امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
معنی زندگی از نظر قرآن
#1
قرآن در باب معناي زندگي پيشنهادي ارائه مي‏دهد كه در واقع همان نظريه بي‏پيرايه و تحريف نشده اديان توحيدي است كه بر هدفداري كيهان و تقاضاي سرشت انسان تكيه دارد. به رغم وسوسه ‏افكني‏هاي داخلي و خارجي گذشته و تلاش‌هاي مستمر، گسترده و پر هزينه جهان شكل گرفته بر اصول روشنگري و رنسانس، ديدگاه قرآن همچنان با صلابت، سلامت و قدرت در سيماي زندگي بخشي از جامعه بشري مي‏درخشد و به ساير انسان‏ها نيز نويد آرامش، آسايش و سعادت مي‏دهد.

جان هيك، خوشبيني كيهاني در اسلام را مستند به اين داده‏هاي قرآني مي‏داند كه در اول هر سوره كلمات «به نام خداي بخشنده مهربان» تكرار شده و نام‏هاي نود و نه گانه خداوند مشتمل است بر: حب، احسان، لطف، رحمت، بخشش، گذشت، جود، شفقت(1)، ولي، غفار، وهاب، رزاق، صبور، كريم، ودود، محيي، عفو، رحيم، هادي و اين كه خداوند همه گناهان را مي‏آمرزد(2) و اراده او تحقق خواهد يافت، وي درباره اميدآفريني و قدرت جهت‏دهي و اميدآفريني اسلام مي‏گويد:

«در واقع واقعيت زندگي پس از مرگ و مواجهه با خداي بخشنده اما عادل، عموماً امروز در درون اسلام در قياس با يهوديت يا مسيحيت كه هر دوي آنها عميقاً از روشنگري اروپايي تأثير پذيرفته‏اند، نيرومندتر است. اسلام به عنوان چارچوبي براي زندگي، صخره ثبات، و استواري و سرچشمه ايمان و اعتماد ميليون‏ها انسان بوده است كه اكثراً در آنچه كه اكنون جهان سوم ناميده مي‏شود زندگي مي‏كنند... اين ثبات از اطاعت نسبت به قانون الهي ناشي مي‏شود كه به توصيه نوعي شيوه زندگي كامل مي‏پردازد و در همان حال هنگامي كه انسان قصور مي‏ورزد، در انتظار رحم و شفقت خداوند است. توكل و ايمان به خداوند مردان و زنان را از مصائب زندگي نجات مي‏بخشد.»(3)

جان هيك در آموزه‏هاي اصيل اديان بزرگ جهان نسبت به معناي كل حيات، نوعي همانندي را مشاهده مي‏كند و بر اين باور است كه جهان‏بيني اديان مي‏تواند خاستگاه گرايش‏ها، شيوه زندگي خاص و تعيّن هدف شمرده شود.(4) ولي امتياز اسلام در اين است كه هم اكنون به صورت عيني و ملموس مشغول ايفاي چنين نقشي در زندگي مسلمانان است.

چنين مزيتي، ترسيم و تصوير هر چه بهتر نگاه قرآن را در رابطه با معناي زندگي، ضروري نشان مي‏دهد تا انسان مسلمان با تقليد از غرب، گرفتار درد بي‏معنايي نگردد.
تصور كلي معنا
در تصور قرآن نظام كيهاني در خدمت انسان است تا در پرتو ارتباط با خدا به كمال مطلوب(5) و سعادت جاودانه برسد، به عبارت ديگر جهان به شمول سرشت انسان، وي را به سوي خدا مي‏خواند تا زندگيش جهت پيدا كند. اين فراخواني در قالب بعثت و نبوت، شكل تشريح شده خود را بازمي‏يابد تا فرصت سير تعالي طلبانه براي انسان بيش از پيش فراهم آيد.

اين كه آفرينش آسمان‏ها و زمين و هر آنچه در آن هاست، هدفمند صورت گرفته است، در جاي جاي قرآن به چشم مي‏خورد و غايت‏مندي و حكيمانه بودن آفرينش آنها مورد تأكيد قرار مي‏گيرد. در آياتي، تذكر داده مي‏شود كه برخوردار زيستن انسان، جزء اهداف آفرينش هستي مي‏باشد، و او ضمن استفاده از بركات كيهاني در جهت بهسازي زندگي اين جهاني، از طريق تماشاي نشانه‏هاي نهفته در متن هستي، به شناخت خداوند نايل مي‏آيد.(6) در اين رابطه مطالعه دو آيه زير به عنوان نمونه كافي مي‏نمايد كه مي‏گويد:

«
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ل‍آيَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ ـ

الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.

» (آل عمران /190ـ191)

«بي‏شك در آفرينش آسمان‌ها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه‏هايي براي خردمندان است، همانا كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آنگاه كه بر پهلو خوابيده‏اند، ياد مي‏كنند و در مورد آفرينش آسمان‌ها و زمين مي‏انديشند (و مي‏گويند): پروردگارا! اين‏ها را بيهوده نيافريده‏اي! منزهي تو. ما را از عذاب آتش مصون دار.»

«اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ـ

وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»­13 (جاثيه /12-13)

«خداوند همان كسي است كه دريا را مسخّر شما كرد تا كشتي‏ها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد و شايد شكر نعمت‌هايش را به جا آوريد. او آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين است همه را از سوي خودش مسخر شما ساخت، در اين نشانه‏هايي است براي كساني كه مي‏انديشند.»

نگاه هستي شناختي قرآن، خود انسان را نيز تجلي‏گاه نشانه‏هاي خداوند و خاستگاه رويكرد به او مي‏شناسد، به اين دليل كه در آفرينشش (همچون كل جهان) نشانه‏هاي خدا و در سرشتش ميل به او نهفته است. آفرينش حكيمانه هر انسان و نداي وجدان او با هم زمينه رهايي از غفلت و ارتباط‌گيري فعال با خدا را فراهم مي‏آورد. بر اين اساس قرآن تمام دين خدا را پديده تعبيه شده در سرشت انسان دانسته و روي آوردن به آن را تسليم شدن به نداي ضمير خود او قلمداد مي‏كند.

«وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ـ

وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ.»­ (ذاريات/20-21)

و در زمين آياتي براي اهل يقين است و در وجود خود شما نيز آياتي است! آيا نمي‏بينيد!

«إِنَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ ـ وَ فِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ.» (جاثيه/3-5).

«بي‌ترديد در آسمان‌ها و زمين نشانه‏هايي براي مؤمنان وجود دارد و نيز در آفرينش شما و جنبندگاني پراكنده شده، نشانه‏هايي است براي اهل يقين.»

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا.» (روم/30)

«پس روي خود را متوجه آيين خالص كن كه فطرت خداوندي است كه انسان را بر آن آفريده است.»

رسالت آسماني كه شكل تبيين شده و سامان يافته هدايت آفرينش و سرشت انسان را به ارمغان آورده است، نيز دعوت به سوي خدا، و پيامبر، دعوت كننده به سوي خدا نام گرفته است. تعبير «
و داعيا الي اللَّه
» (احزاب/46)؛ و «
داعي اللَّه
» (احقاف/32)؛ «
ادعوا الي اللَّه
» (يوسف/108)؛ گواه قرآني اين نام گذاري مي‏باشد. گويا انسان در غياب نبوت و بعثت پيامبران، گوش به نداي هستي و زمزمه سرشت خود نمي‏دهد و خدا را هدف خود تلقي نمي‏نمايد، در اثر اين غفلت در دام هدف‏هاي تخيلي اسير مي‏شود. بر اين اساس نوعي دوري و فاصله معنوي پديد مي‏آيد. با توجه به چنين واقعيت روحي، قرآن از عبارت بازگشت به سوي خدا استفاده نموده و از داشتن وسيله تقرب و نزديكي به او سخن مي‏گويد:

«وَأَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ.» (زمر/54)

«به سوي پروردگارتان باز گرديد و در برابر او تسليم شويد.»

«اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ.»­ (شوري /13)

«خداوند هر كه را بخواهد بر مي‏گزيند و كسي را كه به سوي او باز گردد راهنمايي مي‏كند.»

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ.» (مائده/35)

«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! تقواي الهي پيشه نموده و در پي وسيله تقرب به او باشيد.»

استفاده از كلمه «الي» كه معناي اصلي آن بيان غايت است، در آيات مربوط به دعوت بازگشت به سوي خدا و استفاده از وسيله تقرب زا، اشاره به هدف نهايي بودن خداوند دارد همان گونه كه وسايل تقرب، اهداف ميانه و مقدماتي به حساب مي‏آيد. نشانه‏ها و گرايش‏ها در هستي و دعوت به بازگشت در بعثت، در صورت پذيرفته شدن، نخستين نگاه به معناي زندگي است. مؤمن تازه رسته از غفلت و سرگرمي به اهداف تخيلي، بايستي خود براي عملياتي شدن و جا افتادن معناي واقعي (خداجويي و خداخواهي) در صدد دست‏يابي به راه‏ها و وسيله تقرب به خدا و به كارگيري آن برآيد. كيهان‏شناسي قرآني، هستي را هدفمند، تحت كنترل هستي بخش و ذره ذره‏ي آن را در حال انجام دادن وظيفه مي‏شناسد.(7) بركات اين وظيفه‏شناسي به گونه‏اي در خدمت انسان قرار دارد. براساس چنين تئوري، بايدها و نبايدهاي زندگي در قرآن عنوان دعوت به هم‌سويي و هم‌نوايي با كل هستي را به خود مي‏گيرد و رعايت آنها وسيله تقرب به خداوند شمرده شده است. بايدها و نبايدها تمام ابعاد و صحنه‏هاي زندگي را، حتي فعاليت‏هاي روحي را نيز فرا مي‏گيرد. انسان معنا گرا در هر موقعيتي كه قرار دارد، بايد وظيفه خود را به صورت واقع بينانه بداند و با ياد خدا به آن عمل كند. اين روند تا آنجا قابل توسعه است كه در سراسر زندگي انسان جايي براي انگيزه‌هاي جز خداجويي نباشد. پيامبر كه به چنين مرحله‏اي از خداجويي رسيده بود، مأموريت يافت كه به قصد ارائه الگو، به مسلمانان، از اين راز پرده برداشته و خداوند را از آن رو كه پروردگار جهانيان است هدف زندگي خويش معرفي كند.

«قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.» (انعام/162)

«بگو نماز، عبادت‏ها، زندگي و مرگم همه براي خداوند پروردگار جهانيان است.»

بر پايه توضيحات گذشته، از نظر قرآن، خداوند آفريدگار هستي هدفمند، با طرح خواسته‏هاي خود در قالب بايدها و نبايدها كه جلوه ربوبيت اوست، معنا بخش زندگي انسان و جلودار او در مسير بي‌انتهاي تكامل مي‏باشد.
ساز و كار عينيت‌دهي به معناي زندگي
قرآن به انسان مي‏آموزد كه با جديت در پي دست يابي به «صراط مستقيم» (حمد/6) و «
سبيل اللَّه
» (عنكبوت/69) باشد. هدف رسيدن يا نزديك شدن به مقصد و غايت است كه در مورد خداوند معناي خاص خود را دارد. بدين ترتيب بايد حقيقت راه رسيدن به مقام قرب و رابطه آن دو با غايت اصلي يعني خداوند شفافيت مناسب پيدا كند.

راه به سوي خدا، پيشينه سازي روش بندگي است كه حقيقت آن را قوانين و رفتار خداپسندانه و خداجويانه تشكيل مي‏دهد. در اين گونه زندگي تصميم بر اين است كه به اعمال نفوذ ساير نيروهاي انگيزه‌بخش ـ از قبيل طاغوت، شيطان و هواي نفس كه در عرف قرآن معبود شناخته شده‏اند ـ پايان داده شود.

خداوند در قرآن هم مطلق دستورات و مقررات ديني را راه مستقيم به سوي خود معرفي مي‏كند (انعام/253 و 161 و 126) و هم تعبد و پاي بندي به آنها را (آل‌عمران/51 و مريم/36 و يس/61 و زخرف/64)؛ جمله «
وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ.
» (يس/61) و مشابه آن، معنايي جز رعايت بايدها و نبايدهايي ندارد. هنگامي كه كاري (در حوزه‏هاي ارتباط انسان با خودش، انسان با خدا، انسان با انسان و انسان با طبيعت) با ياد خدا انجام داده مي‏شود، انسان در حال عبادت است.(8) فعاليت با انگيزه الهي، تقرب و انس با خدا را در پي دارد. بنابراين به كارگيري عنوان «صراط مستقيم» در مورد دستورات و مقررات ديني (اعم از عبادي و اجتماعي) تعبير حقيقي نخواهد بود، آنها به علاوه رعايت خداجويانه، معناي درست راه مستقيم به سوي خدا را تحقق مي‏بخشد. عبادت به معناي ياد شده هدف خلقت جن و انسان شناخته شده است:

«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ.» (ذاريات /56).

«من جن و انس را نيافريدم جز براي اين كه عبادتم كنند.»

مقصود آيه بيان هدف نهايي آفرينش انسان نيست تا با راه بودن و پل بودن عبوديت و عبادت ناسازگار باشد، چه آنكه براساس آيه:

«وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» ­(حجر/99)

عبادت مقدمه براي هدف والاتري كه يقين نام دارد مي‏باشد.(9)

ياد اين نكته خالي از فايده نيست كه در تفكر اسلامي در اهداف مياني و مقدماتي، هدف غايي يعني شهود و حضور ياد خدا نيز به گونه‏اي مطرح است، بدون چنين شهودي عمل صالح كه نردبان تعالي شمرده شده است، شكل نمي‏گيرد. ممكن است طرح عبادت به عنوان غايت خلقت نمايانگر اين حقيقت باشد كه هيچ گاه بندگي خالي از شهود نيست. بر اين اساس عبادت مي‏تواند هدف غايي شمرده شود.
الف ـ نقش و مراتب پرستش
بسياري از خداپرستان، پاي بندي به بايدها و نبايدهاي ارزشي را متكي بر سير و سلوك معنوي دانسته و گفته‏اند كه در غياب شعائر و مناسك، احساس ژرفا داري حيات آدمي ناپديد مي‏شود(10) و جامعه را فساد و زوال تهديد مي‏كند.(11)

الكسيس كارل از ميان گونه‏هاي مختلف سير و سلوك معنوي، نيايش را به مطالعه گرفته و آثار روحي و جسمي آن را معرفي كرده است، وي بر اين باور است كه حتي شكل طوطي‌وار و تمريني اين سلوك معنوي نيز زمينه كاملاً لازم روحي احساس عرفاني و اخلاقي را با هم فراهم مي‏آورد و در اثر آن در چهره نيايش گر، حس وظيفه‏شناسي، كمي حسد و شرارت و تا اندازه‏اي حس نيكي و خيرخواهي نسبت به ديگران، با ثبات نسبي، قابل مطالعه مي‏نمايد.(12)

شايسته است كه براي ارزيابي بهتر درك و تصور اين طبيب، جراح، فيزيولوژيست و زيست‏شناس مشهور فرانسوي، از نقش نيايش، پاره‏اي از سخنان وي را در اين رابطه به مطالعه بگيريم:

«نيايش هنگامي كه مداوم و پرشور و حرارت است، تأثيرش بهتر آشكار مي‏شود... انسان خود را آنچنان كه هست مي‏بيند، از خود خواهي‏اش، حرصش، گمراهي‌ها و كج‏فكري‏هايش و از غرور و نخوتش پرده بر مي‏دارد، براي انجام تكليف اخلاقي رام مي‏شود، براي كسب خضوع فكري اقدام مي‏كند و در همين هنگام سلطنت پرجلال آمرزش در برابر او پديدار مي‏گردد.

رفته رفته يك صلح دروني، يك هماهنگي و سازش خوش فعاليت‏هاي عصبي و اخلاقي، بزرگترين ظرفيت تحمل در برابر محروميت، اتهام، اندوه و قدرت شكست‏ناپذير و سستي ناشناس بردباري در قبال از دست دادن همه چيز، درد، بيماري و مرگ ؛ به سراغ وي مي‏آيد... نيايش خصائل خويش را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فردي نشان مي‏دهد: صفاي نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادي بي دغدغه، چهره پر از يقين، استعداد هدايت و نيز استقبال از حوادث، به سادگي در آغوش گرفتن يك سرباز يا يك شهيد مرگ را. اينهاست كه از وجود يك گنجينه پنهان در عمق جسم و روح ما حكايت مي‏كند... به نظر مي‏رسد كه نيايش انسان‏ها را آن چنان رشد مي‏دهد كه جامه‏اي كه وراثت و محيط به قامت‌شان دوخته است برايشان كوتاه گردد، ملاقات با پروردگار آنها را از صلح و آرامش درون لبريز مي‏سازد به طوري كه شعشعه پرتو اين صلح، از چهره شان نمودار است و آن را هر جا كه روند با خود مي‏برند.»(13)

رشته‏اي در گردن م افكنده دوست مي‏برد هر جا كه خاطرخواه اوست

كارل، حقيقت نيايش را انس و ارتباط با خدا مي‏داند كه آثار و نتايج تربيتي و ارزشي متنوعي را به بار مي‏آورد؛ ولي در تعريف دعا، از عبارت‏هاي: «كنش روح به سوي كانون غير مادي جهان»، «پرواز روح است به سوي خدا» و «نمودار كوشش انسان است براي ارتباط با آن وجود نامرئي»(14)، سود مي‏برد كه اشاره به معناخواهي اهل نيايش دارد. در اسلام نيز سير و سلوك تحت عنوان عبادت كه داراي قلمرو وسيعي مي‏باشد، به رسميت شناخته شده است. عبادت سر فصل‏هاي متعددي را زير پوشش خود دارد كه نيايش يكي از آنهاست. و ديگر عناوين زير مجموعه آن عبارت است از حج، نماز، روزه، خمس، زكات، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، ذكر، زيارت و تلاوت قرآن كه هر كدام تعريف خاص خود را دارد. انسان مسلمان بدون چشمداشت مادي تحت عنوان واجب يا مستحب به طور شبانه روزي يا در طول سال يكبار، خداجويانه، انجام اين امور را وظيفه خود مي‏شناسد.

تمام مصداق هاي عبادات اسلامي، با هدايت الهي و مديريت معصوم و مطابق ديدگاه انسان شناختي اسلام سامان يافته و در آنها با حفظ جوهره پرستش، به ابعاد مختلف زندگي دنيوي و سعادت اخروي نيز توجه شده است، ولي فلسفه اصلي آنها استحكام احساس شهود غيب، مي‏باشد. شهيد مطهري در توصيف عبادت مي‏گويد:

«عبادت نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالي روان است، پرواز روح است به سوي كانون نامرئي هستي، پرورش استعدادهاي روحي و ورزش نيروهاي ملكوتي انسان است، پيروزي روح بر بدن است، عالي‏ترين عكس العمل سپاسگزارانه انسان است از پديد آورنده خلقت، اظهار شيفتگي و عشق انسان است به كامل مطلق و جميل علي الاطلاق و بالاخره سلوك و سير الي اللَّه است.»(15)

عبادت با تمام گونه‏هايش اين كاركرد را دارد كه،ياد خدا را بيش از پيش در دل‌ها زنده مي‏كند. در قرآن نماز بازتاب دهنده ياد خدا معرفي مي‏شود. (طه/14 و عنكبوت/45)، خود قرآن ذكر ناميده شده است. روزه، منشأ تقوا معرفي مي‏گردد كه تكيه بر ياد خدا دارد... با ياد خدا و رسوخ آن در اثر عبادت، پرده غفلت، هواپرستي، جهل و آرمانها و اهداف غير ارزشي كنار مي‏رود و دريچه چشم و گوش انسان بر روي حقايق گشوده شده و زمينه پيمودن راه بندگي در پهنه حيات فراهم مي‏گردد.

«انّ اللَّه جعل الذكر جلاء للقلوب تسمع بعد الوقرة و تبصر بعد العشوة و تنقاد بعد المعاندة.»(16)

«خداوند، ياد خود را صيقل دل‌ها قرار داده است، دل‌ها بدين وسيله از پس كري، شنوا و از پي نابينايي، بينا و از پس سركشي و عناد، رام و سر به راه مي‏گردن د.»

در حقيقت ياد خدا هم روشنايي بخش مسير راهپيمايي است و هم وسيله پيش روي به سوي مقام قرب الهي. علي(ع) مي‏فرمايد:

«
اللهم انّي اتقّرب اليك بذكرك
« (دعاي كميل).

«پروردگارا من با ياد تو آهنگ نزديك شدن به تو را سر مي‏دهم.»

گرايش به عبادت مراتبي دارد. در آغاز مسير و راه پيمايي، ياد خدا و ياد خود با هم به انسان انگيزه بندگي مي‏دهد، ترس از جهنم و اميد به بهشت خداوند، زمينه پرستش و بندگي را فراهم مي‏سازد. مؤمن آگاه در تلاش است كه از اين مرحله عبور كند وعاشقانه و خالصانه رو به خدا آورد. علي(ع) ‏درباره سطوح مختلف خداجويي مي‏فرمايد:

«انّ قوماً عبدوا اللَّه رغبة فتلك عبادة التجار و انّ قوماً عبدواللَّه رهبة فتلك عبادة العبيد و انّ قوماً عبدوا اللَّه شكراً فتلك عبادة ال‍أحرار.»(17)

«بدون ترديد گروهي خداي را به انگيزه دريافت پاداش مي‏پرستيدند، اين عبادت تجارت پيشگان است و گروهي او را از ترس مي‏پرستند، اين عبادت برده صفتان است و گروهي او را براي آنكه او را سپاسگذاري كرده باشند، مي‏پرستند، اين عبادت آزادگان است.»

سعدي، همين معنا را در قالب شعر به تصوير مي‏كشد:

خـلاف طـريـقـت بــود كــاولــيــا

تـمـنـا كـنـنـد از خــدا جـــز خــدا

گر از دوست چشمت به احسان اوست

تـو در بند خويشي نـه در بند دوسـت(18)

پرستشگر مي‏كوشد خود پرستش را كه عبارت است از جذب شدن به شعاع جاذبه الهي هدف قرار دهد تا موضوع بهشت و جهنم كنار رود.(19) سوز و گداز دست‏يابي به اين مرحله هدف گرايي، در زبان امامان معصوم اين گونه انعكاس يافته است:


«الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمة و تصير أرواحنا معلقة بعز قدسك.»(20)



«خداي من كمال و دلبستگي به خودت را به من ببخش و ديدگان دل ما را با پرتو نظر به خودت، نور بده تا ديده دلها، حجاب‌هاي نور را بدرد و به معدن بزرگي برسد و ارواح ما به درگاه عزت تو آويخته گردد.»


اين مرتبه خداجويي در كلام اهل معنا، با قالب ها و تعبيرهاي گوناگون در دست‏رس جويندگان راه كوي دوست، قرار گرفته است:

«هدف نهايي آن است كه انسان از پل عبادت به مقصد يقين برسد... «
واعبد ربك حتّي يأتيك اليقين
» (حجر/99) يقين، همان نورانيت، شهود و صفاي باطن است كه اگر كسي به آن رسيد به هدف عبادت رسيده است و در نتيجه به هدف خلقت رسيده است.»(21)

«كمال انسان بالاتر است از حد مشتهيات حيواني و لو در جهان ديگر كه براي انسان، تأمين شود، بلكه در حد عبادت‏هاي شاكرانه و محبانه و عاشقانه است و آن وقت پرستش مفهومي برابر مفهوم عشق نسبت به حقيقت پيدا مي‏كند... هدف اصلي مرتبه پايين عبادت نيست بلكه مرتبه عالي آن است. هر كه بدانجا نرسيد، براي او اين مرتبه پايين‏تر از هيچ بهتر است.»(22)

«فحقيقة العبادة ـ هي الغرض ال‍أقصي من الخلقة ـ هي ان ينقطع العبد عن نفسه و عن كل شي‏ء و يذكر ربه.»(23)

«حقيقت عبادت ـ كه غرض نهايي آفرينش شمرده شده ـ عبارت است از اين كه بنده از خود و هر چيز ديگر، بريده و به ياد پروردگارش باشد.»

آويختگي عبد به معدن عظمت به گونه‏اي است كه روح، حوصله درنگ در تن را از دست مي‏دهد و دردناك‏ترين مصيبت براي او خطر جدايي از خدا مي‏باشد.

امير راه طريقت، در ترسيم حالات روحي، اين سالكان راه يافته، مي‏گويد:

«هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلقة بالمحلّ ال‍أعلي.»(24)

«علمي كه بر پايه بينش كامل است بر قلب‏هاي آنان هجوم آورده است و آنان روح يقين را لمس كرده‏اند و آنچه را ناز پروردگان دشوار ديده‏اند، آسان پذيرفته‏اند و بدانچه، نادانان از آن رميده‏اند، خو گرفته‏اند، دنياگرايان را با تن‏هايي همنشينند كه ارواح آنها آويخته بالاترين جايگاه مي‏باشند.»

«لولا الاجل الذي كتب لهم لم تستقرّ أرواحهم في أجسادهم طرفةعين شوقاً الي الثواب و خوفا من العقاب.»(25)

«اگر اجل مقدرشان نمي‏بود، ارواح آنها، از شدت شيفتگي به ثواب و ترس از عقاب، يك چشم بهم زدن، در بدن‌هاي خود، درنگ نمي‏كردند.»

«فلئن صيرتني للعقوبات مع اعدائك و جمعت بيني و بين اهل بلائك و فرقت بيني و بين احبائك و اوليائك فهبني ياالهي و سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك.»(26)

«اگر به قصد كيفر دهي، مرا با دشمنان و مستحقان عذابت، همنشين ساختي و از دوستان و اولياي خود جدايم كردي، آن موقع، گيرم ـ معبودم، آقايم، مولايم و پروردگارم ـ بر عذابت صبر پيشه كردم پس درد فراق تو را چگونه تحمل كنم و بر آن صبر نمايم!»

به هر حال راه آويختن خود به «محل اعلا» يا نفوذ دردايره جاذبه محبت الهي راهي جز رعايت مسائل عبادي و صالح سازي رفتار ندارد. قوت‏گيري روحيه تعبد، به الهي شدن كل وجود انسان منجر مي‏گردد. الهي شدن كل وجود يعني خدا خواهي باتمام فعاليت‏هاي روحي و جسمي ممكن در عرصه‏هاي مختلف زندگي در قرآن با صراحت بيان شده است كه عمل صالح مؤمن را به خدا نزديك كند:

«اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (فاطر/10)

مؤمن معتقد به توحيد به سوي خدا بالا مي‏رود و عمل صالح وسيله بالا رفتن او مي‏باشد.

براساس سخني از پيامبر، خداوند مي‏فرمايد:

«ما تحبّب الي عبد بشي‏ء أحبّ الي مما افترضته عليه و انّه ليتقرب الي بالنوافل حتي احبه، فاذا احببته، كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها، ان دعاني أجبته و إن سألني أعطيته.»(27)

«بين كارهايي كه بنده به قصد كسب محبتم انجام مي‏دهد، چيزي برايم دوست داشتني‏تر از تكاليفي نيست كه بر او واجب كرده‏ام
]
ولي
[
او با انجام دادن نوافل و مستحبات
]
نيز
[
در پي تقرب به من است تا جايي كه من او را مورد محبت قرار مي‏دهم، وقتي كه او را محبوب خود شناختم، من گوش او هستم كه به وسيله آن مي‏شنود، چشم او هستم كه به وسيله آن مشاهده مي‏كند، زبان او هستم كه با آن سخن مي‏گويد و دست او هستم كه با آن سخت‏گيري مي‏كند، اگر مرا خواند اجابت مي‏كنم و اگر چيزي طلبيد، به او مي‏دهم.»

در دايره محبت الهي، عشق رو به افزايش، اراده و قدرت تصميم‏گيري رو به نيرومندتر شدن و تمام وجود انسان مشغول كار خدايي مي‏باشد و جز عشق ورزي، گزينه ديگري ندارد و خستگي، نااميدي و احساس پوچي معنا ندارد.

«أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ.» (مؤمنون/61)

«چنين كساني به سوي كارهاي خير، سرعت مي‏گيرند و در انجام آنها سبقت مي‏جويند.»

سختي و هزينه‏بري كارها، نه تنها بر روحيه پيشي‏گيري به سوي كارهاي خير، گزندي وارد نمي‏كند كه فرصت ايثار و مجال جان فشاني، زمينه را براي فرمانروايي اين روحيه، آماده‏تر مي‏كند، بدان دليل كه امتحان سخت‏تر، پاداش چشم گيرتر دارد و بشارت تقرب بيشتر را همراه مي‏آورد:

«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ ـ

الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ ـ

أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.» (بقره /155-157).

«به صابران بشارت بده آنان كه موقع تحمل مصيبت مي‏گويند: ما از خداييم و به سوي او باز مي‏گرديم اينها كساني هستند كه صلوات و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدايت يافتگانند.»
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
ب ـ كارآمدي شناخت هستي
هستي‏شناسي با مؤلفه‏هاي خداشناسي، انسان‏شناسي و معادشناسي با ويژگي‏هاي مورد پذيرش قرآن، عامل راهبردي ديگري است براي اجرايي شدن معناي زندگي در تصور و تفكر ديني با شناخت هر چه دقيق‏تر هستي، هر انساني، آمادگي بيشتري پيدا مي‏كند. كه بايدها و نبايدهاي مربوط به زندگي را به منظور دست‏يابي به مقام قرب الهي جامه عمل بپوشاند.

از نظرقرآن انساني كه خروش از اسارت اهداف خيالي و پنداري و جهل رهايي يافته است، وقتي به مطالعه هستي و هويت اشاره‏اي آن، مي‏پردازد و حكمت و هدفمندي را در پهنه آن مشاهده مي‏كند، به هدف آفرينش و فرجام كار خودش نيز پي مي‏برد، گويا ضمن توجه به حكمت آفرينش كل هستي، به حكيمانه بودن آفرينش خودش نيز متوجه شده و ايمان پيدا مي‏كند به اين حقيقت كه اگر معادي و رستگاري جاوداني در كار نمي‏بود اين همه سرمايه‏گذاري براي انسان بيهوده مي‏نمود و خداوند منزه است از هستي دهي بيهوده:

«الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.» (آل‌عمران/191)

«و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مي‏انديشند (و مي‏گويند) پروردگارا! اينها را بيهوده نيافريده‏اي! منزهي تو! پس ما را از عذاب آتش مصون دار.»

«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ.» (مؤمنون/115)

«آيا گمان كرديد شما را بيهوده آفريده‏ايم و به سوي ما باز نمي‏گرديد.»

«خردمندان پاكيزه سرشت با مطالعه هستي پي مي‏برند كه در حقيقت اين قيامت و بازگشت به خداست كه توجيه كننده خلقت اين عالم است.»(28)

ولي انسان‏هاي تن داده به خواسته‏هاي حيواني و اهداف پنداري، با ترديد افكني، ياد معاد را در ضمير خود مي‏شويند تا با دغدغه كمتر، هنجار شكني را پيشه شان قرار دهند:

«بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ـ يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ»­ (قيامة /5 و 6)

«بلكه انسان مي‏خواهد در تمام عمر گناه كند (از اين‌رو) مي‏پرسند قيامت كي خواهد بود!»

چنين افرادي (گويا) بر اين پندارند كه اگر قيامت نباشد ولي بايدها و نبايدهاي ارزشي را رعايت كند، لذتهايي را بر خود حرام مي‏كند و زيان مي‏بيند.(29) ولي منطق دينداران، نگراني آنها را واهي دانسته مي‏گويند:

«حتي در اين دنيا نيز صرفه باخدا باوري است. مؤمنان گر چه لذت هايي زيانمند را از دست مي‏دهند، به خوشحالي بالاتر دست مي‏يابند و در زندگي به انسان‏هاي فروتن و درست كردار تبديل مي‏شوند.»(30)

اما در رابطه با آخرت، دين و خرد با هم به انسان توصيه دارد كه براساس احتمال معاد عمل كند. براساس برهان شرطبندي پاسكال (رياضي دان، فيزيك دان، و متكلم فرانسوي 1662-1623م):

«وجود خدا، حقانيت آموزه‏هايي چون معاد اگر هم قابل اثبات يقيني نباشد، يگانه گزينه پذيرفتني است! چرا كه براي پرهيز از زيان احتمالي الحاد كه به مراتب بالاتر از سود يقيني آن است، چاره‏اي جز ايمان با سلوك مؤمنانه نيست.»(31)

غزالي سخن مشابه دارد. ولي بعد از طرح ترديد ياد شده مي‏گويد:

«بر تو واجب شد به حكم عقل كه راه شرع فرا پيش‏گيري كه خطر چون عظيم باشد بگمان ضعيف از وي بگريزند، چه اگر تو قصد طعام كني كه بخوري كسي گويد: ماري دهان، در اين طعام كرده است، تو دست باز كشي، اگر چه گمان آن بود كه وي دروغ مي‏گويد و براي آن مي‏گويد تا وي بخورد و لكن چون ممكن بود كه راست مي‏گويد. با خويشتن گويي: اگر نخورم رنج اين گرسنگي سهل است و اگر بخورم، نبايد كه او راست گفته باشد و من هلاك شوم.»(32)

اين گونه‏اي از استدلال پيش از همه، در سخنان معصومان مطرح شده است. رواياتي در اين باب از امام علي(ع)(33) و امام صادق(ع) و امام رضا(ع)(34) در خور مطالعه مي‏باشد.

امام رضاعليه السلام خطاب به زنديقي فرمود:

«وان كان القول قولكم... ألسنا و اياكم شرعاً سواء، لايضرنا ماصلينا و صمنا و زكينا و أقررنا... و ان كان القول قولنا.. قد هلكتم و نجونا.»

«اگر سخن شما درست باشد ما و شما همسان خواهيم بود و نماز، روزه، زكات، و اقرار ما زياني به ما نخواهد داشت و اگر سخن ما درست از آب درآمد، شما هلاك شده‏ايد و ما نجات يافته‏ايم.»

در مطالعات انسان شناختي، لذت‏هاي معنوي حتي نزد بسياري از گرايش هاي سكولاريستي پذيرفته شده است، يعني انسان از خدمت و احسان به ديگران لذت مي‏برد اين احساس به عضو خاص و برقراري رابطه با يك ماده بيروني، حاصل نمي‏شود بلكه با عمق روح و وجدان آدمي مربوط است.(35) ولي تفاوتي كه وجود دارد اين است كه «اخلاق سكولار در پاسخ اين سوال كه چرا وقتي كه اخلاقي بودن به سود تو نيست و مي‏تواني با عمل خود خواهانه، زندگي را به نحو سودآوري به پيش بري، بايد اخلاقي باشي؛ با مشكل جدي رو به رو است.»(36) زيرا لذت در نهايت بايد به خود انسان برگردد، لذت معنوي سكولار حكمت و علّتي در وجود خودش ندارد! ما وقتي كه حس ديني منشأ فعاليت‏هاي خيرخواهانه باشد، لذت‏هاي معنوي دوچندان مي‏شود؛ زيرا در نهايت ثمره اين فعاليت‏ها به خود خيرخواه، برمي‏گردد، حتي ايثار و پاكباختگي همراه با رنج و تلخي‏ها براي وي دلپذير مي‏شود، چون باور دارد كه خدا جبران مي‏كند. قرآن مي‏گويد:

«وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ» (بقره/110 و مزمل/20)

«و هر كار خيري را براي خود از پيش مي‏فرستيد، آن را نزد خدا خواهيد يافت.»

زندگي در پرتو شناخت خداوند - به عنوان آفريدگار هستي و مجمع اسماء و صفات برتر و پيراسته از هر گونه نقص و كاستي كه انسان را خليفه و نمايش دهنده صفات علياي خود خوانده است(37)، و اعتقاد به معاد عرصه بهره‏گيري از ميزان خداگونه سازي حالات روحي و رفتار خود در دنيا ـ و احساس دروني به نام وجدان كه در تمام انسان‏ها زنده است و منشأ توقعات ارزشي مي‏باشد ـ همزمان هم احساس مسئوليت به معناي واقعي كلمه ـ به وجود مي‏آيد و هم روحيه تعالي خواهي يعني دست‏يابي به بلندترين و مقدس‏ترين آرمانهاي اخلاقي متكي بر محوريت آرمان توحيدي.

«آرمان توحيدي كه در قالب گرايش و ايمان به خدا جريان دارد تمام الگوها و گرايش‏ها، هدف‏ها، آرزوها، دورنگري‏ها، بلندپروازي بشري را يكجا قرار داده همه آنها را يكپارچه در پرتو الگوي والا و حقّي ارائه مي‏دهد كه وجودش سراسر علم و قدرت و عدل و رحمت و انتقام مطلق است. ديد روشن و تصوير واضح از چنين الگويي را ايدئولوژي توحيدي در اختيار ما مي‏گذارد. اين مكتب و بينش به ما آموزش مي‏دهد كه با صفات و اخلاق خدايي... به صورت يك سلسله راهنمايي‏ها و رهبري‏هاي عملي و به عنوان هدف عملي حركت خود و بالاخره در قالب نشانه‏ها و علائم نصب شده در مسير و طريق طولاني از انسان تا خدا، برخورد، رفتار و همكاري كنيم.»(38)

بر اين اساس حقيقت ميزان پيش روي و تقرب به خدا يك واقعيت عيني خواهد بود، انسان خداجو با پيمودن طريق طاعت واقعاً در حال طي كردن مراتب و درجات قرب پروردگار است، دائم وجودش شدت، قوت و كمال بيشتر پيدامي كند يعني علم، قدرت، حيات، مشيت و دايره نفوذ و تصرفش رو به ازدياد پيش مي‏رود.(39)

قرآن، خداوند را داراي قدرت و عزّت مطلق معرفي مي‏كند و به مؤمن توصيه دارد كه با عمل صالح سير تكاملي (يعني قدرتمندتر شدن) خويش را به سوي خدا دنبال نمايد:

«مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ.» (فاطر/10)

كسي كه خواهان عزت است، تمام عزت نزد خداوند است (مؤمن معتقد به) سخنان پاكيزه به سوي او صعود مي‏كند و عمل صالح او را بالا مي‏برد.

وقتي كه در اين نوع ازدياد وجودي، ركود و توقف به وجود مي‏آيد مرگ براي انسان بهتر از زنده ماندن است. امام صادق‏عليه السلام در روايتي مي‏فرمايد:

«من استوي يوماه فهو مغبون و من كان آخر يوميه خيرهما فهو مغبوط و من كان آخر يوميه شرهما فهو ملعون و من لم ير الزيادة في نفسه فهو الي النقصان و من كان الي النقصان فالموت خير له من الحياة.»(40)

«كسي كه دو روزش برابر است فريب خورده است. كسي كه روز اخير دو روزش بهتر از قبل باشد، مورد غبطه و رشك است، كسي كه روز اخير دو روزش بدتر از قبل باشد، او مورد لعنت است، كسي كه فزوني در نفس خود نمي‏بيند روبه نقصان است و كسي كه رو به نقصان پيش مي‏رود، مرگ برايش بهتر از زنده ماندن است.»

ازدياد وجودي به معنايي كه گذشت، حقيقت تقرب به خدا را تشكيل مي‏دهد كه هنگام نيت اعمال صالح و عبادي، تصورش واجب مي‏باشد. راغب اصفهاني از پژوهشگران چيره‏دست حوزه معارف قرآني مي‏گويد:

«قرب بنده به خدا در حقيقت عبارت است از اين كه بسياري از صفاتي را كه خدا را مي‏توان بدان وصف كرد، از آن خود كند، هر چند اتصاف انسان به آن در حدي نباشد كه خدا بدان وصف مي‏شود، چون علم، حلم، رحمت و غنا و اين اتصاف به وسيله زدودن چرك‏هايي چون جهل، خشم ناروا و نيازهاي بدني به قدر توان بشري است.»(41)

به هر حال وقتي تحولات مثبت روحي بر پايه هستي شناختي توحيدگرايانه شكل گرفت، رفتار بيروني متناسب با خود را به ارمغان مي‏آورد. قرآن مي‏گويد:

«كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاكِلَتِهِ.» (اسراء /84)

«هر كس طبق ويژگي هاي روحي خود عمل مي‏كند؟»
بازتاب زندگي با معنا
در زندگي معنادار و خداجويانه، نگاه انسان به هستي، به زندگي، به انسان يا انسان‏هاي ديگر و نگاه به خودش تغيير مي‏كند. بازتاب اين دگرگوني در دو حوزه حيات فردي و حيات اجتماعي قابل مطالعه و پي‏گيري مي‏باشد:
الف ـ اثر فردي
از نظر قرآن، زندگي انسان با دو واقعيت متفاوت قابل تصور است كه عبارت است از: زندگي تهي از ياد خدا و زندگي متّكي بر خداخواهي. قرآن به قصد يادآوري عمق تفاوت اين دو نوع زندگي تأكيد دارد كه فلسفه بعثت، احياي انسان زنده مي‏باشد كه با شروع عمل به هدايت آسماني، آغاز مي‏گردد.

«أَوَ مَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا.» (انعام/122)

«آيا كسي كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم و نوري برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه مي‏رود همانند كسي است كه در تاريكيها باشد و از آن خارج نگردد.»

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ.» (انفال/24)

«اي كساني كه ايمان آورده‏ايد! عودت خداو پيامبر را اجابت كنيد هنگامي فرامي‏خوانند به چيزي كه به شما زندگي مي‏دهد.»

وقتي كه خداوند هدف زندگي شناخته شد و رفتار براساس ياد و خواست او انجام پذيرفت زندگي دلپذير مي‏شود و آرامش روح انسان را نوازش مي‏دهد.

«مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (نحل/97)

«هر كس كار شايسته انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالي كه مؤمن است او را به حياتي پاك و دلپذير زنده مي‏داريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالي كه انجام مي‌دادند، خواهيم داد.»

«وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ ـ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.» (رعد/27ـ28)

«(خدا) هر كس را كه بازگردد، به سوي خودش هدايت مي‏كند، آنها كساني هستند كه ايمان آوردند و دلهايشان به ياد خدا مطمئن و آرام است، آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش پيدا مي‏كند.»

آرامش روحي هديه ارزشمندي است كه خداوند به بنده‏اش ارزاني مي‏دارد و پاسدار آن است، حتي راضي نمي‏شود كه وحشت هنگام مرگ، آن را به هم زند، از اين رو، اين نداي روحبخش الهي گوش بنده در حال جان دادن را، نوازش مي‏دهد و براي ابد آرامش روحي وي را تأمين مي‏كند:

«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ـ ارْجِعِي إِلَي رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.»­ (فجر/27ـ30)

«تو اي روح آرامش يافته! به سوي پروردگارت بازگرد در حالي كه هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است پس در جمع بندگانم وارد شو و در بهشتم قدم گذار.»

حيات واقعي، دلپذير و زيبا شدن زندگي و آرامش روحي چگونه به وجود مي‏آيد؟

هستي‏شناسي توحيد محور، به احساسات، اراده، اهداف، آرمان‏ها، اخلاق و رفتار، رنگ الهي مي‏دهد. اين رنگ‏آميزي عامل ديگرگوني حيات، از وضعي به وضع ديگر است، در جهان‏شناسي كه قرآن به مؤمن آموزش مي‏دهد، خداوند با صفات: رحمان، مجيب، رحيم، ودود، محسن، قادر، و... حمايت‏كننده، ياري رسان، هدايت كننده، پاداش دهنده انساني است كه كل آفرينش مسخر و در خدمت او مي‏باشد. اين همه نعمت به او انگيزه پرستش، رفتار عادلانه و برخورد خيرخواهانه را مي‏دهد كه قطعاً زيبايي ظاهر زندگي را همراه دارد و خوشبيني ديگران را به ارمغان مي‏آورد. كسي كه آفريدگار و تمام آفرينش را حامي خود مي‏شناسد، خود را در مسير تقرّب الي الله مي‏بيند، تمام زندگي خود را تلاشي در مسير سعادت ابدي تلقي مي‏كند و با ظهور خيرخواهانه در جامعه، خوشبيني اكثريت افراد جامعه را از آنِ خود مي‏داند، بي‏ترديد احساس مصونيت، پيروزي و آرامش روحي مي‏كند. تنها نگراني كه به سراغ او مي‏آيد نگراني ناشي از قصور و كم‏كاري است كه عاملي است براي جديت بيشتر.

شهيد مطهري‏رحمه الله مي‏گويد:

«حالت فرد با ايمان در كشور هستي مانند حالت فردي است كه در كشوري زندگي مي‏كند كه قوانين و تشكيلات و نظامات آن كشور را صحيح و عادلانه مي‏داند، به حسن نيّت گردانندگان كشور نيز ايمان دارد، قهراً زمينه ترقي و تعالي را براي خودش و همه افراد ديگر فراهم مي‏بيند و معتقد است كه تنها چيزي كه ممكن است موجب عقب‏ماندگي او شود تنبلي و بي‏تجربگي خود او و انسان‏هاي مانند اوست... اين انديشه طبعاً او را به غيرت مي‏آورد و با خوشبيني و اميدواري به حركت و جنبش وامي‏دارد.»(42)
ب ـ اثر اجتماعي
وحدت و همياري در حيات اجتماعي گمشده تمام متفكران، سياستمداران و پژوهشگران حوزه فلسفه زندگي است. ضمن تأكيد بر ضرورت وحدت، براي تحقق آن هر كس سازوكاري را پيشنهاد مي‌كند. تولستوي كه كليد حل معمّا را در بيداري عقل جست‏ و جو مي‏كند، مي‏گويد:

«اگر حصول سعادت را به اين مي‏داني كه ديگران تو را بيش از خودشان دوست بدارند واجب است كه تو هم ديگران را بيش از خودت دوست بداري.»(43)

فرانكل كه معتقد به معنادرماني است و معنا را در ضمير ناخودآگاه انسان جست‏وجو مي‏كند تا آن را در ضمير آگاه وي بكشاند، براي بقاي بشريت در كنار يكتاپرستي وحدت انسانيت را نيز لازم دانسته، مي‏گويد:

«اميد به بقاي بشريت، زماني وجود خواهد داشت يا به شرطي است كه مردم به يك هشياري، آگاهي درباره وجوه مشترك درمقولات ارزش‏شناسي برسند، يعني اين كه وجوه مشترك در آنچه مردم احساس مي‏كنند به حيات آنها ارزش زندگي كردن را مي‏بخشد... مسئله به اين ختم مي‏شود كه آيا ارزش‏ها و معناهايي وجود دارند كه مردم، همه مردم بتوانند در آنها سهيم باشند... در آنها مشترك باشند.»(44)

سخن قرآن در اين رابطه از هر ديدگاه ديگري، منطقي‏تر و عملي‏تر است. كلمه «لا اله الاّ اللَّه» و آيه:

«قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَي كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَلاَ يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ.» (آل‌عمران/64)

تمام الگوهاي ناقص و باطل را كه موانع تعالي و تكامل انسان به حساب مي‏آيند، محكوم مي‏كند.

«همه خدايان دروغين و بت‏نماهاي فرومايه و بي‏ارزش را كه همچون گردن ه‏هايي بر سر راه انسان قرار دارند و مانع رسيدن او به خدا مي‏شوند، پاكسازي مي‏كندو از سر راه برمي‏دارد....
]
انسان را
[
از اين قيد و بندها و حد و مرزهاي ساختگي آزادش مي‏سازد تا همواره در حركت و پويش باشد و از تلاش و تكاپو بازنايستد.»(45)

بدين ترتيب، توحيد، انسان را همزمان به آزادي معنوي و آزادي اجتماعي فرامي‏خواند، در هر دو بخش، روحيه آزادي و آزادي‏خواهي پا به پاي تعبد و تقرب رشد مي‏نمايد. تحقق و عينيت خوي‏ها و صفات مهرباني، دلسوزي، احسان كه سرمشق‏گيري از خداوند، پاسخگويي به فطرت، تأمين كننده نيازهاي مادي و معنوي در دنيا و آخرت، شمرده مي‏شود، صحنه حيات اجتماعي را تبديل مي‏كند به صحنه تعاون و همياري متقابل. با تعاون همگاني در امير خيررساني، آرامش روحي بيشتر وحدت اجتماعي ريشه‏دارتر و پيشرفت در عرصه‏هاي مختلف زندگي كه قرين رفاه عمومي مي‏باشد، امكان‏پذيرتر مي‏گردد. قرآن در مورد ترقي و رفاه جامعه مؤمن و خداجوي مي‏گويد:

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ.» (اعراف/96)

«اگر اهل شهرها و آبادي‏ها، ايمان مي‏آوردند و تقوا پيشه مي‏كردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مي‏گشوديم.»

در جامعه‏اي كه تنها خداوند الگو و هدف شناخته شده، به يقين براساس فعليت صفات الهي در افراد، وحدت و همياري بي‏قيد و شرط، عينيت پيدا نموده و زمينه پيشرفت و تسخير طبيعت را فراهم مي‏آورد، آيه از چنين سنت و قانوني، خبر مي‏دهد. اين تلقي با دخالت مستقيم46 غيب در گشودن دريچه بركات بر روي اهل تقوا منافاتي ندارد.
چرا بي‏معنايي
با توجه به تعامل مشترك كيهان، سرشت انساني انسان و نهضت آسماني پيامبران در جهت واداشتن انسان به انتخاب خداوند، به عنوان هدف و معناي زندگي و الگوي تعالي، اين سؤال جان مي‏گيرد كه چرا انسان، اقتضاي مشترك و صريح اين سه عامل را ناديده انگاشته، مسافر وادي سرگرداني و بي‏معنايي مي‏شود؟

از نظر قرآن، نوزادي كه چشم به جهان مي‏گشايد، در كنار نيازهاي اوليه و طبيعي كه خاستگاه داشتن و مصرف كردن است، به طور طبيعي و فطري استعدادگرايش به مفاهيم ارزشي را نيز دارد كه براساس آن بايدها و نبايدهاي زندگي پا مي‏گيرد.

تداوم حيات با تغذيه و تأمين كنترل شده، در روي زمين، «دنيا» يا زندگي كنوني نام دارد. همه معناگراها، بر ارزشمندي آن. با عبارت‏هاي مختلف، تأكيد دارند:

«حيوانيت انسان... به منزله لانه و آشيانه‏اي است كه انسانيت او در آن رشد مي‏يابد و متكامل مي‏شود.»(47)

«دستگاه طبيعت براي انسان گهواره‏اي است كه وي را به حركت درمي‏آورد و شيرش مي‏دهد تا بزرگ شود.»(48)

«همان احتياجي را كه حيوان به ماده دارد، همان احتياج را انسان به وجود حيواني دارد. اين شخصيت حيواني كه حامل نفس انساني است... سد راه ترقي انسان نيست بلكه واسطه‏اي است كه انسان را به سعادت مي‏رساند... مانند كلنگي است كه به شخص عاقل داده شده براي كندن چاه و بيرون آوردن آب هر چه كند شود در ضمن عمل تندش مي‏كند تا وقتي كه بپوسد و از كار بيفتد.»(49)

علي(ع) نيز در جواب مذمت كننده دنيا از زندگي كنوني به عنوان تجارت‏خانه اولياي خداو مسجد دوستان او ياد نمود.(50) عطار در مصيبت‏نامه، ماجرا را اين گونه به تصوير مي‏كشد:

آن يكي در پـيـش شـيـر دادگــر ذَم دنيا كـرد بـسـيـاري مـگــر

حيدرش گفتا كـه دنيا نيست بــد بـد تـويي زيرا كه دوري از خـرد

هـسـت دنـيـا بـر مـثـال كشتزار هم شب و هم روز بايد كشت كار

زان كه عزّ و دولت ديـن سـربه‏سر جمله از دنـيـا تـوان برد اي پـسر

تـخـم امـروزيـنـه فـردا بـر دهد ور نـكـارد اي دريـغـا بـر دهـد

پـس نكوتر جاي تو دنياي توست زانكه دنيا توشه عـقباي تـوسـت

تو بـه دنيا در مشو مشغول خويش ليك در وي كار عقبا گـيـر پيش

چون چنين كردي تو را دنيا نكوست پس براي اين تو دنيا دار دوسـت(51)

در حقيقت زندگي حيواني ارزشش را مديون حيات حقيقي است كه از خداخواهي ريشه مي‏گيرد. وقتي ياد خدا در قالب جهان‏بيني و ايدئولوژي همراه با نظارت سازنده، ناديده گرفته مي‏شود و به كمك فطرت نمي‏آيد، حيات حيواني خود جاي هدف را مي‏گيرد و يا زمينه چنين تحولي فراهم مي‏گردد. اين، يعني آغاز شكل‏گيري زندگي پست «الحياة الدنيا» ـ به جاي «حياة طيبه» كه در آن داشتن و مصرف كردن، جاي شدن را مي‏گيرد، در اين زندگي، شناخت هستي و زندگي فلسفه‏اي جز توانمندتر شدن براي به دست آوردن و مصرف كردن، نداردو به هويت اشاره‏اي آن دو كه به وجود خالق و زندگي ابدي هدايت مي‏كند، توجهي به عمل نمي‏آيد:

«يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ.» (روم /7)

«آنها فقط ظاهري از زندگي دنيا را مي‏دانند و از آخرت غافلند.»

«فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ـ

ذلِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ.» (نجم /29-30)

«پس از اين‏ها ـ كه از ذكر ما روي مي‏گردانند و جز زندگي پست را نمي‏طلبند، روي بگردان.»

فطرت انساني، انسان را به حركت و دست‏يابي به هدف زندگي وامي‏دارد، ولي چون الگوي آرمان آفرين در كار نيست، آرمانهاي خيالي جلودار زندگي مي‏شود. اين اهداف سرابي بيش نيست و خواست فطرت را تأمين نمي‏كند. قرآن درباره ماهيت اهداف انحرافي مي‏گويد:

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَراً ثُمَّ يَكُونُ حُطَاماً وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ.» (حديد/21)

«بدانيد كه زندگي پست تنها بازي و سرگرمي و تجمل‏پرستي و تفاخر بين شما و افزون‏طلبي در مال و اولاد است همانند باراني كه محصول آن كشاورزان را در شگفتي فرو مي‏برد سپس خشك مي‏شود به گونه‏اي كه آن را زردرنگ مي‏بيني سپس تبديل به كاه مي‏شود و در آخرت عذاب شديد است.»

«وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّي إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً.» (نور/39)

«و كساني كه كافر شدند اعمال‏شان همچون سرابي است در يك كوير كه انسان تشنه آن را از دور آب مي‏پندارد اما وقتي به سراغ آن مي‏آيد چيزي نمي‏بيند!»

وقتي كه الگوي تعالي‏بخش در كار نباشد ميل به پستي‏ها و هدف‏هاي خيالي اجتناب‏ناپذير است و زمينه براي انتخاب سومي وجود ندارد. درك فروم در اين رابطه قابل تحسين است كه مي‏گويد:

«اگر زندگي انسان به جاي بودن در داشتن خلاصه شود به پستي خواهد گراييد، تبديل به شي‏ء خواهد شد و روزگار رنج آور و خالي از لطف خواهد داشت. شادي حقيقي با فعاليت حقيقي به دست مي‏آيد و فعاليت حقيقي يعني «پرورش» و اگر شخصي موفق به سامان دادن نيروهاي خود در جهت «من عالي‏تر» خويش نشود، آنها را به سوي هدف‏هايي پايين‏تر و پست‏تر سوق خواهد داد.»(52)

در زندگي پست، افزون‏طلبي نقش موتور را دارد، افزون خواه همه را افزون‏خواه مي‏شناسد و بايد هميشه آماده حمله و محروم كردن ديگران باشد، در عين حال با ياد مرگ ناكامي خود را قطعي مي‏داند به همين دليل در زندگي پست نداشتن، از دست دادن، نگراني از تهاجم ديگران و از همه وحشتناك‏تر فرا رسيدن مرگ واقعاً انسان را مي‏آزارد و اسير خود مي‏كند.53 قرآن در توصيف اين گونه زندگي مي‏گويد:

«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً.» (طه/124)

«هر كس از ياد من روي گردان شود زندگي تنگ و سختي خواهد داشت.»

پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ
ﯾﮏ ﺳﺮﺍﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.………. زندگی کن

ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ .

ﻗﺼﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ ....
ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ .

ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ....
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ ....
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ....
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ؛

ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ ....

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ...
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ!!
mara
"مهربانی" مهمترین اصل "انسانیت" است .
اگر کسی از من کمک بخواهد یعنی من هنوز روی
زمین ارزش دارم.
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  زیارت وارث امام حسین (ع) همراه معنی صنم بانو 1 174 ۲۲-۱۰-۹۹، ۱۰:۱۴ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  اگر در زندگی کم آوردید این ذکر را صد بار بگویید Mahda 0 246 ۱۲-۰۳-۹۷، ۱۱:۰۶ ق.ظ
آخرین ارسال: Mahda
  متن دعای مشلول برای حاجت گرفتن حتمی +معنی Mahda 0 205 ۰۶-۰۳-۹۷، ۱۰:۰۸ ب.ظ
آخرین ارسال: Mahda

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان