فقط مجردها غلط می‌کنند؟!



پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:

: درباره آگهی این خانه حیاط‌دار زنگ زدم که نوشتید پنجره‌های بزرگی دارد... .

- مجردید؟
: شما چی؟
- یعنی چی آقای محترم؟ شما مجردید یا نه؟
: سؤال من هم همین است. شما مجردید یا نه؟
- به شما چه ربطی دارد؟
: شما اول پرسیدی من مجردم یا نه.
- خب من برای خانه پرسیدم که شما مجردی یا نه.
: خب من هم برای خانه پرسیدم شما مجردی یا نه.
- ببینید آقای عزیز من خانه را به مجرد نمی‌دهم.
: یعنی می‌گویید برای اینکه خانه را به من اجاره بدهید، باید قبلش با شما ازدواج کنم؟
- من قصد ازدواج ندارم آقا.
: من هم از شما درخواست ازدواج نکردم.
- چی؟ همین الان گفتی با هم ازدواج کنیم.
: من فقط می‌خواهم قرار بگذاریم... .
- من اصلا با شما قرار نمی‌گذارم.
: من نخواستم با شما قرار بگذارم گفتم قرار بگذاریم خانه را ببینم... .
- ببین آقای عزیز شما مجردی، فردا معلوم نیست توی این خانه می‌خواهی چه غلطی کنی.
: آهان. یعنی اگر ازدواج کرده باشم و همسرم را بفرستم دنبال نخودسیاه و هر غلطی خواستم بکنم، اوکی است؟ فقط مجردها غلط کنند، غلط است و غلط متأهل‌ها درست است؟
- اصلا شغل شما چیست؟
: من آچارکشی می‌کنم.
- چی‌رو؟ کجا؟
: همه‌چی‌رو. توی روزنامه.
- خیلی بی‌نمکی. هم بی‌نمکی، هم روت زیاده. اصلا دیگه زنگ نزن. اس‌ام‌اس هم نده. وایبر هم شکلک برام نفرست. فهمیدی؟ بوق‌بوق‌بوق... .
بعضی‌ها موقع آچارکشی بدون خداحافظی گوشی را قطع می‌کنند.
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:


چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
38 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۰۱-۰۷-۹۴, ۱۱:۰۹ ب.ظ)، لیلی (۳۱-۰۴-۹۴, ۱۱:۱۷ ب.ظ)، varesh (۱۳-۰۴-۹۴, ۱۱:۵۴ ق.ظ)، v.a.y (۲۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۳۴ ب.ظ)، شیرین فرهمندپور (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۱۱ ب.ظ)، خانوم معلم (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۶:۳۸ ب.ظ)، فرميسك (۰۱-۰۷-۹۴, ۰۹:۲۵ ب.ظ)، ****Dayan**** (۱۰-۰۴-۹۴, ۱۲:۳۹ ب.ظ)، Aiden22 (۲۷-۰۲-۹۵, ۰۴:۴۶ ب.ظ)، Neda0077 (۲۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، elham zelzele (۱۱-۰۴-۹۴, ۰۵:۲۵ ب.ظ)، کتابدوست (۱۱-۰۷-۹۴, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، asma123 (۱۸-۰۵-۹۴, ۰۹:۲۶ ق.ظ)، heliia (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۶:۲۰ ب.ظ)، آرام18 (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۴:۵۳ ب.ظ)، elaheh.p (۱۰-۰۴-۹۴, ۱۲:۰۵ ق.ظ)، آشوب (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۶:۰۳ ب.ظ)، hannaneh (۱۸-۰۵-۹۴, ۱۱:۰۴ ق.ظ)، MaryaM_sh (۱۱-۱۰-۹۴, ۰۵:۰۹ ب.ظ)، رزبیتا (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۵۱ ب.ظ)، pooyan (۳۱-۰۶-۹۴, ۰۵:۱۰ ب.ظ)، 1235Setareh (۲۷-۰۶-۹۴, ۱۲:۴۷ ب.ظ)، sarika (۱۱-۱۰-۹۴, ۰۷:۰۸ ب.ظ)، *hasti* (۱۷-۰۷-۹۴, ۰۳:۴۹ ب.ظ)، armiti (۰۴-۰۹-۹۴, ۱۱:۰۴ ب.ظ)، ****نگار**** (۰۷-۱۰-۹۴, ۰۸:۰۳ ب.ظ)، صنم بانو (۳۰-۱۱-۹۶, ۱۰:۰۰ ق.ظ)، شقایق سرخ (۰۷-۱۰-۹۴, ۰۸:۳۳ ب.ظ)، نفس2015 (۰۷-۰۹-۹۴, ۰۴:۱۵ ب.ظ)، محبوب (۰۵-۰۵-۹۵, ۱۲:۵۹ ق.ظ)، AsαNα (۲۷-۰۸-۹۶, ۱۲:۵۲ ق.ظ)، طلسم شده (۰۱-۰۵-۹۵, ۱۲:۱۶ ق.ظ)، دختربهار (۰۹-۰۹-۹۵, ۱۰:۱۸ ب.ظ)، maryam.sh (۰۸-۰۹-۹۵, ۰۷:۳۵ ب.ظ)، minoo_f (۰۲-۰۱-۹۶, ۰۴:۰۳ ب.ظ)، مهرسا1383 (۳۱-۰۴-۹۶, ۰۴:۳۰ ق.ظ)، minaa (۱۶-۰۱-۹۸, ۰۱:۵۹ ق.ظ)، _RaHa_ (۳۰-۱۱-۹۹, ۰۹:۰۲ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان