امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
قصه‌ی چشمها
#1
قصه‌ی چشمها

لب‌هایش را به لاله‌ی گوشم نزدیک کرد و گفت: «چشماتو ببند»، بستم. پلک‌ها که روی چشم افتادند دنیا غرق در نور شد. صدایش را شنیدم، می‌گفت: «می‌بینیش؟» پلک‌هایم را روی چشم فشار دادم، نور بیشتر شد و چند رگه‌ی نور از گوشه‌ی چشمانم بیرون زد، همچون اشک. رنگهای رنگین‌کمان هر کدام از گوشه‌ای زاده می‌شدند و تصویری درون چشمهای بسته‌ام نقش می‌بست. یک گوشه پر از دار و درخت بود و گوشه‌ای دیگر رودی خروشان. جایی آتش بود و جایی برهوت. انگار چهارگوشه‌ی دنیا درون چشمانم بود.

لبهاش روی لاله‌ی گوشم بود که گفت: «پیداش کردی؟» پلکها را بیشتر فشردم، آنقدر که برگی از درختی کنده شد و با آبِ رودخانه از گوشه‌ی چشمم بیرون زد. گونه‌هایم گرم شد، مثل جنگل‌های استوایی. گفت: «خورشید از غربِ چشمهات غروب کرد؟» خبری از خورشید نبود، خورشید درون چشمانم نبود، حرارتش اما روی لاله‌ی گوشم بود. گفت: «منو ببر تماشای نیاگارا، منو ببر وسط گراند کنیون،منو ببر شیراز اصلا، منو ببر باغ انگور...» چشمهایم را بیشتر فشردم، نیاگارا از گوشه‌ی چشمانم سرازیر شد و صخره‌های گراند کنیون ترک برداشتند. رنگی جستی زد و عطر بهارنارنج پیچید درون چشمانم، شیراز بودیم.

مُژه‌ای از پلکم افتاد، گفت: «نیت کن» برایش انگور نیت کردم، حافظ درون چشمانم انگورها را فشرد و شراب انداخت، قطره‌ای شراب از گوشه‌ی چشمم چکید. لبهاش روی لاله‌ی گوشم بود که گفت: «حتما که نباید بری سفر، چشماتو ببند و دنیا رو گَز کن!»

چشمانم را می‌گُشایم، صدایش چسبیده به لاله‌ی گوشم، حالا دیگر نمی‌خواهم دنیا را بگردم، برای نوشتن فقط چشمانم را می‌بندم ‌و دنیا را درون چشمانم می‌آورم، دارِ رویابافی‌ام را عَلَم می‌کنم و تار و پودِ دنیای خودم را می‌بافم، یک بار برف سن‌پطرزبورگ از گوشه‌ی چشمانم قل می‌خورد و یک بار صدای بوسه‌ای در پاریس میان مردمکِ چشمم می‌پیچد، حتی گاهی صدای رگبار تفنگهای کارتل‌های مواد مخدر مکزیک عرض چشمانم را طی می‌کند.

حالا چشمانم را می‌بندم، برهوت است، گوشهایم را تیز می‌کنم، لاله‌ی گوشم هیچ تنفسی حس نمی‌کند. «او» کجاست؟ نیست، سالهاست که نیست، صدها سال است که رفته و حتی صدایش هم نمانده. درون چشمانم کویر است، کویر مصر... دانه‌ای شن از گوشه‌ی چشمم بیرون می‌زند...
#حسن_غلامعلی_فرد

.
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  قصه ی گنجشک ها taranomi 4 147 ۲۰-۰۳-۹۶، ۰۹:۲۱ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
Heart قصه پسرک و معلم خانوم معلم 0 263 ۱۸-۰۳-۹۵، ۰۷:۴۸ ب.ظ
آخرین ارسال: خانوم معلم
  قصه آدم ستاره شب 0 325 ۰۳-۱۰-۹۱، ۱۰:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: ستاره شب

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
5 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
زینب سلطان (۲۹-۰۶-۹۶, ۱۲:۴۵ ق.ظ)، دخترشب (۲۸-۰۶-۹۶, ۰۹:۱۰ ب.ظ)، d.ali (۲۸-۰۶-۹۶, ۰۹:۲۹ ب.ظ)، !!Tina!! (۲۸-۰۶-۹۶, ۰۹:۱۰ ب.ظ)، taranomi (۰۲-۰۷-۹۶, ۱۰:۴۴ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان