امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
متن ترانه - سیاوش قمیشی
#21
قصه امیر

بارون امشب توی ایوون
مثل آزادی تو زندون

بی صفا بی تحرک بی ریا بود
توی زندون میکنه جون

مرد با همت میدون
توی فکر رای فرجام امیره

بی سرانجام ،نداره حتی رفیقی
که بگه دردشو

درد دیدن و نگفتن
بی سرانجام توی فکر آسمونه

که بباره
بلکه تو قطره ی بارون

بتونه اشک خدا رو هم ببینه
نمی دونه حتی اشک هم

دیگه فایده ای نداره
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي



پاسخ
سپاس شده توسط:
#22
عادت

هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم
یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم

انقدر ظریفی که با یک نگاه هرزه میشکنی
اما تو خلوت خودم تنها فقط مال منی

هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم
بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم


ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه
یا روی تیشه چشات غبار آهم بمونه

تو پاک و ساده مثل خواب حتی با بوسه میشکنی
شکل همه آرزوهام تجسم خواب منی

حتی با اینکه هیچکس مثل من عاشق تو نیست
پیش تو آینه چشام حقیره لایق تو نیست
حقیره لایق تو نیست
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي



پاسخ
سپاس شده توسط:
#23
مسافر

از عذابِ جاده خسته نرسيده و رسيده
آهي از سر رسيدن نكشيده و كشيده
غمِ سرگردونيامو با تو صادقانه گفتم
اسمي كه اسمِ شبم بود با تو عاشقانه گفتم
با تنم زخمي اگه بود بي رمق بود اگه پاها م
تازه تازه با تو گفتم اگه كهنه بود دردام
منِ سرگردونِ ساده تورو صادق مي دونستم
اين برام شكسته امِا تورو عاشق مي دونستم
تو تموم طول جاده كه افق برابرم بود
شوق تو راهتوشه من اسمِ تو همسفرم بود
منِ دلشيشه اي هر جا هر شكستن كه شكستم
زيرِ كوه،بارِ غصّه هر نشستن كه نشستم
عشق تو از خاطرم برد كه نحيفم و پياده
تورو فرياد زدم و باز خون شدم تو رگِ جاده
نيزه نمبادِ شرجي وسط دشت تابستون
تازيانه هاي رگبار توي چلّه زمستون
نتونستن،نتونستن جلوي منو بگيرن
از منِ خستة خسته شوق رفتنو بگيرن
حالا كه رسيدم اينجا پرِ قصّه براگفتن
پر نياز تو براي آه شنيدن و شنفتن
تورو با خودم غريبه از خودم جدا مي بينم
خودمو پر از ترانه تورو بيصدا مي بينم
من سرگردون ساده تو رو صادق ميدونستم
اين برام شکسته اما و رو عاشق ميدونستم
اون هميشه با محبت براي من ديگه نيستي
نگو صادقي به عشقت آخه چشمات ميگه نيستي
من سرگردون ساده تو رو صادق ميدونستم
اين برام شکسته اما و رو عاشق ميدونستم
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي



پاسخ
سپاس شده توسط:
#24
بیا برگرد

مگذار كه ياد ما را طعم تلخ اين حقيقت ببرد
اين حقيقت است كه از دل برود هر آنكه از ديده رود
اين حقيقت است كه از دل برود هر آنكه از ديده رود

بيا برگرد تا خونه از عادتت سير نشده
تا نگام با يك نگاه تازه درگير نشده
بيا تا اومدنت دير نشده دلها دلگير نشده
تا هنوز فاصلهمون جوونه و پير نشده
آخه شبها جاي خواب تو چشام درياي آبه
ساعت ديواري از وقتي كه رفتي توي خوابه
هنوزم عكس من و تو روي ديوار توي قابه
نامهاي كه گفته بودي من نخوندم هنوزم لاي كتابه

بيا برگرد تا خونه از عادتت سير نشده
تا نگام با يك نگاه تازه درگير نشده
بيا تا اومدنت دير نشده دلها دلگير نشده
تا هنوز فاصلهمون جوونه و پير نشده
آخه شبها جاي خواب تو چشام درياي آبه
ساعت ديواري از وقتي كه رفتي توي خوابه
هنوزم عكس من و تو روي ديوار توي قابه
نامهاي كه گفته بودي من نخوندم هنوزم لاي كتابه

بيا برگرد تا خونه از عادتت سير نشده
تا نگام با يك نگاه تازه درگير نشده
بيا برگرد تا خونه از عادتت سير نشده
تا نگام با يك نگاه تازه درگير نشده
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي



پاسخ
سپاس شده توسط:
#25
سراب

برای شنیدن تو
که هیچوقت برام حرفی نداری
باید بمونم اینجا
شاید یه روز بیای ببینی
تموم روزا مثل هم مثل همیشه
صدای قشنگت همه جا شنیده میشه
اما خودت که نیستی ببینی همه اش عذاب
مثل سراب وقتی میخوام دیگه نیستی
نیستی که ببینی اشکام دیگه نمیتونن
نریزن بمونن بسازن نمیرن
نیستی که ببینی اشکام دیگه نمیتونن
نریزن بمونن بسازن نمیرن

برای شنیدن تو
که هیچوقت برام حرفی نداری
باید بمونم اینجا
شاید یه روز بیای ببینی
تموم روزا مثل هم مثل همیشه
صدای قشنگت همه جا شنیده میشه
اما خودت که نیستی ببینی عین سراب
مثل عذاب وقتی میخوام دیگه نیستی
نیستی که ببینی اشکام دیگه نمیتونن
نریزن بمونن بسازن نمیرن
نیستی که ببینی اشکام دیگه نمیتونن
نریزن بمونن بسازن نمیرن
نیستی که ببینی اشکام دیگه نمیتونن
نریزن بمونن بسازن نمیرن
نیستی که ببینی اشکام دیگه نمیتونن
نریزن آی بمونن بسازن نمیرن
نیستی که ببینی اشکام دیگه نمیتونن
نریزن بمونن بسازن نمیرن
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي



پاسخ
سپاس شده توسط:
#26
کاش از اول

تو كدوم كوهي كه خورشيد از تو دست تو میتابه
چشمه چشمه ابر ايثار روي سينه تو خوابه
تو كدوم خليج سبزي كه عميق اما زلاله
مثل آينه پاك و روشن مهربون مثل خياله
كاش از اول ميدونستم كه تو صندوقچه قلبت
كليدي داري براي درهاي هميشه بسته
كاش از اول ميدونستم كه تو دستاي نجيبت
مرهمي داري براي زخم اين هميشه خسته
تو به قصهها شبيهي ساده اما حيرتآور
شوق تكرار تو دارم وقتي ميرسم به آخر
تو پلي پل رسيدن روي گردابه ترديد
منو رد ميكني از رود منو ميبري به خورشيد
كاش از اول ميدونستم كه تو صندوقچه قلبت
كليدي داري براي درهاي هميشه بسته
كاش از اول ميدونستم كه تو دستاي نجيبت
مرهمي داري براي زخم اين هميشه خسته

تو كدوم كوهي كه خورشيد از تو دست تو ميتابه
چشمه چشمه ابر ايثار روي سينه تو خوابه
تو كدوم خليج سبزي كه عميق اما زلاله
مثل آينه پاك و روشن مهربون مثل خياله
كاش از اول ميدونستم كه تو صندوقچه قلبت
كليدي داري براي درهاي هميشه بسته
كاش از اول ميدونستم كه تو دستاي نجيبت
مرهمي داري براي زخم اين هميشه خسته

كاش از اول ميدونستم كه تو صندوقچه قلبت
كليدي داري براي درهاي هميشه بسته
كاش از اول ميدونستم كه تو دستاي نجيبت
مرهمي داري براي زخم اين هميشه خسته
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي



پاسخ
سپاس شده توسط:
#27
بوسه باد

بوسه باد خزونی، با هزار نامهربونی،

زیر گوش برگ تنها،

میگه طعمه خزونی...!

برگ سبز و تر و تازه، رنگ سبزشُ می بازه،

غرق بوسه های باد و

وحشت روزای تازه

می کَنه دل از درخت و، میشه آواره کوچه

کوچه ای که یادگارِ

روزای رفته و پوچه...

می شینه گوشة کوچه، چشم به آسمون می دوزه

می کُنه یاد گذشته،

دلش از غصه می سوزه...

یاد باد...!

یادِ گذشته شاد باد!

این دلِ زرد و تهی،

در حسرتِ دیدار باد...!

یادِ روزایی که کوچه، زیر سايه تنم بود،

مهربون درختِ عاشق، مستِ عطر نفسم بود

سهمِ من از بوسه باد،

چی بگم ای داد و بیداد!

همه زردی و تباهی،

مُردن و رفتن از یاد...
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي



پاسخ
سپاس شده توسط:
#28
گريه کن

گریه کن
گریه کن گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه غروره
مرحم این راه دوره
سر بده آواز حق حق
خالی کن دلی که تنگه
گریه کن گریه قشنگه
گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه قشنگه

بزار پروانه احساس
دلتو بغل بگیره
بغض کهنه رو رها کن
تا دلت نفس بگیره
نکنه تنها بمونی
دل به غصه ها بدوزی
تو بشی مثل ستاره
تو دل شبا بسوزی
گریه کن گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه

گریه کن
گریه کن گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه غروره
مرحم این راه دوره
سر بده آواز حق حق
خالی کن دلی که تنگه
گریه کن گریه قشنگه
گریه قشنگه
گریه سهم دل تنگه
گریه کن گریه قشنگه

... قشنگه
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي



پاسخ
سپاس شده توسط:
#29
پنجره

وقتی که تنگ غروب ، بارون به شيشه می زنه
همه غصه های دنيا ، توی سينه ی منه
توی قطره های بارون ، می شکنه بغض صدام
ديگه غير از يه دونه پنجره ، هيچی نمی خوام

پشت اين پنجره می شينم و آواز می خونم
منتظر واسه رسیدنت ، تو بارون می مونم
زیر بارون انتظارت رنگ تازه ی داره
منم عاشق ترم انگار وقتی بارون می باره

بعضی وقت ها که میای سر روی شونم می ذاری
تموم غصه ها رو از دل من بر می داری
اما اين فقط يه خوابه ، خواب پشت پنجره
وقت بيداری بازم ، غم می شينه تو حنجره
غم می شينه تو حنجره

وقتی که تنگ غروب ، بارون به شيشه می زنه
همه غصه های دنيا ، توی سينه ی منه
توی قطره های بارون ، می شکنه بغض صدام
ديگه غير از يه دونه پنجره ، هيچی نمی خوام

بعضی وقت ها که میای سر روی شونم می ذاری
تموم غصه ها رو از دل من بر می داری
اما اين فقط يه خوابه ، خواب پشت پنجره
وقت بيداری بازم ، غم می شينه تو حنجره
غم می شينه تو حنجره
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي



پاسخ
سپاس شده توسط:
#30
تصور کن


تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته!
جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته!
جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست!
جواب همصداییها پلیس ضد شورش نیست!
نه بمب هستهای داره، نه بمبافکن نه خمپاره!
دیگه هیچ بچهای پاشو روی مین جا نمیزاره!
همه آزاده آزادن، همه بیدرد بیدردن!
تو روزنامه نمیخونی، نهنگا خودکشی کردن!

جهانی را تصور کن، بدون نفرت و باروت!
بدون ظلم خود کامه بدون وحشت و طاغوت!
جهانی را تصور کن، پر از لبخند و آزادی!
لبالب از گل و بوسه، پر از تکرار آبادی!

تصور کن اگه حتی تصور کردنش جرمه!
اگه با بردن اسمش گلو پر میشه از سرمه!
تصور کن جهانی را که توش زندان یه افسانهس!
تمام جنگای دنیا، شدن مشمول آتشبس!
کسی آقای عالم نیست، برابر با هماند مردم!
دیگه سهم هر انسانِ تن هر دونهی گندم!
بدون مرزو محدوده، وطن یعنی همه دنیا!
تصور کن تو میتونی بشی تعبیر این رویا!
می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما
بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...
حسين پناهي



پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  متن اهنگ! هویدا مهرزاد 15 379 ۱۵-۰۳-۰، ۰۶:۱۱ ب.ظ
آخرین ارسال: هویدا مهرزاد
Lightbulb متن آهنگ فرشته ی تاریکی سرنای را 0 5,128 ۱۱-۰۴-۹۴، ۰۳:۴۳ ب.ظ
آخرین ارسال: سرنای را

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
4 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
khorshid (۱۰-۰۶-۹۵, ۰۴:۳۲ ب.ظ)، Hamraz.77 (۱۹-۰۸-۹۵, ۰۸:۲۷ ق.ظ)، دختر ماه (۲۳-۰۴-۹۸, ۰۹:۲۷ ق.ظ)، نیلوفرآبی (۰۱-۰۹-۹۹, ۰۱:۵۱ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان