امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مداد قرمز
#1

معلم گفت: بنويس سياه و پسرك ننوشت معلم گفت: هر چه مي داني بنويس و پسرك گچ را در دست فشرد


معلم گفت: املائ آن را نمي داني؟ و معلم عصباني بود سياه آسان بود و پسرك چشمانش را به سطل قرمز رنگ كلاس دوخته بود.



معلم سر او داد كشيدو پسرك نگاهش را به دهان قرمز رنگ معلم دوخت و باز جوابي نداد.معلم به تخته كوبيدو پسرك نگاه خود را به سمت انگشتان مشت شده معلم چرخاند و سكوت كرد



معلم بار ديگر فرياد زد: بنويس



گفتم هر چه مي داني بنويس



و پسرك شروع به نوشتن كرد ( كلاغها سياهند ، پيراهن مادرم هميشه سياه است، جلد دفترچه خاطراتم سياه رنگ است. كيف پدر سياه بود، قاب عكس پدر يك نوار سياه دارد. مادرم هميشه مي گويد :پدرت وقتي مرد موهايش هنوز سياه بودچشمهاي من سياه است و شب سياهتر. يكي از ناخن هاي مادر بزرگ سياه شده است. قفل در خانه مان سياه است.) بعد اندكي ايستاد رو به تخته سياه و پشت به كلاس



و سكوت آنقدر سياه بود كه پسرك دوباره گچ را به دست گرفت و نوشت تخته مدرسه هم سياه است و خود نويس من با جوهر سياه مي نويسد. گچ را كنار تخته سياه گذاشت و بر گشت معلم هنوز سرگرم خواندن كلمات بود و پسرك نگاه خود را به بند كفشهاي سياه رنگ خود دوخته بود معلم گفت بنشين



پسرك به سمت نيمكت خود رفت و آرام نشست



معلم كلمات درس جديد را روي تخته مي نوشت و تمام شاگردان با مداد سياه در دفتر چه مشقشان رو نويسي مي كردند



اما پسرك مداد قرمزي برداشت و از آن روزمشقهايش را با مداد قرمز نوشت



معلم ديگر هيچگاه او را به نوشتن كلمه سياه مجبور نكرد و هرگز از مشق نوشتنش با مداد قرمز ايراد نگرفت.



و پسرك مي دانست كه :


قلب معلم هرگز سياه نيست
نعره هیچ شیری خانه چوبی را خراب نمیکند من از سکوت موریانه ها میترسم...!
پاسخ
#2
من هم به احترام پسرک با رنگ قرمز نوشتم
قشنگ بودmara
بازنده میگه میشه اما سخته
برنده میگه سخته اما میشه


 
پاسخ
سپاس شده توسط: محبوبه1366 ، khorzo khan ، MeNa ، لیلی
#3
(۰۴-۱۱-۹۲، ۱۰:۰۲ ب.ظ)sadaf نوشته: من هم به احترام پسرک با رنگ قرمز نوشتم
قشنگ بودmara
مـــــــــــــــــــنم صـــــــــــــــــدفیmara
چقَـבر پــَـر می ڪِشَـב دلـَـــمـ
بـﮧ هــَـــوآی تـُـو
پاسخ
سپاس شده توسط: khorzo khan ، لیلی ، sadaf
#4
(۰۵-۱۱-۹۲، ۰۱:۳۳ ق.ظ)mena نوشته:
(۰۴-۱۱-۹۲، ۱۰:۰۲ ب.ظ)sadaf نوشته: من هم به احترام پسرک با رنگ قرمز نوشتم
قشنگ بودmara
مـــــــــــــــــــنم صـــــــــــــــــدفیmara

منم امیدوارم لحظات اون پسر بچه به شادی و پر هیجانی رنگ قرمز بشهmara
پسر به مادر گفت تو هم نماز میخونی هم روزه میگیری ولی خدا هیچی بهت نمیده,
ولی منی که نه نماز میخونم نه روزه میگیرم هر چی ازش خواستم رو بهم داده
طفلک پسر نمیدانست مادر از خدا فقط یک چیز میخواهد انهم اینکه هرچه پسرش میخواهد به او بدهد

اللهم عجل لولیک الفرج
پاسخ
سپاس شده توسط: khorzo khan ، لیلی ، sadaf
#5
عالی بود مرسی ممدmaramaramara
پاسخ
سپاس شده توسط: لیلی ، sadaf ، khorzo khan
#6
خیلی جالب بود میسی داداشmara
ﭘﺴﺮ ﺑﺎﯾﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻬﺮ ﻣﯿﮑﻨﻪ....
ﺍﺱ ﺑﺪﻩ ﺑﮕﻪ:...... ﻫﯽ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ!!!
ﻗﻬﺮﯼ ﮐﻪ ﻗﻬﺮ ﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﺩﺭﮎ :|
ﻓﻘﻂ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺧﻄﺎ ﮐﻨﯽ ﺩﻧﺪﻭﻧﺎﺗﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻢ...
پاسخ
سپاس شده توسط: لیلی ، sadaf ، khorzo khan
#7
خیلی زیبا بود ...امیدوارم تو زندگی هیچ بچه ای صفحه ها و لحظات سیاهی وجود نداشته باشه
پاسخ
سپاس شده توسط: *Tamanna* ، sadaf ، khorzo khan


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان زیبای مداد و پاک کن AsαNα 2 194 ۲۸-۱۰-۹۶، ۰۷:۴۶ ب.ظ
آخرین ارسال: taranomi
  داستان زیبای مداد و پاک کن AsαNα 0 301 ۳۰-۰۶-۹۵، ۰۶:۳۷ ب.ظ
آخرین ارسال: AsαNα
  داستان جالب شمع قرمز hedy 0 384 ۲۱-۰۱-۹۴، ۰۴:۱۳ ق.ظ
آخرین ارسال: hedy

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
1 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۰۵-۰۳-۹۶, ۰۱:۲۵ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان