۰۷-۱۲-۹۷، ۰۹:۲۰ ب.ظ
در زمانه عسرت و دلتنگی، شعر سایه مرهم است، دواست، آفتابی است بیگزند و گسترده. جان را به آشوب میکشاند و قرار میدهد. چشم را به اشک مینشاند و لب را به خنده. میمیراند و زندگی میبخشد. جمع نقیضین است.
امیرهوشنگ ابتهاج، شاعر زنده راستینِ به جان دردمند ماست. «ما» را با افتخار میگویم؛ چرا که یکی از خوشبختیهای اندک ما، زیستن در روزگار اوست. سایه، بیش و پیش از شاعر «ارغوان» و «گالیا» و «سپیده» بودن، انسان است در قحطی انسانیت. دور از تهمت و بدگویی، اهل انصاف و وجدان، سرد و گرم چشیده و اصیل. نه باجی به کس داده و نه از کسی باجی گرفته. به وقت رفاقت از جان گذشته و در هنگامه بلا استقامت کرده. شعرش نیز فرزند خصال اوست. گاه نرم و پرمهر و رنگین، گاه سخت غمبار و دردآلود و گاه قاطع و بُرنده. شعرش هم خیال دارد و هم واقعی است، هم ستایش دارد و هم انتقاد میکند، آن قدر نزدیک است که گویی آینهای برابر زندگی یکایک ما گذاشته و فقط تصویرش میکند. آن قدر همدل است که انگار رنج تکتک ما را میداند و میبیند و وصف میکند. آن قدر امیدوار است که شرم میکنی از ناامیدی خویش و آن قدر به ذات غم آشناست که گمان میکنی روز شادی هرگز نداشتهاست.
سایه اما، هر قدر به شعر فارسی افزوده، موسیقی ایرانی را نیز آبرو بخشیده است. مسئولیت او در بخش شعر و موسیقی رادیو، تأثیرش در تشکیل گروههای طراز اول موسیقی همچون شیدا و چاووش و اشعار و تصانیفی که در اختیار خوانندگان گذاشته، سلیقه شنیداری خیل عظیمی از ایرانیان را دگرگون کرده است؛ چنانکه گزافه نیست اگر ادعا کنیم بخش مهمی از موسیقی سنتی ایران و حتی دیگر سبکهای موسیقی، مرهون همت و ذوق و پایمردی اوست. در این مجال نگاهی میکنیم به تأثیر هوشنگ ابتهاج بر موسیقی ایران.
رادیو، بستر فرهنگ
سایه، از نوجوانی و حتی پیشتر، شیفته موسیقی بود. بعدها ردیفها و گوشههای موسیقی ایرانی را شناخت و در موسیقی جهان نیز کلکسیونی از آثار کلاسیک جمعآوری کرد. اما او به تواضع، همواره خود را فقط یک شنونده موسیقی میدانست تا روزی که به پیشنهاد رضا سیدحسینی، با رضا قطبی، رئیس رادیو و تلویزیون وقت آشنا شد و پس از چند جلسه دیدار و گفتگو، قطبی در سال ۱۳۵۱ توانست او را برای پذیرفتن مسئولیت برنامه «گلها»ی رادیو راضی کند. در سال ۱۳۵۳ ابتهاج مسئول کل اداره موسیقی رادیو شد و تا سال ۱۳۵۷ در سمت خود باقی ماند. آنچه در این ۶ سال بر شعر و موسیقی رادیو گذشت، حکایتی است بس مفصل که به اختصار به آن اشاره خواهیم کرد.
پیش از ورود ابتهاج، استادان برجسته موسیقی ایرانی همچون تجویدی، جواد معروفی و… در رادیو کار میکردند، اما برنامهریزی مدونی برای آنان وجود نداشت. هر روز میآمدند و به فراخور حال و امکانات قطعهای میزدند و ضبط میکردند. کارها باری به هر جهت و شلخته پیش میرفت و بدینصورت دورهای کمنظیر از موسیقی ایران نتوانست جایگاه خود را در جامعه بیابد. ابتهاج در نخستین گام، برای هر کدام از برنامههای گلها پیشبینی دقیقی از آغاز تا پایان انجام داد. شعر و آهنگ را ابتدا تأیید میکرد و بعد اجازه ضبط میداد. سپس شورای موسیقی رادیو را به دو بخش تقسیم کرد؛ یکی شورای موسیقی ایرانی با حضور استادانی، چون تجویدی، معروفی و بدیعی، و دیگر برای کسانی که از بیرون رادیو برای ضبط میآمدند. او فریدون ناصری، مرتضی حنانه و فریدون شهبازیان را برای بررسی آهنگهای پاپ فراخواند و از حضور آنها در رادیو بهره برد. او همچنین تغییراتی نیز در شورای شعر رادیو داد. پیش از او، شاعرانی، چون سیمین بهبهانی، عماد خراسانی، ابراهیم صهبا، دکتر نیر سینا و شهرآشوب کار بررسی اشعار را بر عهده داشتند، اما پس از ورود ابتهاج، فریدون مشیری و شهیار قنبری جای نیرسینا، صهبا و شهر آشوب را گرفتند. این تغییر سبب تزریق خونی تازه به شورای شعر شد و ذوقهای متنوع در شورا پدید آمد. شاعران تازهوارد به همراه آنان که از ترکیب سابق، باقی مانده بودند توانستند جلوی ورود برخی شعرهای ضعیف و سفارشی را گرفته و جریانی پویا ایجاد کنند.
طرفهکاری دیگر از ابتهاج، برنامه «گلچین هفته» بود. این برنامه با طرحی از خود او هر جمعه، ساعت ۹ صبح از رادیو پخش میشد. اقبال و محبوبیت این برنامه در میان مردم به حدی بود که سه تکرار هم در طول هفته به آن اختصاص دادند. بسیاری از مردم، از شهرهای بزرگ تا روستاهای دورافتاده، هر جمعه صبح یک ساعت از وقت خود را به شنیدن آن میگذراندند و دستاندرکاران آن، نامههایی سراسر قدردانی از سراسر ایران دریافت میکردند. در همین برنامه بود که استادان محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده شناخته شده و به میان مردم راه یافتند. محبوبیت استاد شجریان افزون شد و بسیاری از چهرههای جوان فرصت نشاندادن هنر خود را پیدا کردند. جمع سهنفره ابتهاج، لطفی و شجریان توانست قشر وسیعی از مردم را با موسیقی سنتی آشتی دهد. این همکاری که ریشه در رفاقتی عمیق و تلقی یکسان از موسیقی داشت، هدیهای بزرگ از شاعری بزرگ به ملتی بود که تشنه صداقت در گفتار و کردار بودند. شکلگیری بسیاری از خاطرهانگیزترین و در یاد ماندهترین آهنگهایی که امروز در حافظه ملت ایران جاری است، ریشه در این جمع به ظاهر کوچک دارد.
سرانجام اما، پایان کار ابتهاج در رادیو فرارسید. کشتار مردم در جمعه سیاه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، سایه را بر آن داشت تا درست فردای آن روز از کار در رادیو استعفا کند. با استعفای او، گروهی که با حضور سایه و حمایتهای او توانسته بودند هنر خود را به مردم عرضهکنند، به نام و برای مردم از کار کنارهگیری کرده و به آنان پیوستند.
برای هر دردی دو درمان است:
سکوت و زمان
سکوت و زمان