۲۶-۰۶-۹۳، ۱۱:۲۹ ق.ظ
پيامبر صلى الله عليه وآله با مسلمانان در مسجد بودند و هنگام نماز بود، ولى در آن روز بلال حبشى در مسجد ديده نمى شود، تا اذان بگويد، همه منتظر آمدن او بودند، سرانجام بلال - با مقدارى ، تاءخير - به مسجد آمد.
پيامبر صلى الله عليه وآله به او فرمود: چرا دير آمدى ؟!.
بلال گفت : به سوى مسجد مى آمدم ، از كنار در خانه حضرت زهرا عليها السلام عبور كردم ، ديدم فاطمه زهرا عليها السلام پسرش حسن عليه السلام را (كه كودك بود) به زمين گذاشته ، و كودك گريه مى كرد، و خود حضرت زهرا عليها السلام مشغول دستاس (آسيا كردن گندم يا جو) بودند.
به آن حضرت عرض كردم : يكى از اين دو كار را به عهده من بگذارید، هر كدام را كه دوست دارید ، يا نگهدارى كودك را و يا دستاس را؟
فرمودند: من نسبت به پسرم ، مهرابانتر هستم .
ایشان به نگهدارى كودك پرداخت و من به دستاس و آسيا كردن مشغول شدم ، و همين باعث دير آمدن من به مسجد شد.
رسول اكرم صلى الله عليه وآله براى بلال دعا كرد و فرمود: رحمتها رحمك الله.
نسبت به فاطمه عليها السلام مهربانى كردى ، خداوند به تو مهربانى كند. (به فاطمه سلام الله علیها ترحم کردی خدا به تو ترحم کند).
پيامبر صلى الله عليه وآله به او فرمود: چرا دير آمدى ؟!.
بلال گفت : به سوى مسجد مى آمدم ، از كنار در خانه حضرت زهرا عليها السلام عبور كردم ، ديدم فاطمه زهرا عليها السلام پسرش حسن عليه السلام را (كه كودك بود) به زمين گذاشته ، و كودك گريه مى كرد، و خود حضرت زهرا عليها السلام مشغول دستاس (آسيا كردن گندم يا جو) بودند.
به آن حضرت عرض كردم : يكى از اين دو كار را به عهده من بگذارید، هر كدام را كه دوست دارید ، يا نگهدارى كودك را و يا دستاس را؟
فرمودند: من نسبت به پسرم ، مهرابانتر هستم .
ایشان به نگهدارى كودك پرداخت و من به دستاس و آسيا كردن مشغول شدم ، و همين باعث دير آمدن من به مسجد شد.
رسول اكرم صلى الله عليه وآله براى بلال دعا كرد و فرمود: رحمتها رحمك الله.
نسبت به فاطمه عليها السلام مهربانى كردى ، خداوند به تو مهربانى كند. (به فاطمه سلام الله علیها ترحم کردی خدا به تو ترحم کند).
تا وقتی عشق آسمونی دارم
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت
چه نیازی به عشق زمینی دارم
×من نوشت