امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مشاعره حافظ با صائب تبریزی و شهریار و یک شاعر با شعور
#1
Rainbow 
حافظ :


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را


صائب در جواب حافظ :


هر آن کس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

شهریار در جواب هر دو :


هر آن کس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را


سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دل ها را


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را

امیر نظام گروسی در جواب حافظ :


اگر آن کرد گروسی بدست آرد دل ما را

بدو بخشم تن و جان و سرو پا را


جوانمردی به آن باشد که ملک خویشتن بخشی

نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را



دکتر انوشه در جواب امیر نظام گروسی :



اگر آن مهرخ تهران بدست ارد دل ما را

به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را



سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

نه بر آن مه لقای ما که شور افکنده دنیا را



رند تبریزی هم در پاسخ حافظ ، صائب و شهریار :


اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

بهایش هم بباید او ببخشد کل دنیا را



مگر من مغز خر خوردم در این آشفته بازاری

که او دل را بدست آرد، ببخشم من بخارا را



نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را

نه من آن شهریارانم ببخشم روح و اجزا را



که این دل در وجود ما خدا دارد که می ارزد

هزاران ترک شیراز و هزاران عشق زیبا را



ولی گر ترک شیرازی دهد دل را بدست ما

در آن دم نیز شاید ما ببخشیمش بخارا را



محمد فضلعی در جواب حافظ :




اگر این مهرخ شهلا بدست آرد دل مارا

زیادت باشد اورا گر ببخشم مال دنیا را



به راه دین میبخشند سر و دست و دل و پا را

نه برگور و نه بر آدم گری بخشند اینها را



محمد فضلعلی در جواب انوشه و شهریار:



مگر ملحد شدی شاعر كه روح و معنیش بخشی

نباشد ارزش یك فرد زیبا ، روح و معنا را



امام عصری و حاضر چنین بیهوده میگویی

كه روح معنیش بخشی ، یكی مه روی شهلا را



وگر لایق بود اینها به خاك پای او بخشم

كه نالایق بود دست و سر و هم روح ومعنا را



مگر یك مهرخ خاكی به معنا چیز میبخشد

وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را



به یك مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند

ندانی این معما را به یاوه چرت میگویی



سید حسن حاج سید جوادی در جواب انوشه :




اگر میر کمانداران به دست آرد دل مارا

به ابروی خمش بخشم هزاران شعر زیبا را



تمام روح و معنا را به دست یار می بینم

چرا بخشم بر او چیزی که باید او دهد ما را



الا ای حاتم طائی ز جیب غیب می بخشی ؟

نباشد ارزش یك بچه میمون روح و معنا را



یك شاعر یا شاعره گمنام در جواب به حافظ و رند تبریزی و صائب :




عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را

همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را



گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین

خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را



سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را

که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را



بیبن این را به آخر شد ، عنایاتش چه وافر شد

نه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا را



از این بهتر چه می خواهی ، زیانت می رسد باری

بیا ای ترک شیرازی ، ببر این مرده کالا را



بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی

چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را



شماتت بر خریداران ، چو سنگ از آسمان باران

چرا اینگونه گفتن ها ، چنین عرضه تقاضا را



برابر می کند دل را ، که برتر می کند دل را

زعشق ترک شیرازی ، همو بخشد همان ها را



سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد

سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را



بدور از قیل و این غوغا ، سر خود (بی نشان) بالا

دعا کردم یکایک را ، تو هم (انّا فتحنا) را



دكتر آصف در جواب حافظ و گروسی و انوشه :




اگر آن مهرخ خوافی بدست آرد دل مارا

نثار مقدمش سازم شهنشاهی عالم را



اگر حافظ بدو بخشد سمرقند و بخارا را

و یا آن کرد گروسی تن و جان و سر و پا را



دم از قیمت زنند آخر برای درّ بی همتا

وگر با فخر می بخشد انوشه روح و معنا را



ولی آصف که می گوید شهنشاهی عالم را

بدو بخشد تن و معنا ، بهشت و عرش اعلا را



حسین فصیحی لنگرودی :



"اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را"

نبخشم بهر خالی یک وجب از خاک ایران را



ببخشید آنچه میخواهید ، از سر تا به پا ، اما

نبخشید از سر وادادگی ملک شهیدان را



ناتولی درخشان :


اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
چه جای بخششی دیگر سر و روح و بخارا را


کسی را چیز میبخشند که در وی حاجتی باشد
نه بهر ترک شیرازی که خود بخشیده جانها را



عماد کرمی :



اگر آن سرو اهوازی به دست آرد دل مارا
به ابروی کجش بخشم چهارشیر ، و ملی را


سخا و جود آن باشد که از شهرش بدو بخشی
نه چون حافظ که میبخشد به شیرازی بخارا را



خانم یاری :




اگــر آن تـــرک شیــرازی بدست آرد دل ما را
چنــــــان بوسم به دل او را ، كهبوسد او دل ما را



نه چون حــــافظ دهم او را سمرقند و بخـــارا را
نه چونصائب دهم او را ســر و دست و تن و پا را



نه چون استاد مي بخشم به او، مـــن روحو اجزا را
نه چون ياري بسايم من ، ز آن عــــــزت كف پا را
سمـــرقند وبخــــارا را ازآن شاه مي دانـنــــد
كجا آري تو اي حافظ برايش اين هــدايـــــارا



سرو دست و تن و پا را خداي دل نمي خواهـــد
نخواهد ترك من صائب ، تو را باسودُ اينـهـــــا را



و تـو اي شهريــــار ما ،همي شوري ســـر صائـب
ندانستيكه از رب الكريم است روح و اجــــزا را



تو اي يــــاري اگر محو جمال يــــار ميبودي
بساييدي ز جــانت از برايش آن دل خــــــــارا



امیر یوسف محبی از زبان حافظ :


منــم حـــافظ که اشعارم پریشان کــرده فــردا را
بـه یــادم بــرده ایـن عـــالم تمـــام فکــر دنیا را

اگـر بـر تـرک شیـــرازی سراییــدم چنیـن اشعـار
نمیـدانـــی کـه یــاد او هنـــوزم بـــرده دلهـــا را

چنیــن یــار گــران قدری ندیــدم در پــس عــالم
که صائب در جواب من دهد دست و تن و پا را

اگــر پاســخ ندادم مــن به صائب در چنین روزی
نمی خواهم غمش بینم که گیرد دامـن مـا را

اگــر گـــویـــم دهــم بــر او سمـرقــند و بخــارا را
هــم اکنـــون بـاز میگویــم دهم من کل دنیا را

اگــرعشقی چنین خواهی بگو راز خودت با رب
کـه بـر عشــاق میبخشد تمــام روح و معـنا را

نصیحت می کنم بر تو که داری ایـن چنین دلبـر
به هـر قیمت به دست آور اگـر خواهی ثریـا را

کنم یادی ز این یوسف که داده وقت خود بر من
ندایش را به رب گوییــم کـه میخواهد زلیخا را



مهرانگیز رساپور (م. پگاه) :



چنان بخشیده حافظ جان، سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون، کسی پس گیرد آن‌ها را


از آن پس برسر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر، فغان و جیغ و دعوا را


وجودِ او معمایی ست پر افسانه و افسون
ببین خود با چنین بخشش، معما در معما را


بیا حافظ که پنهانی، من و تو دور ازاین غوغا
به خلوت با هم اندازیم این دل‌های شیدا را


رها کن ترکِ شیرازی! بیا و دختر لر بین
که بریک طره‌ی مویش، ببخشی هردو دنیا را


فزون برچشم و بر ابرو، فزون بر قامت و گیسو
نگر بر دلبر جادو، که تا ته خوانده دریا را


شنیدم خواجه‌ی شیراز، میان جمع میفرمود:
« " پگاه" است آنکه پس گیرد، سمرقند و بخارا را !»


بدین فرمایش نیکو که حافظ کرد می‌دانم ،
مگر دیگر به آسانی کسی ول می‌کند ما را؟!



محمد عبادزاده شاعر طنز سرا :



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را



نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را

مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟



و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً

که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را



نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را

فقط می خواستند این ها، بگیرند وقت ما ها را...!



یک شاعر یا شاعره طنز سرای دیگر :



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

بگویش باز پس آرد دل بی چاره ی ما را



مگر طاقت و یا ظرفیتش چون است یارم را

که هر کس میرسد ره ره بدستش می دهد دل را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا



سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم

زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را



گر عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را

چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا



یک شاعر یا شاعره گمنام :



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را



مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟

که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را



کسی که دل بدست آرد ، که محتاج بدنها نیست

که صائب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



به پیش ترک شیرازی مگر کی ارزشی دارداگر بخشم زدار خود تمام روح و اجزا را
خوشا آن کس که می بخشد ز دار و از ندار خویشبسان شیخ شیرازی که بخشیده است آنها را
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دلما رابه خال هندویش بخشم تمام ملک دنیا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



هر انکس چیز می بخشد، ز درک خویش می بخشد

یکی جان و یکی روح و دیگر هیج می بخشد


یکی از بخشش عریان است و ان دیگر به عصیان است
و هرکس از برای دل دوصد بس بیش می بخشد


اگر ان ترک شیرازی، دلی را دست اوردی
تو عنوان دان که او هم نیز، یکی ناچیز می بخشد



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :


هر آن کس چیز می بخشد، به زعم خویش می بخشد
یکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا را


کسی چون من ندارد هیچ در دنیا و در عقبا
نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



اگر یار بلند بالا بخواهد خاطر مارا



بر این لطفش ببخشایم تمام جمله اعضا را


هر آن کس چیزمی بخشد ز مال خویش می بخشد


هر آن کس چیزمی بخشد ز ملک خویش می بخشد


نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



کلام و درد حافظ سخاوت یا خساست نیست

نخواندی بیت دیگر را که فرموده شمایان را



"ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است

به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را"



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

فدای مقدمش سازم سرودست و تن و پا را



من آن چیزی که خود دارم نصیب دوست گردانم

نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خورشید و فلک سایم از این عزت کف پا را



روان و روح و جان ما همه از دولت شاه است

من مفلس کی‌ام چیزی ببخشم خال زیبا را



اگر استاد ما محو جمال یار می‌بودی

از آن خود نمی‌خواندی تمام روح و اجزا را



یک شاعر یا شاعره گمنام دیگر :



هر آن کس چیز می بخشد به لطف خویش می بخشد
یکی جان و یکی روحش یکی دیگر بخارا را


یکی شاید ندارد چیزی وهیچ اش نمی بخشد
یکی چون من نه می بخشد نه می خواهد که بخشیدن


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندو اش این من نه خواهم خواست بخشیدن
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
حافظ



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا


به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را




صائب تبریزی




اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را



به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد


نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را




شهریار






اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را



به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را



هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد



نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را



سر و دست و پا را به خاک گور می بخشند



نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را






ضیایی







اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم همه عقل و حواس و هوش و دلها را
من آن چیزی ببخشم کز وجودش" حال "می آید
نه چون" بهجت "که می بخشد تمام روح و اجزا را

یک شاعر با شعور



اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را



خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را



نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را



مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟



و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأ



که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را



نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را



فقط می خواستند اینها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟



واما نظر دکتر منصور الله وردی ( میم خاله زاده )


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
نمی دانم چه می خواهد کند این سنگ خارا را
برو ای ترک شیرازی به جای دل پی دولت
که دولت می کند معنا تمام دل خوشی ها را
دوست عزیز دیگری هم اینگونه سروده اند که :
اگر آن ترک تبریزی به دست آرد دل مارا
به رسم چشم و هم چشمی نمایند کردها مارا

پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
دکتر انوشه(دکتر روانشناس و سخن گوی ماهر ) هم در جواب می گه:

اگر آن مه رخ تهران بدست آرد دل ما را
به لبخند ترش بخشم تمام روح و معنا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور میبخشند
نه بر آن مه لقای ما که شور افکنده دنیا را
دیشب خوابت را دیدم..
صبح،
شمعداني باغچه مان گل از گلش شکفته بود...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#4
ای دل ان دم که خراب از می گلگون بودی===========بی زر و گنج به صد حشمت قارون بودی
بازی بازی با دل ادمم بازی؟
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Star مشاعره با شعر های خواننده ها ... ! ونوشه 1,009 57,432 ۱۲-۰۶-۹۷، ۱۲:۳۲ ب.ظ
آخرین ارسال: tanin93
Star مشاعره با ضرب المثل ها...!!! ونوشه 257 28,247 ۲۵-۰۵-۹۶، ۰۷:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  مشاعره با اسامی افراد معروف hamideh 160 13,687 ۲۱-۰۱-۹۶، ۰۷:۰۵ ب.ظ
آخرین ارسال: ستاره ی احساس

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
9 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۳۰-۰۹-۹۴, ۰۳:۰۴ ق.ظ)، v.a.y (۱۳-۰۴-۹۴, ۰۲:۲۴ ق.ظ)، Ar.chly (۲۱-۰۴-۹۴, ۰۷:۰۷ ب.ظ)، SilentCity (۰۲-۰۵-۹۴, ۱۱:۲۳ ق.ظ)، الهه ی شب (۱۳-۰۴-۹۴, ۰۱:۴۲ ب.ظ)، *hasti* (۰۳-۱۰-۹۴, ۰۶:۰۴ ب.ظ)، armiti (۰۴-۱۰-۹۴, ۰۱:۲۸ ب.ظ)، فائزه 2 (۳۰-۰۹-۹۴, ۰۱:۱۷ ق.ظ)، nafas* (۰۱-۰۱-۹۷, ۱۲:۳۸ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان