۱۳-۰۳-۹۴، ۰۲:۴۱ ب.ظ
قرآن در باب معناي زندگي پيشنهادي ارائه ميدهد كه در واقع همان نظريه بيپيرايه و تحريف نشده اديان توحيدي است كه بر هدفداري كيهان و تقاضاي سرشت انسان تكيه دارد. به رغم وسوسه افكنيهاي داخلي و خارجي گذشته و تلاشهاي مستمر، گسترده و پر هزينه جهان شكل گرفته بر اصول روشنگري و رنسانس، ديدگاه قرآن همچنان با صلابت، سلامت و قدرت در سيماي زندگي بخشي از جامعه بشري ميدرخشد و به ساير انسانها نيز نويد آرامش، آسايش و سعادت ميدهد.
جان هيك، خوشبيني كيهاني در اسلام را مستند به اين دادههاي قرآني ميداند كه در اول هر سوره كلمات «به نام خداي بخشنده مهربان» تكرار شده و نامهاي نود و نه گانه خداوند مشتمل است بر: حب، احسان، لطف، رحمت، بخشش، گذشت، جود، شفقت(1)، ولي، غفار، وهاب، رزاق، صبور، كريم، ودود، محيي، عفو، رحيم، هادي و اين كه خداوند همه گناهان را ميآمرزد(2) و اراده او تحقق خواهد يافت، وي درباره اميدآفريني و قدرت جهتدهي و اميدآفريني اسلام ميگويد:
«در واقع واقعيت زندگي پس از مرگ و مواجهه با خداي بخشنده اما عادل، عموماً امروز در درون اسلام در قياس با يهوديت يا مسيحيت كه هر دوي آنها عميقاً از روشنگري اروپايي تأثير پذيرفتهاند، نيرومندتر است. اسلام به عنوان چارچوبي براي زندگي، صخره ثبات، و استواري و سرچشمه ايمان و اعتماد ميليونها انسان بوده است كه اكثراً در آنچه كه اكنون جهان سوم ناميده ميشود زندگي ميكنند... اين ثبات از اطاعت نسبت به قانون الهي ناشي ميشود كه به توصيه نوعي شيوه زندگي كامل ميپردازد و در همان حال هنگامي كه انسان قصور ميورزد، در انتظار رحم و شفقت خداوند است. توكل و ايمان به خداوند مردان و زنان را از مصائب زندگي نجات ميبخشد.»(3)
جان هيك در آموزههاي اصيل اديان بزرگ جهان نسبت به معناي كل حيات، نوعي همانندي را مشاهده ميكند و بر اين باور است كه جهانبيني اديان ميتواند خاستگاه گرايشها، شيوه زندگي خاص و تعيّن هدف شمرده شود.(4) ولي امتياز اسلام در اين است كه هم اكنون به صورت عيني و ملموس مشغول ايفاي چنين نقشي در زندگي مسلمانان است.
چنين مزيتي، ترسيم و تصوير هر چه بهتر نگاه قرآن را در رابطه با معناي زندگي، ضروري نشان ميدهد تا انسان مسلمان با تقليد از غرب، گرفتار درد بيمعنايي نگردد.
تصور كلي معنا
در تصور قرآن نظام كيهاني در خدمت انسان است تا در پرتو ارتباط با خدا به كمال مطلوب(5) و سعادت جاودانه برسد، به عبارت ديگر جهان به شمول سرشت انسان، وي را به سوي خدا ميخواند تا زندگيش جهت پيدا كند. اين فراخواني در قالب بعثت و نبوت، شكل تشريح شده خود را بازمييابد تا فرصت سير تعالي طلبانه براي انسان بيش از پيش فراهم آيد.
اين كه آفرينش آسمانها و زمين و هر آنچه در آن هاست، هدفمند صورت گرفته است، در جاي جاي قرآن به چشم ميخورد و غايتمندي و حكيمانه بودن آفرينش آنها مورد تأكيد قرار ميگيرد. در آياتي، تذكر داده ميشود كه برخوردار زيستن انسان، جزء اهداف آفرينش هستي ميباشد، و او ضمن استفاده از بركات كيهاني در جهت بهسازي زندگي اين جهاني، از طريق تماشاي نشانههاي نهفته در متن هستي، به شناخت خداوند نايل ميآيد.(6) در اين رابطه مطالعه دو آيه زير به عنوان نمونه كافي مينمايد كه ميگويد:
«
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ ـ
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.
» (آل عمران /190ـ191)
«بيشك در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانههايي براي خردمندان است، همانا كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آنگاه كه بر پهلو خوابيدهاند، ياد ميكنند و در مورد آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند (و ميگويند): پروردگارا! اينها را بيهوده نيافريدهاي! منزهي تو. ما را از عذاب آتش مصون دار.»
«اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ـ
وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»­13 (جاثيه /12-13)
«خداوند همان كسي است كه دريا را مسخّر شما كرد تا كشتيها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد و شايد شكر نعمتهايش را به جا آوريد. او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوي خودش مسخر شما ساخت، در اين نشانههايي است براي كساني كه ميانديشند.»
نگاه هستي شناختي قرآن، خود انسان را نيز تجليگاه نشانههاي خداوند و خاستگاه رويكرد به او ميشناسد، به اين دليل كه در آفرينشش (همچون كل جهان) نشانههاي خدا و در سرشتش ميل به او نهفته است. آفرينش حكيمانه هر انسان و نداي وجدان او با هم زمينه رهايي از غفلت و ارتباطگيري فعال با خدا را فراهم ميآورد. بر اين اساس قرآن تمام دين خدا را پديده تعبيه شده در سرشت انسان دانسته و روي آوردن به آن را تسليم شدن به نداي ضمير خود او قلمداد ميكند.
«وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ـ
وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ.»­ (ذاريات/20-21)
و در زمين آياتي براي اهل يقين است و در وجود خود شما نيز آياتي است! آيا نميبينيد!
«إِنَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ ـ وَ فِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ.» (جاثيه/3-5).
«بيترديد در آسمانها و زمين نشانههايي براي مؤمنان وجود دارد و نيز در آفرينش شما و جنبندگاني پراكنده شده، نشانههايي است براي اهل يقين.»
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا.» (روم/30)
«پس روي خود را متوجه آيين خالص كن كه فطرت خداوندي است كه انسان را بر آن آفريده است.»
رسالت آسماني كه شكل تبيين شده و سامان يافته هدايت آفرينش و سرشت انسان را به ارمغان آورده است، نيز دعوت به سوي خدا، و پيامبر، دعوت كننده به سوي خدا نام گرفته است. تعبير «
و داعيا الي اللَّه
» (احزاب/46)؛ و «
داعي اللَّه
» (احقاف/32)؛ «
ادعوا الي اللَّه
» (يوسف/108)؛ گواه قرآني اين نام گذاري ميباشد. گويا انسان در غياب نبوت و بعثت پيامبران، گوش به نداي هستي و زمزمه سرشت خود نميدهد و خدا را هدف خود تلقي نمينمايد، در اثر اين غفلت در دام هدفهاي تخيلي اسير ميشود. بر اين اساس نوعي دوري و فاصله معنوي پديد ميآيد. با توجه به چنين واقعيت روحي، قرآن از عبارت بازگشت به سوي خدا استفاده نموده و از داشتن وسيله تقرب و نزديكي به او سخن ميگويد:
«وَأَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ.» (زمر/54)
«به سوي پروردگارتان باز گرديد و در برابر او تسليم شويد.»
«اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ.»­ (شوري /13)
«خداوند هر كه را بخواهد بر ميگزيند و كسي را كه به سوي او باز گردد راهنمايي ميكند.»
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ.» (مائده/35)
«اي كساني كه ايمان آوردهايد! تقواي الهي پيشه نموده و در پي وسيله تقرب به او باشيد.»
استفاده از كلمه «الي» كه معناي اصلي آن بيان غايت است، در آيات مربوط به دعوت بازگشت به سوي خدا و استفاده از وسيله تقرب زا، اشاره به هدف نهايي بودن خداوند دارد همان گونه كه وسايل تقرب، اهداف ميانه و مقدماتي به حساب ميآيد. نشانهها و گرايشها در هستي و دعوت به بازگشت در بعثت، در صورت پذيرفته شدن، نخستين نگاه به معناي زندگي است. مؤمن تازه رسته از غفلت و سرگرمي به اهداف تخيلي، بايستي خود براي عملياتي شدن و جا افتادن معناي واقعي (خداجويي و خداخواهي) در صدد دستيابي به راهها و وسيله تقرب به خدا و به كارگيري آن برآيد. كيهانشناسي قرآني، هستي را هدفمند، تحت كنترل هستي بخش و ذره ذرهي آن را در حال انجام دادن وظيفه ميشناسد.(7) بركات اين وظيفهشناسي به گونهاي در خدمت انسان قرار دارد. براساس چنين تئوري، بايدها و نبايدهاي زندگي در قرآن عنوان دعوت به همسويي و همنوايي با كل هستي را به خود ميگيرد و رعايت آنها وسيله تقرب به خداوند شمرده شده است. بايدها و نبايدها تمام ابعاد و صحنههاي زندگي را، حتي فعاليتهاي روحي را نيز فرا ميگيرد. انسان معنا گرا در هر موقعيتي كه قرار دارد، بايد وظيفه خود را به صورت واقع بينانه بداند و با ياد خدا به آن عمل كند. اين روند تا آنجا قابل توسعه است كه در سراسر زندگي انسان جايي براي انگيزههاي جز خداجويي نباشد. پيامبر كه به چنين مرحلهاي از خداجويي رسيده بود، مأموريت يافت كه به قصد ارائه الگو، به مسلمانان، از اين راز پرده برداشته و خداوند را از آن رو كه پروردگار جهانيان است هدف زندگي خويش معرفي كند.
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.» (انعام/162)
«بگو نماز، عبادتها، زندگي و مرگم همه براي خداوند پروردگار جهانيان است.»
بر پايه توضيحات گذشته، از نظر قرآن، خداوند آفريدگار هستي هدفمند، با طرح خواستههاي خود در قالب بايدها و نبايدها كه جلوه ربوبيت اوست، معنا بخش زندگي انسان و جلودار او در مسير بيانتهاي تكامل ميباشد.
ساز و كار عينيتدهي به معناي زندگي
قرآن به انسان ميآموزد كه با جديت در پي دست يابي به «صراط مستقيم» (حمد/6) و «
سبيل اللَّه
» (عنكبوت/69) باشد. هدف رسيدن يا نزديك شدن به مقصد و غايت است كه در مورد خداوند معناي خاص خود را دارد. بدين ترتيب بايد حقيقت راه رسيدن به مقام قرب و رابطه آن دو با غايت اصلي يعني خداوند شفافيت مناسب پيدا كند.
راه به سوي خدا، پيشينه سازي روش بندگي است كه حقيقت آن را قوانين و رفتار خداپسندانه و خداجويانه تشكيل ميدهد. در اين گونه زندگي تصميم بر اين است كه به اعمال نفوذ ساير نيروهاي انگيزهبخش ـ از قبيل طاغوت، شيطان و هواي نفس كه در عرف قرآن معبود شناخته شدهاند ـ پايان داده شود.
خداوند در قرآن هم مطلق دستورات و مقررات ديني را راه مستقيم به سوي خود معرفي ميكند (انعام/253 و 161 و 126) و هم تعبد و پاي بندي به آنها را (آلعمران/51 و مريم/36 و يس/61 و زخرف/64)؛ جمله «
وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ.
» (يس/61) و مشابه آن، معنايي جز رعايت بايدها و نبايدهايي ندارد. هنگامي كه كاري (در حوزههاي ارتباط انسان با خودش، انسان با خدا، انسان با انسان و انسان با طبيعت) با ياد خدا انجام داده ميشود، انسان در حال عبادت است.(8) فعاليت با انگيزه الهي، تقرب و انس با خدا را در پي دارد. بنابراين به كارگيري عنوان «صراط مستقيم» در مورد دستورات و مقررات ديني (اعم از عبادي و اجتماعي) تعبير حقيقي نخواهد بود، آنها به علاوه رعايت خداجويانه، معناي درست راه مستقيم به سوي خدا را تحقق ميبخشد. عبادت به معناي ياد شده هدف خلقت جن و انسان شناخته شده است:
«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ.» (ذاريات /56).
«من جن و انس را نيافريدم جز براي اين كه عبادتم كنند.»
مقصود آيه بيان هدف نهايي آفرينش انسان نيست تا با راه بودن و پل بودن عبوديت و عبادت ناسازگار باشد، چه آنكه براساس آيه:
«وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» ­(حجر/99)
عبادت مقدمه براي هدف والاتري كه يقين نام دارد ميباشد.(9)
ياد اين نكته خالي از فايده نيست كه در تفكر اسلامي در اهداف مياني و مقدماتي، هدف غايي يعني شهود و حضور ياد خدا نيز به گونهاي مطرح است، بدون چنين شهودي عمل صالح كه نردبان تعالي شمرده شده است، شكل نميگيرد. ممكن است طرح عبادت به عنوان غايت خلقت نمايانگر اين حقيقت باشد كه هيچ گاه بندگي خالي از شهود نيست. بر اين اساس عبادت ميتواند هدف غايي شمرده شود.
الف ـ نقش و مراتب پرستش
بسياري از خداپرستان، پاي بندي به بايدها و نبايدهاي ارزشي را متكي بر سير و سلوك معنوي دانسته و گفتهاند كه در غياب شعائر و مناسك، احساس ژرفا داري حيات آدمي ناپديد ميشود(10) و جامعه را فساد و زوال تهديد ميكند.(11)
الكسيس كارل از ميان گونههاي مختلف سير و سلوك معنوي، نيايش را به مطالعه گرفته و آثار روحي و جسمي آن را معرفي كرده است، وي بر اين باور است كه حتي شكل طوطيوار و تمريني اين سلوك معنوي نيز زمينه كاملاً لازم روحي احساس عرفاني و اخلاقي را با هم فراهم ميآورد و در اثر آن در چهره نيايش گر، حس وظيفهشناسي، كمي حسد و شرارت و تا اندازهاي حس نيكي و خيرخواهي نسبت به ديگران، با ثبات نسبي، قابل مطالعه مينمايد.(12)
شايسته است كه براي ارزيابي بهتر درك و تصور اين طبيب، جراح، فيزيولوژيست و زيستشناس مشهور فرانسوي، از نقش نيايش، پارهاي از سخنان وي را در اين رابطه به مطالعه بگيريم:
«نيايش هنگامي كه مداوم و پرشور و حرارت است، تأثيرش بهتر آشكار ميشود... انسان خود را آنچنان كه هست ميبيند، از خود خواهياش، حرصش، گمراهيها و كجفكريهايش و از غرور و نخوتش پرده بر ميدارد، براي انجام تكليف اخلاقي رام ميشود، براي كسب خضوع فكري اقدام ميكند و در همين هنگام سلطنت پرجلال آمرزش در برابر او پديدار ميگردد.
رفته رفته يك صلح دروني، يك هماهنگي و سازش خوش فعاليتهاي عصبي و اخلاقي، بزرگترين ظرفيت تحمل در برابر محروميت، اتهام، اندوه و قدرت شكستناپذير و سستي ناشناس بردباري در قبال از دست دادن همه چيز، درد، بيماري و مرگ ؛ به سراغ وي ميآيد... نيايش خصائل خويش را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فردي نشان ميدهد: صفاي نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادي بي دغدغه، چهره پر از يقين، استعداد هدايت و نيز استقبال از حوادث، به سادگي در آغوش گرفتن يك سرباز يا يك شهيد مرگ را. اينهاست كه از وجود يك گنجينه پنهان در عمق جسم و روح ما حكايت ميكند... به نظر ميرسد كه نيايش انسانها را آن چنان رشد ميدهد كه جامهاي كه وراثت و محيط به قامتشان دوخته است برايشان كوتاه گردد، ملاقات با پروردگار آنها را از صلح و آرامش درون لبريز ميسازد به طوري كه شعشعه پرتو اين صلح، از چهره شان نمودار است و آن را هر جا كه روند با خود ميبرند.»(13)
رشتهاي در گردن م افكنده دوست ميبرد هر جا كه خاطرخواه اوست
كارل، حقيقت نيايش را انس و ارتباط با خدا ميداند كه آثار و نتايج تربيتي و ارزشي متنوعي را به بار ميآورد؛ ولي در تعريف دعا، از عبارتهاي: «كنش روح به سوي كانون غير مادي جهان»، «پرواز روح است به سوي خدا» و «نمودار كوشش انسان است براي ارتباط با آن وجود نامرئي»(14)، سود ميبرد كه اشاره به معناخواهي اهل نيايش دارد. در اسلام نيز سير و سلوك تحت عنوان عبادت كه داراي قلمرو وسيعي ميباشد، به رسميت شناخته شده است. عبادت سر فصلهاي متعددي را زير پوشش خود دارد كه نيايش يكي از آنهاست. و ديگر عناوين زير مجموعه آن عبارت است از حج، نماز، روزه، خمس، زكات، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، ذكر، زيارت و تلاوت قرآن كه هر كدام تعريف خاص خود را دارد. انسان مسلمان بدون چشمداشت مادي تحت عنوان واجب يا مستحب به طور شبانه روزي يا در طول سال يكبار، خداجويانه، انجام اين امور را وظيفه خود ميشناسد.
تمام مصداق هاي عبادات اسلامي، با هدايت الهي و مديريت معصوم و مطابق ديدگاه انسان شناختي اسلام سامان يافته و در آنها با حفظ جوهره پرستش، به ابعاد مختلف زندگي دنيوي و سعادت اخروي نيز توجه شده است، ولي فلسفه اصلي آنها استحكام احساس شهود غيب، ميباشد. شهيد مطهري در توصيف عبادت ميگويد:
«عبادت نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالي روان است، پرواز روح است به سوي كانون نامرئي هستي، پرورش استعدادهاي روحي و ورزش نيروهاي ملكوتي انسان است، پيروزي روح بر بدن است، عاليترين عكس العمل سپاسگزارانه انسان است از پديد آورنده خلقت، اظهار شيفتگي و عشق انسان است به كامل مطلق و جميل علي الاطلاق و بالاخره سلوك و سير الي اللَّه است.»(15)
عبادت با تمام گونههايش اين كاركرد را دارد كه،ياد خدا را بيش از پيش در دلها زنده ميكند. در قرآن نماز بازتاب دهنده ياد خدا معرفي ميشود. (طه/14 و عنكبوت/45)، خود قرآن ذكر ناميده شده است. روزه، منشأ تقوا معرفي ميگردد كه تكيه بر ياد خدا دارد... با ياد خدا و رسوخ آن در اثر عبادت، پرده غفلت، هواپرستي، جهل و آرمانها و اهداف غير ارزشي كنار ميرود و دريچه چشم و گوش انسان بر روي حقايق گشوده شده و زمينه پيمودن راه بندگي در پهنه حيات فراهم ميگردد.
«انّ اللَّه جعل الذكر جلاء للقلوب تسمع بعد الوقرة و تبصر بعد العشوة و تنقاد بعد المعاندة.»(16)
«خداوند، ياد خود را صيقل دلها قرار داده است، دلها بدين وسيله از پس كري، شنوا و از پي نابينايي، بينا و از پس سركشي و عناد، رام و سر به راه ميگردن د.»
در حقيقت ياد خدا هم روشنايي بخش مسير راهپيمايي است و هم وسيله پيش روي به سوي مقام قرب الهي. علي(ع) ميفرمايد:
«
اللهم انّي اتقّرب اليك بذكرك
« (دعاي كميل).
«پروردگارا من با ياد تو آهنگ نزديك شدن به تو را سر ميدهم.»
گرايش به عبادت مراتبي دارد. در آغاز مسير و راه پيمايي، ياد خدا و ياد خود با هم به انسان انگيزه بندگي ميدهد، ترس از جهنم و اميد به بهشت خداوند، زمينه پرستش و بندگي را فراهم ميسازد. مؤمن آگاه در تلاش است كه از اين مرحله عبور كند وعاشقانه و خالصانه رو به خدا آورد. علي(ع) درباره سطوح مختلف خداجويي ميفرمايد:
«انّ قوماً عبدوا اللَّه رغبة فتلك عبادة التجار و انّ قوماً عبدواللَّه رهبة فتلك عبادة العبيد و انّ قوماً عبدوا اللَّه شكراً فتلك عبادة الأحرار.»(17)
«بدون ترديد گروهي خداي را به انگيزه دريافت پاداش ميپرستيدند، اين عبادت تجارت پيشگان است و گروهي او را از ترس ميپرستند، اين عبادت برده صفتان است و گروهي او را براي آنكه او را سپاسگذاري كرده باشند، ميپرستند، اين عبادت آزادگان است.»
سعدي، همين معنا را در قالب شعر به تصوير ميكشد:
خـلاف طـريـقـت بــود كــاولــيــا
تـمـنـا كـنـنـد از خــدا جـــز خــدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تـو در بند خويشي نـه در بند دوسـت(18)
پرستشگر ميكوشد خود پرستش را كه عبارت است از جذب شدن به شعاع جاذبه الهي هدف قرار دهد تا موضوع بهشت و جهنم كنار رود.(19) سوز و گداز دستيابي به اين مرحله هدف گرايي، در زبان امامان معصوم اين گونه انعكاس يافته است:
«الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمة و تصير أرواحنا معلقة بعز قدسك.»(20)
«خداي من كمال و دلبستگي به خودت را به من ببخش و ديدگان دل ما را با پرتو نظر به خودت، نور بده تا ديده دلها، حجابهاي نور را بدرد و به معدن بزرگي برسد و ارواح ما به درگاه عزت تو آويخته گردد.»
اين مرتبه خداجويي در كلام اهل معنا، با قالب ها و تعبيرهاي گوناگون در دسترس جويندگان راه كوي دوست، قرار گرفته است:
«هدف نهايي آن است كه انسان از پل عبادت به مقصد يقين برسد... «
واعبد ربك حتّي يأتيك اليقين
» (حجر/99) يقين، همان نورانيت، شهود و صفاي باطن است كه اگر كسي به آن رسيد به هدف عبادت رسيده است و در نتيجه به هدف خلقت رسيده است.»(21)
«كمال انسان بالاتر است از حد مشتهيات حيواني و لو در جهان ديگر كه براي انسان، تأمين شود، بلكه در حد عبادتهاي شاكرانه و محبانه و عاشقانه است و آن وقت پرستش مفهومي برابر مفهوم عشق نسبت به حقيقت پيدا ميكند... هدف اصلي مرتبه پايين عبادت نيست بلكه مرتبه عالي آن است. هر كه بدانجا نرسيد، براي او اين مرتبه پايينتر از هيچ بهتر است.»(22)
«فحقيقة العبادة ـ هي الغرض الأقصي من الخلقة ـ هي ان ينقطع العبد عن نفسه و عن كل شيء و يذكر ربه.»(23)
«حقيقت عبادت ـ كه غرض نهايي آفرينش شمرده شده ـ عبارت است از اين كه بنده از خود و هر چيز ديگر، بريده و به ياد پروردگارش باشد.»
آويختگي عبد به معدن عظمت به گونهاي است كه روح، حوصله درنگ در تن را از دست ميدهد و دردناكترين مصيبت براي او خطر جدايي از خدا ميباشد.
امير راه طريقت، در ترسيم حالات روحي، اين سالكان راه يافته، ميگويد:
«هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلقة بالمحلّ الأعلي.»(24)
«علمي كه بر پايه بينش كامل است بر قلبهاي آنان هجوم آورده است و آنان روح يقين را لمس كردهاند و آنچه را ناز پروردگان دشوار ديدهاند، آسان پذيرفتهاند و بدانچه، نادانان از آن رميدهاند، خو گرفتهاند، دنياگرايان را با تنهايي همنشينند كه ارواح آنها آويخته بالاترين جايگاه ميباشند.»
«لولا الاجل الذي كتب لهم لم تستقرّ أرواحهم في أجسادهم طرفةعين شوقاً الي الثواب و خوفا من العقاب.»(25)
«اگر اجل مقدرشان نميبود، ارواح آنها، از شدت شيفتگي به ثواب و ترس از عقاب، يك چشم بهم زدن، در بدنهاي خود، درنگ نميكردند.»
«فلئن صيرتني للعقوبات مع اعدائك و جمعت بيني و بين اهل بلائك و فرقت بيني و بين احبائك و اوليائك فهبني ياالهي و سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك.»(26)
«اگر به قصد كيفر دهي، مرا با دشمنان و مستحقان عذابت، همنشين ساختي و از دوستان و اولياي خود جدايم كردي، آن موقع، گيرم ـ معبودم، آقايم، مولايم و پروردگارم ـ بر عذابت صبر پيشه كردم پس درد فراق تو را چگونه تحمل كنم و بر آن صبر نمايم!»
به هر حال راه آويختن خود به «محل اعلا» يا نفوذ دردايره جاذبه محبت الهي راهي جز رعايت مسائل عبادي و صالح سازي رفتار ندارد. قوتگيري روحيه تعبد، به الهي شدن كل وجود انسان منجر ميگردد. الهي شدن كل وجود يعني خدا خواهي باتمام فعاليتهاي روحي و جسمي ممكن در عرصههاي مختلف زندگي در قرآن با صراحت بيان شده است كه عمل صالح مؤمن را به خدا نزديك كند:
«اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (فاطر/10)
مؤمن معتقد به توحيد به سوي خدا بالا ميرود و عمل صالح وسيله بالا رفتن او ميباشد.
براساس سخني از پيامبر، خداوند ميفرمايد:
«ما تحبّب الي عبد بشيء أحبّ الي مما افترضته عليه و انّه ليتقرب الي بالنوافل حتي احبه، فاذا احببته، كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها، ان دعاني أجبته و إن سألني أعطيته.»(27)
«بين كارهايي كه بنده به قصد كسب محبتم انجام ميدهد، چيزي برايم دوست داشتنيتر از تكاليفي نيست كه بر او واجب كردهام
]
ولي
[
او با انجام دادن نوافل و مستحبات
]
نيز
[
در پي تقرب به من است تا جايي كه من او را مورد محبت قرار ميدهم، وقتي كه او را محبوب خود شناختم، من گوش او هستم كه به وسيله آن ميشنود، چشم او هستم كه به وسيله آن مشاهده ميكند، زبان او هستم كه با آن سخن ميگويد و دست او هستم كه با آن سختگيري ميكند، اگر مرا خواند اجابت ميكنم و اگر چيزي طلبيد، به او ميدهم.»
در دايره محبت الهي، عشق رو به افزايش، اراده و قدرت تصميمگيري رو به نيرومندتر شدن و تمام وجود انسان مشغول كار خدايي ميباشد و جز عشق ورزي، گزينه ديگري ندارد و خستگي، نااميدي و احساس پوچي معنا ندارد.
«أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ.» (مؤمنون/61)
«چنين كساني به سوي كارهاي خير، سرعت ميگيرند و در انجام آنها سبقت ميجويند.»
سختي و هزينهبري كارها، نه تنها بر روحيه پيشيگيري به سوي كارهاي خير، گزندي وارد نميكند كه فرصت ايثار و مجال جان فشاني، زمينه را براي فرمانروايي اين روحيه، آمادهتر ميكند، بدان دليل كه امتحان سختتر، پاداش چشم گيرتر دارد و بشارت تقرب بيشتر را همراه ميآورد:
«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ ـ
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ ـ
أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.» (بقره /155-157).
«به صابران بشارت بده آنان كه موقع تحمل مصيبت ميگويند: ما از خداييم و به سوي او باز ميگرديم اينها كساني هستند كه صلوات و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدايت يافتگانند.»
جان هيك، خوشبيني كيهاني در اسلام را مستند به اين دادههاي قرآني ميداند كه در اول هر سوره كلمات «به نام خداي بخشنده مهربان» تكرار شده و نامهاي نود و نه گانه خداوند مشتمل است بر: حب، احسان، لطف، رحمت، بخشش، گذشت، جود، شفقت(1)، ولي، غفار، وهاب، رزاق، صبور، كريم، ودود، محيي، عفو، رحيم، هادي و اين كه خداوند همه گناهان را ميآمرزد(2) و اراده او تحقق خواهد يافت، وي درباره اميدآفريني و قدرت جهتدهي و اميدآفريني اسلام ميگويد:
«در واقع واقعيت زندگي پس از مرگ و مواجهه با خداي بخشنده اما عادل، عموماً امروز در درون اسلام در قياس با يهوديت يا مسيحيت كه هر دوي آنها عميقاً از روشنگري اروپايي تأثير پذيرفتهاند، نيرومندتر است. اسلام به عنوان چارچوبي براي زندگي، صخره ثبات، و استواري و سرچشمه ايمان و اعتماد ميليونها انسان بوده است كه اكثراً در آنچه كه اكنون جهان سوم ناميده ميشود زندگي ميكنند... اين ثبات از اطاعت نسبت به قانون الهي ناشي ميشود كه به توصيه نوعي شيوه زندگي كامل ميپردازد و در همان حال هنگامي كه انسان قصور ميورزد، در انتظار رحم و شفقت خداوند است. توكل و ايمان به خداوند مردان و زنان را از مصائب زندگي نجات ميبخشد.»(3)
جان هيك در آموزههاي اصيل اديان بزرگ جهان نسبت به معناي كل حيات، نوعي همانندي را مشاهده ميكند و بر اين باور است كه جهانبيني اديان ميتواند خاستگاه گرايشها، شيوه زندگي خاص و تعيّن هدف شمرده شود.(4) ولي امتياز اسلام در اين است كه هم اكنون به صورت عيني و ملموس مشغول ايفاي چنين نقشي در زندگي مسلمانان است.
چنين مزيتي، ترسيم و تصوير هر چه بهتر نگاه قرآن را در رابطه با معناي زندگي، ضروري نشان ميدهد تا انسان مسلمان با تقليد از غرب، گرفتار درد بيمعنايي نگردد.
تصور كلي معنا
در تصور قرآن نظام كيهاني در خدمت انسان است تا در پرتو ارتباط با خدا به كمال مطلوب(5) و سعادت جاودانه برسد، به عبارت ديگر جهان به شمول سرشت انسان، وي را به سوي خدا ميخواند تا زندگيش جهت پيدا كند. اين فراخواني در قالب بعثت و نبوت، شكل تشريح شده خود را بازمييابد تا فرصت سير تعالي طلبانه براي انسان بيش از پيش فراهم آيد.
اين كه آفرينش آسمانها و زمين و هر آنچه در آن هاست، هدفمند صورت گرفته است، در جاي جاي قرآن به چشم ميخورد و غايتمندي و حكيمانه بودن آفرينش آنها مورد تأكيد قرار ميگيرد. در آياتي، تذكر داده ميشود كه برخوردار زيستن انسان، جزء اهداف آفرينش هستي ميباشد، و او ضمن استفاده از بركات كيهاني در جهت بهسازي زندگي اين جهاني، از طريق تماشاي نشانههاي نهفته در متن هستي، به شناخت خداوند نايل ميآيد.(6) در اين رابطه مطالعه دو آيه زير به عنوان نمونه كافي مينمايد كه ميگويد:
«
إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لَأُوْلِي الْأَلْبَابِ ـ
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.
» (آل عمران /190ـ191)
«بيشك در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانههايي براي خردمندان است، همانا كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آنگاه كه بر پهلو خوابيدهاند، ياد ميكنند و در مورد آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند (و ميگويند): پروردگارا! اينها را بيهوده نيافريدهاي! منزهي تو. ما را از عذاب آتش مصون دار.»
«اللَّهُ الَّذِي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِيَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ـ
وَسَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»­13 (جاثيه /12-13)
«خداوند همان كسي است كه دريا را مسخّر شما كرد تا كشتيها به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد و شايد شكر نعمتهايش را به جا آوريد. او آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همه را از سوي خودش مسخر شما ساخت، در اين نشانههايي است براي كساني كه ميانديشند.»
نگاه هستي شناختي قرآن، خود انسان را نيز تجليگاه نشانههاي خداوند و خاستگاه رويكرد به او ميشناسد، به اين دليل كه در آفرينشش (همچون كل جهان) نشانههاي خدا و در سرشتش ميل به او نهفته است. آفرينش حكيمانه هر انسان و نداي وجدان او با هم زمينه رهايي از غفلت و ارتباطگيري فعال با خدا را فراهم ميآورد. بر اين اساس قرآن تمام دين خدا را پديده تعبيه شده در سرشت انسان دانسته و روي آوردن به آن را تسليم شدن به نداي ضمير خود او قلمداد ميكند.
«وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ ـ
وَفِي أَنفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ.»­ (ذاريات/20-21)
و در زمين آياتي براي اهل يقين است و در وجود خود شما نيز آياتي است! آيا نميبينيد!
«إِنَّ فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ ـ وَ فِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ.» (جاثيه/3-5).
«بيترديد در آسمانها و زمين نشانههايي براي مؤمنان وجود دارد و نيز در آفرينش شما و جنبندگاني پراكنده شده، نشانههايي است براي اهل يقين.»
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا.» (روم/30)
«پس روي خود را متوجه آيين خالص كن كه فطرت خداوندي است كه انسان را بر آن آفريده است.»
رسالت آسماني كه شكل تبيين شده و سامان يافته هدايت آفرينش و سرشت انسان را به ارمغان آورده است، نيز دعوت به سوي خدا، و پيامبر، دعوت كننده به سوي خدا نام گرفته است. تعبير «
و داعيا الي اللَّه
» (احزاب/46)؛ و «
داعي اللَّه
» (احقاف/32)؛ «
ادعوا الي اللَّه
» (يوسف/108)؛ گواه قرآني اين نام گذاري ميباشد. گويا انسان در غياب نبوت و بعثت پيامبران، گوش به نداي هستي و زمزمه سرشت خود نميدهد و خدا را هدف خود تلقي نمينمايد، در اثر اين غفلت در دام هدفهاي تخيلي اسير ميشود. بر اين اساس نوعي دوري و فاصله معنوي پديد ميآيد. با توجه به چنين واقعيت روحي، قرآن از عبارت بازگشت به سوي خدا استفاده نموده و از داشتن وسيله تقرب و نزديكي به او سخن ميگويد:
«وَأَنِيبُوا إِلَي رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ.» (زمر/54)
«به سوي پروردگارتان باز گرديد و در برابر او تسليم شويد.»
«اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَن يُنِيبُ.»­ (شوري /13)
«خداوند هر كه را بخواهد بر ميگزيند و كسي را كه به سوي او باز گردد راهنمايي ميكند.»
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ.» (مائده/35)
«اي كساني كه ايمان آوردهايد! تقواي الهي پيشه نموده و در پي وسيله تقرب به او باشيد.»
استفاده از كلمه «الي» كه معناي اصلي آن بيان غايت است، در آيات مربوط به دعوت بازگشت به سوي خدا و استفاده از وسيله تقرب زا، اشاره به هدف نهايي بودن خداوند دارد همان گونه كه وسايل تقرب، اهداف ميانه و مقدماتي به حساب ميآيد. نشانهها و گرايشها در هستي و دعوت به بازگشت در بعثت، در صورت پذيرفته شدن، نخستين نگاه به معناي زندگي است. مؤمن تازه رسته از غفلت و سرگرمي به اهداف تخيلي، بايستي خود براي عملياتي شدن و جا افتادن معناي واقعي (خداجويي و خداخواهي) در صدد دستيابي به راهها و وسيله تقرب به خدا و به كارگيري آن برآيد. كيهانشناسي قرآني، هستي را هدفمند، تحت كنترل هستي بخش و ذره ذرهي آن را در حال انجام دادن وظيفه ميشناسد.(7) بركات اين وظيفهشناسي به گونهاي در خدمت انسان قرار دارد. براساس چنين تئوري، بايدها و نبايدهاي زندگي در قرآن عنوان دعوت به همسويي و همنوايي با كل هستي را به خود ميگيرد و رعايت آنها وسيله تقرب به خداوند شمرده شده است. بايدها و نبايدها تمام ابعاد و صحنههاي زندگي را، حتي فعاليتهاي روحي را نيز فرا ميگيرد. انسان معنا گرا در هر موقعيتي كه قرار دارد، بايد وظيفه خود را به صورت واقع بينانه بداند و با ياد خدا به آن عمل كند. اين روند تا آنجا قابل توسعه است كه در سراسر زندگي انسان جايي براي انگيزههاي جز خداجويي نباشد. پيامبر كه به چنين مرحلهاي از خداجويي رسيده بود، مأموريت يافت كه به قصد ارائه الگو، به مسلمانان، از اين راز پرده برداشته و خداوند را از آن رو كه پروردگار جهانيان است هدف زندگي خويش معرفي كند.
«قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.» (انعام/162)
«بگو نماز، عبادتها، زندگي و مرگم همه براي خداوند پروردگار جهانيان است.»
بر پايه توضيحات گذشته، از نظر قرآن، خداوند آفريدگار هستي هدفمند، با طرح خواستههاي خود در قالب بايدها و نبايدها كه جلوه ربوبيت اوست، معنا بخش زندگي انسان و جلودار او در مسير بيانتهاي تكامل ميباشد.
ساز و كار عينيتدهي به معناي زندگي
قرآن به انسان ميآموزد كه با جديت در پي دست يابي به «صراط مستقيم» (حمد/6) و «
سبيل اللَّه
» (عنكبوت/69) باشد. هدف رسيدن يا نزديك شدن به مقصد و غايت است كه در مورد خداوند معناي خاص خود را دارد. بدين ترتيب بايد حقيقت راه رسيدن به مقام قرب و رابطه آن دو با غايت اصلي يعني خداوند شفافيت مناسب پيدا كند.
راه به سوي خدا، پيشينه سازي روش بندگي است كه حقيقت آن را قوانين و رفتار خداپسندانه و خداجويانه تشكيل ميدهد. در اين گونه زندگي تصميم بر اين است كه به اعمال نفوذ ساير نيروهاي انگيزهبخش ـ از قبيل طاغوت، شيطان و هواي نفس كه در عرف قرآن معبود شناخته شدهاند ـ پايان داده شود.
خداوند در قرآن هم مطلق دستورات و مقررات ديني را راه مستقيم به سوي خود معرفي ميكند (انعام/253 و 161 و 126) و هم تعبد و پاي بندي به آنها را (آلعمران/51 و مريم/36 و يس/61 و زخرف/64)؛ جمله «
وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ.
» (يس/61) و مشابه آن، معنايي جز رعايت بايدها و نبايدهايي ندارد. هنگامي كه كاري (در حوزههاي ارتباط انسان با خودش، انسان با خدا، انسان با انسان و انسان با طبيعت) با ياد خدا انجام داده ميشود، انسان در حال عبادت است.(8) فعاليت با انگيزه الهي، تقرب و انس با خدا را در پي دارد. بنابراين به كارگيري عنوان «صراط مستقيم» در مورد دستورات و مقررات ديني (اعم از عبادي و اجتماعي) تعبير حقيقي نخواهد بود، آنها به علاوه رعايت خداجويانه، معناي درست راه مستقيم به سوي خدا را تحقق ميبخشد. عبادت به معناي ياد شده هدف خلقت جن و انسان شناخته شده است:
«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ.» (ذاريات /56).
«من جن و انس را نيافريدم جز براي اين كه عبادتم كنند.»
مقصود آيه بيان هدف نهايي آفرينش انسان نيست تا با راه بودن و پل بودن عبوديت و عبادت ناسازگار باشد، چه آنكه براساس آيه:
«وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّي يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» ­(حجر/99)
عبادت مقدمه براي هدف والاتري كه يقين نام دارد ميباشد.(9)
ياد اين نكته خالي از فايده نيست كه در تفكر اسلامي در اهداف مياني و مقدماتي، هدف غايي يعني شهود و حضور ياد خدا نيز به گونهاي مطرح است، بدون چنين شهودي عمل صالح كه نردبان تعالي شمرده شده است، شكل نميگيرد. ممكن است طرح عبادت به عنوان غايت خلقت نمايانگر اين حقيقت باشد كه هيچ گاه بندگي خالي از شهود نيست. بر اين اساس عبادت ميتواند هدف غايي شمرده شود.
الف ـ نقش و مراتب پرستش
بسياري از خداپرستان، پاي بندي به بايدها و نبايدهاي ارزشي را متكي بر سير و سلوك معنوي دانسته و گفتهاند كه در غياب شعائر و مناسك، احساس ژرفا داري حيات آدمي ناپديد ميشود(10) و جامعه را فساد و زوال تهديد ميكند.(11)
الكسيس كارل از ميان گونههاي مختلف سير و سلوك معنوي، نيايش را به مطالعه گرفته و آثار روحي و جسمي آن را معرفي كرده است، وي بر اين باور است كه حتي شكل طوطيوار و تمريني اين سلوك معنوي نيز زمينه كاملاً لازم روحي احساس عرفاني و اخلاقي را با هم فراهم ميآورد و در اثر آن در چهره نيايش گر، حس وظيفهشناسي، كمي حسد و شرارت و تا اندازهاي حس نيكي و خيرخواهي نسبت به ديگران، با ثبات نسبي، قابل مطالعه مينمايد.(12)
شايسته است كه براي ارزيابي بهتر درك و تصور اين طبيب، جراح، فيزيولوژيست و زيستشناس مشهور فرانسوي، از نقش نيايش، پارهاي از سخنان وي را در اين رابطه به مطالعه بگيريم:
«نيايش هنگامي كه مداوم و پرشور و حرارت است، تأثيرش بهتر آشكار ميشود... انسان خود را آنچنان كه هست ميبيند، از خود خواهياش، حرصش، گمراهيها و كجفكريهايش و از غرور و نخوتش پرده بر ميدارد، براي انجام تكليف اخلاقي رام ميشود، براي كسب خضوع فكري اقدام ميكند و در همين هنگام سلطنت پرجلال آمرزش در برابر او پديدار ميگردد.
رفته رفته يك صلح دروني، يك هماهنگي و سازش خوش فعاليتهاي عصبي و اخلاقي، بزرگترين ظرفيت تحمل در برابر محروميت، اتهام، اندوه و قدرت شكستناپذير و سستي ناشناس بردباري در قبال از دست دادن همه چيز، درد، بيماري و مرگ ؛ به سراغ وي ميآيد... نيايش خصائل خويش را با علامات بسيار مشخص و منحصر به فردي نشان ميدهد: صفاي نگاه، متانت رفتار، انبساط و شادي بي دغدغه، چهره پر از يقين، استعداد هدايت و نيز استقبال از حوادث، به سادگي در آغوش گرفتن يك سرباز يا يك شهيد مرگ را. اينهاست كه از وجود يك گنجينه پنهان در عمق جسم و روح ما حكايت ميكند... به نظر ميرسد كه نيايش انسانها را آن چنان رشد ميدهد كه جامهاي كه وراثت و محيط به قامتشان دوخته است برايشان كوتاه گردد، ملاقات با پروردگار آنها را از صلح و آرامش درون لبريز ميسازد به طوري كه شعشعه پرتو اين صلح، از چهره شان نمودار است و آن را هر جا كه روند با خود ميبرند.»(13)
رشتهاي در گردن م افكنده دوست ميبرد هر جا كه خاطرخواه اوست
كارل، حقيقت نيايش را انس و ارتباط با خدا ميداند كه آثار و نتايج تربيتي و ارزشي متنوعي را به بار ميآورد؛ ولي در تعريف دعا، از عبارتهاي: «كنش روح به سوي كانون غير مادي جهان»، «پرواز روح است به سوي خدا» و «نمودار كوشش انسان است براي ارتباط با آن وجود نامرئي»(14)، سود ميبرد كه اشاره به معناخواهي اهل نيايش دارد. در اسلام نيز سير و سلوك تحت عنوان عبادت كه داراي قلمرو وسيعي ميباشد، به رسميت شناخته شده است. عبادت سر فصلهاي متعددي را زير پوشش خود دارد كه نيايش يكي از آنهاست. و ديگر عناوين زير مجموعه آن عبارت است از حج، نماز، روزه، خمس، زكات، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، ذكر، زيارت و تلاوت قرآن كه هر كدام تعريف خاص خود را دارد. انسان مسلمان بدون چشمداشت مادي تحت عنوان واجب يا مستحب به طور شبانه روزي يا در طول سال يكبار، خداجويانه، انجام اين امور را وظيفه خود ميشناسد.
تمام مصداق هاي عبادات اسلامي، با هدايت الهي و مديريت معصوم و مطابق ديدگاه انسان شناختي اسلام سامان يافته و در آنها با حفظ جوهره پرستش، به ابعاد مختلف زندگي دنيوي و سعادت اخروي نيز توجه شده است، ولي فلسفه اصلي آنها استحكام احساس شهود غيب، ميباشد. شهيد مطهري در توصيف عبادت ميگويد:
«عبادت نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالي روان است، پرواز روح است به سوي كانون نامرئي هستي، پرورش استعدادهاي روحي و ورزش نيروهاي ملكوتي انسان است، پيروزي روح بر بدن است، عاليترين عكس العمل سپاسگزارانه انسان است از پديد آورنده خلقت، اظهار شيفتگي و عشق انسان است به كامل مطلق و جميل علي الاطلاق و بالاخره سلوك و سير الي اللَّه است.»(15)
عبادت با تمام گونههايش اين كاركرد را دارد كه،ياد خدا را بيش از پيش در دلها زنده ميكند. در قرآن نماز بازتاب دهنده ياد خدا معرفي ميشود. (طه/14 و عنكبوت/45)، خود قرآن ذكر ناميده شده است. روزه، منشأ تقوا معرفي ميگردد كه تكيه بر ياد خدا دارد... با ياد خدا و رسوخ آن در اثر عبادت، پرده غفلت، هواپرستي، جهل و آرمانها و اهداف غير ارزشي كنار ميرود و دريچه چشم و گوش انسان بر روي حقايق گشوده شده و زمينه پيمودن راه بندگي در پهنه حيات فراهم ميگردد.
«انّ اللَّه جعل الذكر جلاء للقلوب تسمع بعد الوقرة و تبصر بعد العشوة و تنقاد بعد المعاندة.»(16)
«خداوند، ياد خود را صيقل دلها قرار داده است، دلها بدين وسيله از پس كري، شنوا و از پي نابينايي، بينا و از پس سركشي و عناد، رام و سر به راه ميگردن د.»
در حقيقت ياد خدا هم روشنايي بخش مسير راهپيمايي است و هم وسيله پيش روي به سوي مقام قرب الهي. علي(ع) ميفرمايد:
«
اللهم انّي اتقّرب اليك بذكرك
« (دعاي كميل).
«پروردگارا من با ياد تو آهنگ نزديك شدن به تو را سر ميدهم.»
گرايش به عبادت مراتبي دارد. در آغاز مسير و راه پيمايي، ياد خدا و ياد خود با هم به انسان انگيزه بندگي ميدهد، ترس از جهنم و اميد به بهشت خداوند، زمينه پرستش و بندگي را فراهم ميسازد. مؤمن آگاه در تلاش است كه از اين مرحله عبور كند وعاشقانه و خالصانه رو به خدا آورد. علي(ع) درباره سطوح مختلف خداجويي ميفرمايد:
«انّ قوماً عبدوا اللَّه رغبة فتلك عبادة التجار و انّ قوماً عبدواللَّه رهبة فتلك عبادة العبيد و انّ قوماً عبدوا اللَّه شكراً فتلك عبادة الأحرار.»(17)
«بدون ترديد گروهي خداي را به انگيزه دريافت پاداش ميپرستيدند، اين عبادت تجارت پيشگان است و گروهي او را از ترس ميپرستند، اين عبادت برده صفتان است و گروهي او را براي آنكه او را سپاسگذاري كرده باشند، ميپرستند، اين عبادت آزادگان است.»
سعدي، همين معنا را در قالب شعر به تصوير ميكشد:
خـلاف طـريـقـت بــود كــاولــيــا
تـمـنـا كـنـنـد از خــدا جـــز خــدا
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تـو در بند خويشي نـه در بند دوسـت(18)
پرستشگر ميكوشد خود پرستش را كه عبارت است از جذب شدن به شعاع جاذبه الهي هدف قرار دهد تا موضوع بهشت و جهنم كنار رود.(19) سوز و گداز دستيابي به اين مرحله هدف گرايي، در زبان امامان معصوم اين گونه انعكاس يافته است:
«الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمة و تصير أرواحنا معلقة بعز قدسك.»(20)
«خداي من كمال و دلبستگي به خودت را به من ببخش و ديدگان دل ما را با پرتو نظر به خودت، نور بده تا ديده دلها، حجابهاي نور را بدرد و به معدن بزرگي برسد و ارواح ما به درگاه عزت تو آويخته گردد.»
اين مرتبه خداجويي در كلام اهل معنا، با قالب ها و تعبيرهاي گوناگون در دسترس جويندگان راه كوي دوست، قرار گرفته است:
«هدف نهايي آن است كه انسان از پل عبادت به مقصد يقين برسد... «
واعبد ربك حتّي يأتيك اليقين
» (حجر/99) يقين، همان نورانيت، شهود و صفاي باطن است كه اگر كسي به آن رسيد به هدف عبادت رسيده است و در نتيجه به هدف خلقت رسيده است.»(21)
«كمال انسان بالاتر است از حد مشتهيات حيواني و لو در جهان ديگر كه براي انسان، تأمين شود، بلكه در حد عبادتهاي شاكرانه و محبانه و عاشقانه است و آن وقت پرستش مفهومي برابر مفهوم عشق نسبت به حقيقت پيدا ميكند... هدف اصلي مرتبه پايين عبادت نيست بلكه مرتبه عالي آن است. هر كه بدانجا نرسيد، براي او اين مرتبه پايينتر از هيچ بهتر است.»(22)
«فحقيقة العبادة ـ هي الغرض الأقصي من الخلقة ـ هي ان ينقطع العبد عن نفسه و عن كل شيء و يذكر ربه.»(23)
«حقيقت عبادت ـ كه غرض نهايي آفرينش شمرده شده ـ عبارت است از اين كه بنده از خود و هر چيز ديگر، بريده و به ياد پروردگارش باشد.»
آويختگي عبد به معدن عظمت به گونهاي است كه روح، حوصله درنگ در تن را از دست ميدهد و دردناكترين مصيبت براي او خطر جدايي از خدا ميباشد.
امير راه طريقت، در ترسيم حالات روحي، اين سالكان راه يافته، ميگويد:
«هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بأبدان أرواحها معلقة بالمحلّ الأعلي.»(24)
«علمي كه بر پايه بينش كامل است بر قلبهاي آنان هجوم آورده است و آنان روح يقين را لمس كردهاند و آنچه را ناز پروردگان دشوار ديدهاند، آسان پذيرفتهاند و بدانچه، نادانان از آن رميدهاند، خو گرفتهاند، دنياگرايان را با تنهايي همنشينند كه ارواح آنها آويخته بالاترين جايگاه ميباشند.»
«لولا الاجل الذي كتب لهم لم تستقرّ أرواحهم في أجسادهم طرفةعين شوقاً الي الثواب و خوفا من العقاب.»(25)
«اگر اجل مقدرشان نميبود، ارواح آنها، از شدت شيفتگي به ثواب و ترس از عقاب، يك چشم بهم زدن، در بدنهاي خود، درنگ نميكردند.»
«فلئن صيرتني للعقوبات مع اعدائك و جمعت بيني و بين اهل بلائك و فرقت بيني و بين احبائك و اوليائك فهبني ياالهي و سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك.»(26)
«اگر به قصد كيفر دهي، مرا با دشمنان و مستحقان عذابت، همنشين ساختي و از دوستان و اولياي خود جدايم كردي، آن موقع، گيرم ـ معبودم، آقايم، مولايم و پروردگارم ـ بر عذابت صبر پيشه كردم پس درد فراق تو را چگونه تحمل كنم و بر آن صبر نمايم!»
به هر حال راه آويختن خود به «محل اعلا» يا نفوذ دردايره جاذبه محبت الهي راهي جز رعايت مسائل عبادي و صالح سازي رفتار ندارد. قوتگيري روحيه تعبد، به الهي شدن كل وجود انسان منجر ميگردد. الهي شدن كل وجود يعني خدا خواهي باتمام فعاليتهاي روحي و جسمي ممكن در عرصههاي مختلف زندگي در قرآن با صراحت بيان شده است كه عمل صالح مؤمن را به خدا نزديك كند:
«اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» (فاطر/10)
مؤمن معتقد به توحيد به سوي خدا بالا ميرود و عمل صالح وسيله بالا رفتن او ميباشد.
براساس سخني از پيامبر، خداوند ميفرمايد:
«ما تحبّب الي عبد بشيء أحبّ الي مما افترضته عليه و انّه ليتقرب الي بالنوافل حتي احبه، فاذا احببته، كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها، ان دعاني أجبته و إن سألني أعطيته.»(27)
«بين كارهايي كه بنده به قصد كسب محبتم انجام ميدهد، چيزي برايم دوست داشتنيتر از تكاليفي نيست كه بر او واجب كردهام
]
ولي
[
او با انجام دادن نوافل و مستحبات
]
نيز
[
در پي تقرب به من است تا جايي كه من او را مورد محبت قرار ميدهم، وقتي كه او را محبوب خود شناختم، من گوش او هستم كه به وسيله آن ميشنود، چشم او هستم كه به وسيله آن مشاهده ميكند، زبان او هستم كه با آن سخن ميگويد و دست او هستم كه با آن سختگيري ميكند، اگر مرا خواند اجابت ميكنم و اگر چيزي طلبيد، به او ميدهم.»
در دايره محبت الهي، عشق رو به افزايش، اراده و قدرت تصميمگيري رو به نيرومندتر شدن و تمام وجود انسان مشغول كار خدايي ميباشد و جز عشق ورزي، گزينه ديگري ندارد و خستگي، نااميدي و احساس پوچي معنا ندارد.
«أُولئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ.» (مؤمنون/61)
«چنين كساني به سوي كارهاي خير، سرعت ميگيرند و در انجام آنها سبقت ميجويند.»
سختي و هزينهبري كارها، نه تنها بر روحيه پيشيگيري به سوي كارهاي خير، گزندي وارد نميكند كه فرصت ايثار و مجال جان فشاني، زمينه را براي فرمانروايي اين روحيه، آمادهتر ميكند، بدان دليل كه امتحان سختتر، پاداش چشم گيرتر دارد و بشارت تقرب بيشتر را همراه ميآورد:
«وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ ـ
الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلّهِ وإِنّا إِلَيهِ رَاجِعُونَ ـ
أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.» (بقره /155-157).
«به صابران بشارت بده آنان كه موقع تحمل مصيبت ميگويند: ما از خداييم و به سوي او باز ميگرديم اينها كساني هستند كه صلوات و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هدايت يافتگانند.»