امتیاز موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
یکی از فانتزیام اینه که
#31
متــــــــــــــــــــــــــــــین عـــــــــــاشقتمasnaasnaasnaasna
چقَـבر پــَـر می ڪِشَـב دلـَـــمـ
بـﮧ هــَـــوآی تـُـو
پاسخ
سپاس شده توسط:
#32
یکی از فانتزیام اینه که
یه سیمکارت بخرم واسه اولین بار اس ام اس بدم به برنامه ی ۹۰ بعدش برنده شم ! :|
هر چقدرم بهم زنگیدن جواب ندم و کسی متوجه نشه که من کی بودم . . .
بعدش آروم آروم برم تو افق محو شم
[عکس: ff2.gif]
یکی از فانتزی هام اینه که بروسلی الان زنده بود میرفتم میزدم تو گوشش !
ببینم اخلاق ورزشکاری داره یا نه !
مطمئنم بعدش تو افق محوم میکرد :|
[عکس: ff2.gif]
یکی از فانتزیام اینه که صدای کلاغ دربیارم :|
بعد که همه مسخره ام کردن و بهم خندیدن ، یهو ناراحت بشم ، پرواز کنم برم
[عکس: ff2.gif]
یکی از فانتزیامم اینه بفهمم چجوری این بادوما لا به لای تخمه ژاپنی استتار میکنن عوضیا
[عکس: ff2.gif]
یکی از فانتزیام اینه که یه قنادی بزنم توش قند بفروشم !
یه عطاری بزنم توش عطر بفروشم !
یه قهوه خونه بزنم توش قهوه بفروشم !
والا با این تحریماشون
[عکس: ff2.gif]
یکی از فانتزیام اینه که یکی از شلوارهای قدیمیمو برای شستن ببرم توی حموم بعد همینجور که دارم جیباشو چک میکنم که چیزی توش نباشه بصورت ناباورانه ای از قسمت فوقانی جیب پشت شلوار یه مغز پسته از قدیم ( دوره کیلویی ۱۰۰۰۰ تومان ) بیافته و غلتان غلتان روی زمین و در حال حرکت بگیرم و بردارمش و قبل اینکه کسی بخواد منو بعنوان محتکر لو بده مثل یه حبه بندازمش بالا و همینجور مِلَچ مُلوچ کنان در افق محو بشم
[عکس: ff2.gif]
امریکایی ها توفکر اینن که برن مریخ،
ما ایرانیا نهایت فکرمون اینه که تو فانتزیامون بریم تو افق محو بشیم
به سلامتی ما ایرانیا !
[عکس: ff2.gif]
یکی از فانتزیام اینه که اون دسته ای که تیریپ خفن روشنفکری برمیدارن و میگن باید به هر عقیده ای احترام گذاشت رو بندازم وسط یه قبیله تو اعماق جنگل آمازون که اعتقاد دارن غریبه هارو باید خورد !
تا نسلشون برای همیشه محو بشه . ببینم همچنان نظرشون همونه !:|
[عکس: ff2.gif]
یکی از فانتزیام اینه که بعد ها پسرم بهم بگه بابا ۵۰ هزار تومان بهم پول میدی ! :|
منم بگم چی ۴۰ هزار تومان ؟
۳۰ هزار تومان می خوای چی کارش کنی عاخه ؟
بچه های مردم روزی ۲۰ هزار تومان می گیرن با همون ۱۰ هزار تومن کنار میان ، اونوقت تو ۵ هزار تومان از من می خوای ؟
بابای من ۴ هزار تومان به من نمی داد که من بخوام ۳ هزار تومان به تو بدم !
بیا حالا این دو هزار تومان تومن رو بگیر !
بعد پسرم نگاه کنه ببینه بهش هزاری دادم !
بره همون افق خونه مجردی رفیقاش ! والا
[عکس: ff2.gif]
یکی از فانتزی هام اینه که
یه دفعه یه فانتزی بنویسم بعد یکی از کارگردان های هالیود ( بر حسب اتفاق پارسی هم بدونه ) بیاد و بگه من از این فانتزی شما خیلی خوشم اومده میخوام اونو یه فیلم کنم و این داستان شما رو ۲ میلیون دلار خریدارم !
منم با غرور کامل قبول کنم و اونم ۲ میلیون دلار رو بده به من و فیلمش فروش بالای کنه بعدش همه ی کارگردان های دیگه هم برای داستان فیلم هاشون بیان سراغ من ولی دیگه حیف دیرر شده چون من با اون دو میلیون دلار یه پراید ، ۳۰ کیلو پسته ، یه گوشی از اونایی که راحت از جیب در میاد و یه بلیط به افق خریدم و رفتم تو ویلای افقم زندگی میکنم و جواب هیچ کسم نمیدم ، حتی شما دوست عزیز
[عکس: ff2.gif]
یکی از فانتزیام اینه که یه شب خونه نرم !
بعد فرداش بابام پرسید کجا بودی ؟
بگم پیش یکی از دوستام !
مامانم به ۱۰ تا از دوستام زنگ بزنه و ۸ تاشون بگن این جا بوده !
دوتاشونم بگن هنوز اینجاس ! :|
بابام = :|
بعد بگم اونجارو نیگا بابا !
تا حواسش پرت شدن برم تو افق محو شم
[عکس: ff2.gif]
یکی از فانتزیام اینه شب عروسیم توی مراسم عروسی یه دفعه پاشم میکروفن رو از خواننده بگیرم شروع کنم به خوندن !
عروس و نیگاه کن چشای آبی شو ، اون مال من شد به پسر عالی شد
بعد عروس از خجالت بره تو افق محو شه ، منم برم هر چی بگردم پیداش نکنم :(
بعد از خدا تشکر کنم که دوباره بهم یه فرصت دیگه داد تا به زندگی برگردم و اسیر اشتباه نشدم
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط: PedraM ، مرداب ، محبوبه1366 ، محبوب ، bahari
#33
asnaasnaasnaasnaasnaیکی از فانتزیام اینه که برم آمریکا تو این برنامه آمریکن آی دل شرکت کنم
اول بشم
،یه میلیون دلارو بردارم بیام ایران
یه پراید بخرم و با بقیش یه پسته فروشی بزنمو ...
خلاصه سری تو سرا در بیارم
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه که اسم دخترمو بزارم مروارید ، مامانش هم که اسمش صدفه :)) حتما منم جلبکم :)
کلا یه خانواده دریایی درست کنیم :)
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه که پورشه پانامرا دیدم باعجله سوار شم
بگم چرا دیر اومدی
بعدش که راننده رو دیدم بگم : ااا ببخشید فک کردم بابامه !
بعد پیاده شم
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی‌ از فانتزیام اینه که یه پتو اختراع بشه که سوراخ سوراخ باشه ، واسه ماهایی که همیشه گرممونه ولی‌ بی‌ پتو هم خوابمون نمیبره
خخخخخخ
----------یکی‌ از فانتزیام----------
امروز داشتم برمیگشتم خونه یه مرده ازم پرسید افق کجاست؟
گفتم: همینو مستقیم بری تو افق محو میشی دیدم
بد نگاه کرد(شایدم نفهمید چی گفتم)
بهش گفتم:کجا بهتون ادرس دادن؟
گفت: کوچه ی کنار مروارید نگو یارو موسسه زبان افق رو میگفت.
اینقدر ضایع شده بودم که نفهمیدم چه جوری خودمو محو کنم.
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه بفهمم جرا با اینکه
سالهاست در توليد گوجه فرنگي خود کفا شديم
اما هنوز اسمش به گوجه ملي تغيير نيافته!
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه که با یه پسر فقیر دوست بشم بعد دو سه ماه که فهمید عاشقشم بگه که پسر بزرگترین تاجر ایرانه و داشته عشق منو امتحان میکرده ! بعد منم ناراحت شم باهاش کات کنم …
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه که دختر همسایمون تیر بخوره بعد سریع با هلیکوپتر برسونمش بیمارستان بعد دکتر بگه : اوه خدای من ! این گروه خونیش خَـعلی کم یابه ! بعد پرستار با قیافه ی عاشوفته به دکتر بگه دکتر نبضش ضعیف شده باید هرچه زود تر بهش خون برسونیم بعد مادر دختر همسایمون شروع کنه به گریه کردن , پدرش به دکتر بگه دِ عـاخه لامـــــصب یه نگاهی به دور و بَـرت بـنداز ! دخترم داره جون میده ! بعد دکتر داد بزنه بزنه کسی نیست این فداکاری رو انجام بده !؟ بعد من در حالی که دارم هلیکوپترو خاموش میکنم و سوییچشو در میارم , از هلیکوپتر بیام بیرون و با یه لبخنده ملیح آستینمو بزنم بالا به دکتر بگم بیا بزن بعد پدر دختر همسایمون با لبخند بگه چرا دیر کردی داماده گــُلم ؟ بعد من برم توی اتاق عمل بعد که دختره بهوش اومد بگه ، پس عشق من کوش ؟ بعد باباش از پنجره به افق خیره بشه و لبخند رضایت بگه ، متاسفانه باید بگم به خاطـره ها پـیـوست
روحـش شاد …
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام همیشه این بوده که توی سیستم عامل ویندوز یک مشکل پیدا کنم بفرستم براشون بعد بیل گیبس زنگ بزنه بگه مهندس لطفا بیا امریکا تو مجموعه من ، دخترمم میدم بهت کنیزت باشه تا آخرررر عمرش ، خونه ماشین پول همه چی میدم بهت . . .
منم بعد از یک دقیقه سکوت بگم : خیلی دلم میخواد اما من متعلقم به این مردمم !
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه که با دوستام برم ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ !
ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺑﺮﻑ ﻭ ﺑﻮﺭﺍﻥ ﻣﻦ ﭘﺎﻡ ﺑﺸﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺘﻮﻧﻢ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻢ !
ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻢ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ . . .
ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻣﻦ ﺑﮕﻢ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ ، ﻣﻨﻮ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ . . .
ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺮﻥ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺬﺍﺭﻥ . . .
ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﮔﻤﺸﺪﻥ ﻭ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻭﺣﺸﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺍﻭﻧﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﻓﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ . . .
ﺑﻌﺪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﯾﻪ ﺷﻠﯿﮏ ﺑﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﯿﺮﻩ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺍﻭﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺗﻔﻨﮓ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯﺵ ﺩﻭﺩ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﯾﻪ
ﭘﺎﯼ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ، خورشید ﺑﻪ ﺭﻧﮓ نارنجی داره پشت سرم غروب میکنه یه تًف مارکدار بندازمو برم تو افق محو شم . .
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی از فانتزیام اینه که سر میز شام وختی که همه دارن غذا میخورن من هی با غذام بازی کنم بعد بابام خَعلی باکلاس بهم بگه آ قربونش برم چرا غذاتو نمیخوری ؟ بعد من با یه لبخند ملیح بگم مرسی پدر میل ندارم … ولی لامصب یا همیشه مِث گاو میخورم یا بابام یه خورده سنگین برخورد میکنه و کلمات رکیک استفاده میکنه که چون اینجا خونواده نشسته از گفتنش معذورم …
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی از فانتزی هام اینه برم سره کلاس هندسه،
... بگم این درسا بسه
کاشکی این زنگ بخور دل به دلدار برسه !!
بعد استاد حذفم کنه !
من پاشم نگامو بندازم توو نگاش
درحالی که میرم تو افق،
بگم خوب دستِ منو خوندی
منو بدجوری سوزوندی
----------یکی‌ از فانتزیام----------
یکی از فانتزی های من اینه که برعکس همه که کم کم توی افق محو میشن
من از افق بیام بیرون و کم کم پدیدار بشم ….
آرهههههه ، یه همچین آدمیم من …!
زنـــــده باد هـــــدف... :)


پاسخ
سپاس شده توسط: PedraM ، مرداب ، محبوبه1366 ، محبوب ، bahari
#34
[عکس: fu3163-300x216.jpg]
یکی از فانتزیام اینه که
برم امریکا تو جلسه معرفی شرکت کنم .
همین وسط ها ی جلسه گوشی Glx ام زنگ بزنه
منم بگم sorry و به راحتی گوشی رو از جیبم در بیارم و در حالی که بقیه
دارن به من میخندند یهو گوشی یکی شون زنگ بزنه ولی هر کاری کنه
گوشی جدید apple اش از جیبش در نیاد . منم یه پوزخند بزنم و
در حالی که بقیه دارن با تعجب به من نگاه میکنند و میگند wait , wait !!!
تو افق ناپدید شم [عکس: icon_smile.gif]
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﺑﺮﻗﯽ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﺎﻻ … ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻌﺪ ﻧﮕﺎﻫﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﺮﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ، ﺗﻮ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﺑﺸﯿﻢ ، ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺑﺎﻻ ، ﺍﻭﻥ ﺑﺮﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺗﻮ ﺍﻓﻖ ﻣﻬﻮ ﺷﯿﻢ
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که تو مه پنهان شم
بعد فانتزیایی که میان تو مه محو شن رو با دمپایی ابری خیس اونقد بزنم که صدا سگ دربیارن تو مه !!!!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه یه لامبورگینی رونتون بخرم پشتش بنویسم
(عاقبت فرار از مدرسه)
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که ..
تهیه کننده برنامه کودک بشم بعدش
بجا این خاله ها،
عمه بیارم!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
افت تحصیلی پیدا کرده اید؟
مشروط میشوید؟
هی زرتو زرت شکست عشقی میخورید؟
ترشیده اید؟
به افق بپیوندید
ما محوتان میکنیم
محوستان شریف
با مجوز رسمی از وزارت افق!!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
روابط عمومی افق اعلام کرده که …
ظرفیت افق تکمیل شده
برید یه جای دیگه محو بشید جون مادرتون!
حالا من کجا محو بشم؟!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که …
سعی کنم بیدار بمونم
و ببینم کی خوابم میبره
ولی همیشه باز صبش پامیشم یادم نیس!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که …
به بچه ۲ ، ۳ ساله پیدا کنم
بهش بگم مامانتو گرگ خورد
انقده خوبه!
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیای من اینه که سیـ ـگارمو با فندک زیپو روشن کنم بعد فندک رو پرت کنم پشت سرم پمپ بنزین منفجر بشه منم خونسرد بیام طرف دوربین از کادر خارج بشم …
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که از بانک زنگ بزنن بگن شما برنده شدید ! منم با لبخندی تلخ بگم حتما خونه برنده شدم یا ویلا یا شایدم صد میلیارد پول نقد یا … هیییییییی ! بدید به فقرا …
بعد بگن نه دیوونه تو پراید برنده شدی !!!!!
بعد دیگه از شدت خوشحالی سکته کنم و به رحمت ایزدی بپیوندم …
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که ازدواج کنم و وختی میرم خونه عربده بکشم عیاااااال! بعد زنم خودش بره کمربندو بیاره بگه عاغامون بگیر بزن سیاهو کبودم کن ، تو نزنی کی بزنه ؟؟؟
بعد منم بگم پاشو ضعیفههههه شووووما تاج سره مایییییی …
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که یه روزی علم به جایی برسه که بشه غیب بشیم بعد من برم خونه آقای فلانی ببینم پسر/دختر آقای فلانی از صبح تا شب چه غلطی میکنه که بابام این همه دوسش داره و از تعریف میکنه !
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم و دخدرا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن از خوشتیپی من !!!
و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که برای چند سال برم خارج و روی وسایل خونه م پارچه سفید بکشم و وقتی برگشتم بتکونمشون و خاک بلند بشه و منم سریع از موقعیت استفاده کنم و توی گرد و غبار محو بشم
◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊◊
یکی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … !
انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!
میدونی چرا ادما وقتی بزرگ میشن با خودکار مینویسن؟؟؟
برا اینکه یاد بگیرند هر اشتباهی پاک شدنی نیست.
پاسخ
سپاس شده توسط:
#35
[عکس: fu2830-77x77.jpg]
یکی‌ از فانتزیام اینه که…
یکی از فانتزیام اینه که اسم دخترمو بزارم مروارید ، مامانش هم که اسمش صدفه [عکس: icon_smile.gif] ) حتما منم جلبکم [عکس: icon_smile.gif]
کلا یه خانواده دریایی درست کنیم [عکس: icon_smile.gif]
———-یکی‌ از فانتزیام———-
یکی از فانتزیام اینه که پورشه پانامرا دیدم باعجله سوار شم
بگم چرا دیر اومدی
بعدش که راننده رو دیدم بگم : ااا ببخشید فک کردم بابامه !
بعد پیاده شم
———-یکی‌ از فانتزیام———-
یکی‌ از فانتزیام اینه که یه پتو اختراع بشه که سوراخ سوراخ باشه ، واسه ماهایی که همیشه گرممونه ولی‌ بی‌ پتو هم خوابمون نمیبره
خخخخخخ
———-یکی‌ از فانتزیام———-
امروز داشتم برمیگشتم خونه یه مرده ازم پرسید افق کجاست؟
گفتم: همینو مستقیم بری تو افق محو میشی دیدم
بد نگاه کرد(شایدم نفهمید چی گفتم)
بهش گفتم:کجا بهتون ادرس دادن؟
گفت: کوچه ی کنار مروارید نگو یارو موسسه زبان افق رو میگفت.
اینقدر ضایع شده بودم که نفهمیدم چه جوری خودمو محو کنم.
———-یکی‌ از فانتزیام———-
یکی از فانتزیام اینه بفهمم جرا با اینکه
سالهاست در تولید گوجه فرنگی خود کفا شدیم
اما هنوز اسمش به گوجه ملی تغییر نیافته!
———-یکی‌ از فانتزیام———-
یکی از فانتزیام اینه که با یه پسر فقیر دوست بشم بعد دو سه ماه که فهمید عاشقشم بگه که پسر بزرگترین تاجر ایرانه و داشته عشق منو امتحان میکرده ! بعد منم ناراحت شم باهاش کات کنم …
میدونی چرا ادما وقتی بزرگ میشن با خودکار مینویسن؟؟؟
برا اینکه یاد بگیرند هر اشتباهی پاک شدنی نیست.
پاسخ
سپاس شده توسط: admin ، محبوب ، bahari
#36
فانتزيات منو كشته asna
به نام خدایی که به گل ، خندیدن آموخت . . .
پاسخ
سپاس شده توسط:
#37
یکی از فانتزیام اینه که دختر همسایمون تیر بخوره بعد سریع با هلیکوپتر برسونمش بیمارستان بعد دکتر بگه : اوه خدای من ! این گروه خونیش خَـعلی کم یابه ! بعد پرستار با قیافه ی عاشوفته به دکتر بگه دکتر نبضش ضعیف شده باید هرچه زود تر بهش خون برسونیم بعد مادر دختر همسایمون شروع کنه به گریه کردن , پدرش به دکتر بگه دِ عـاخه لامـــــصب یه نگاهی به دور و بَـرت بـنداز ! دخترم داره جون میده ! بعد دکتر داد بزنه بزنه کسی نیست این فداکاری رو انجام بده !؟ بعد من در حالی که دارم هلیکوپترو خاموش میکنم و سوییچشو در میارم , از هلیکوپتر بیام بیرون و با یه لبخنده ملیح آستینمو بزنم بالا به دکتر بگم بیا بزن بعد پدر دختر همسایمون با لبخند بگه چرا دیر کردی داماده گــُلم ؟ بعد من برم توی اتاق عمل بعد که دختره بهوش اومد بگه ، پس عشق من کوش ؟ بعد باباش از پنجره به افق خیره بشه و لبخند رضایت بگه ، متاسفانه باید بگم به خاطـره ها پـیـوست
روحـش شاد …
———-یکی‌ از فانتزیام———-
یکی از فانتزیام همیشه این بوده که توی سیستم عامل ویندوز یک مشکل پیدا کنم بفرستم براشون بعد بیل گیبس زنگ بزنه بگه مهندس لطفا بیا امریکا تو مجموعه من ، دخترمم میدم بهت کنیزت باشه تا آخرررر عمرش ، خونه ماشین پول همه چی میدم بهت . . .
منم بعد از یک دقیقه سکوت بگم : خیلی دلم میخواد اما من متعلقم به این مردمم !
———-یکی‌ از فانتزیام———-
یکی از فانتزیام اینه که با دوستام برم ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ !
ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺑﺮﻑ ﻭ ﺑﻮﺭﺍﻥ ﻣﻦ ﭘﺎﻡ ﺑﺸﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺘﻮﻧﻢ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﻢ !
ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻢ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ . . .
ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﮕﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻣﻦ ﺑﮕﻢ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﯾﺪ ، ﻣﻨﻮ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﺪ . . .
ﺑﻌﺪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺑﺮﻥ ﻭ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺬﺍﺭﻥ . . .
ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﮔﻤﺸﺪﻥ ﻭ ﯾﻪ ﺷﯿﺮ ﮐﻮﻫﺴﺘﺎﻥ ﻭﺣﺸﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺣﻤﻠﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺍﻭﻧﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﻣﻮﻗﻊ ﻓﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ . . .
ﺑﻌﺪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﻨﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﯾﻪ ﺷﻠﯿﮏ ﺑﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﯿﺮﻩ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺍﻭﻥ ﺻﺤﻨﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺗﻔﻨﮓ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯﺵ ﺩﻭﺩ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﯾﻪ
ﭘﺎﯼ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻡ ، خورشید ﺑﻪ ﺭﻧﮓ نارنجی داره پشت سرم غروب میکنه یه تًف مارکدار بندازمو برم تو افق محو شم . .
———-یکی‌ از فانتزیام———-
یکی از فانتزی هام اینه برم سره کلاس هندسه،
… بگم این درسا بسه
کاشکی این زنگ بخور دل به دلدار برسه !!
بعد استاد حذفم کنه !
من پاشم نگامو بندازم توو نگاش
درحالی که میرم تو افق،
بگم خوب دستِ منو خوندی
منو بدجوری سوزوندی
———-یکی‌ از فانتزیام———-
یکی از فانتزی های من اینه که برعکس همه که کم کم توی افق محو میشن
من از افق بیام بیرون و کم کم پدیدار بشم ….
آرهههههه ، یه همچین آدمیم من …!
میدونی چرا ادما وقتی بزرگ میشن با خودکار مینویسن؟؟؟
برا اینکه یاد بگیرند هر اشتباهی پاک شدنی نیست.
پاسخ
سپاس شده توسط: admin ، sadaf ، محبوب ، bahari
#38
یکی از فانتزیام اینه که‎…
درگیر یه بازی کثیف بشم (مواد مخدر) بعد دوستم بهم بگه نیما بکش بیرون از این جریان لعنتی بعد من رو به پنجره به افق خیره بشم و در حالی که دارم سیـ ـگار میکشم بهش بگم میخوام از این بازی کثیف بکشم بیرون اما یه کاره ناتموم دارم! این لعنتیا دختر همسایمونو واسه تضمین خیانت نکردن من به گروه گروگان گرفتن !
بعد دوستم با یه لبخند ملیح دستشو بزاره رو شونم و بگه برو تا اخرش رفیق
بعد من برم سر قرار تو یه سوله خارج از شهر داد بزنم کجایید من اینجام !
بعد یه دفعه چراغ‌ها روشن بشن من نتونم جایی ببینم دستمو بگیرم جلوی صورتم
بعد ریس باند بگه نیما من رو تو یه حساب دیگه ای باز کرده بودم هنوزم وقت هست برگرد به گروه ! علاوه به حقوق بیشتر یه پراید هم بهت پاداش میدیم بعد من با عصبانیت بگم زِر نزن نفله اون دخترو آزاد کنید جاش منو بگیرید !
بعد طرف دست به جیب بشه تنفگو در بیاره ۳ تا گلوله شلیک کنه به سمت من
بعد منم همونجوری که دستم جلوی صورتم بود تیرهارو رو هوا نگه دارم بعد بگم دشواری نداره
که فقط پرایدو به من نشان بدید بعد پراید و بگیرمو برم سمت افق محو بشم
In my heart, an ice flower has sprouted
پاسخ
سپاس شده توسط: مرداب ، sadaf ، محبوب ، bahari
#39
Video 
یکی از قدیمی ترین فانتزیام اینه که:


برم آمریکا تو جلسه ی معرفی شرکت کنم.


بعد همین وسطای جلسه گوشی GLX ام زنگ بزنه و به راحتی از توی جیبم درش


بیارم و منم بگم sorry و در حالی که بقیه دارن به من میخندند...


یهو گوشی یکیشون زنگ بزنه،ولی هر کاری کنه گوشی جدیدapple اش


از جیبش در نیاد...منم یه پوزخند بزنم و در حالی که بقیه دارن با تعجب به من نگاه


میکنند و میگن:wait,waite


بی توجه به التماساشون تو تاریکی نیست بشم.



پاسخ
سپاس شده توسط:
#40
یکی از فانتزیام اینه ی لامبورگینی رونتون بخرم پشتش بنویسم عاقبت فرار از مدرسهTongue





یکی از فانتزیام اینه ک تهیه کننده برنامه کودک بشم اونوقت ب جای این خاله ها عمه بیارمazsx




یکی از فانتزیام اینه ک یBMWبخرم بعد ارمشو بکنم و ارم پراید بچسبونم........twol





یکی از فانتزیام اینه ک ی بچه 2_3ساله پیدا کنم .....بهش بگم مامانتو گرگ خورد.......انقده خوبه!!!!xcvb
یارو نوشته من خیلی لاغرم هر کار میکنم چاق نمیشم
یکی اومده نظر داده رو تردمیل برعکس بدو!!!
همچین هموطنان خوشحالی داریم ما:)
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  پاییز و زمستون بدیش اینه !! !!Tina!! 2 159 ۰۲-۰۷-۹۶، ۱۲:۲۸ ق.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان
  خواهشا یکی شفاف سازی کنه.خخخ taranomi 1 135 ۱۸-۰۳-۹۶، ۰۷:۲۰ ب.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  بمب خنده که میگن اینه rainy girl 9 874 ۲۴-۰۹-۹۴، ۱۱:۲۸ ب.ظ
آخرین ارسال: armiti

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
46 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
admin (۰۲-۰۷-۹۷, ۰۳:۳۸ ب.ظ)، زینب سلطان (۳۱-۰۲-۹۵, ۰۳:۱۳ ب.ظ)، v.a.y (۰۶-۰۲-۹۶, ۰۵:۲۵ ب.ظ)، ملکه برفی (۰۶-۰۲-۹۶, ۰۵:۰۷ ب.ظ)، نويد (۰۶-۰۲-۹۶, ۰۳:۵۶ ب.ظ)، خانوم معلم (۲۳-۰۵-۹۴, ۱۱:۰۰ ق.ظ)، elmer2014 (۱۶-۱۱-۹۴, ۰۹:۵۱ ق.ظ)، "MJ" (۳۱-۰۲-۹۵, ۰۷:۵۸ ب.ظ)، Elina76 (۰۹-۰۴-۹۵, ۰۴:۳۱ ب.ظ)، دختر ایران (۰۸-۰۵-۹۴, ۰۲:۵۳ ق.ظ)، raha..79 (۰۸-۰۴-۹۴, ۰۳:۰۶ ق.ظ)، elaheh.p (۰۷-۰۴-۹۴, ۰۶:۳۷ ب.ظ)، hannaneh (۲۵-۰۴-۹۴, ۰۱:۵۵ ق.ظ)، مارکیز (۰۱-۰۹-۹۴, ۱۰:۴۱ ب.ظ)، love lorn (۰۸-۰۵-۹۴, ۰۲:۳۲ ق.ظ)، MaryaM_sh (۰۵-۰۹-۹۴, ۱۰:۲۱ ب.ظ)، delnazkhosravi (۲۶-۰۶-۹۴, ۱۱:۵۹ ب.ظ)، *hasti* (۰۵-۰۹-۹۴, ۱۰:۲۳ ب.ظ)، armiti (۲۳-۱۰-۹۴, ۰۴:۱۲ ب.ظ)، ****نگار**** (۰۳-۰۹-۹۴, ۰۵:۴۱ ب.ظ)، صنم بانو (۰۶-۰۲-۹۶, ۰۳:۲۱ ب.ظ)، شقایق سرخ (۰۶-۰۹-۹۴, ۰۳:۲۷ ق.ظ)، نفس2015 (۰۷-۰۹-۹۴, ۰۴:۱۸ ب.ظ)، آق جمشید (۰۱-۱۰-۹۴, ۱۲:۴۹ ق.ظ)، hanane (۳۰-۰۲-۹۵, ۱۱:۰۷ ب.ظ)، محبوب (۰۵-۰۵-۹۵, ۰۱:۰۹ ق.ظ)، bahari (۰۶-۰۵-۹۵, ۰۵:۴۵ ب.ظ)، آرتام (۱۰-۰۳-۹۵, ۱۱:۰۵ ق.ظ)، dinaa (۰۲-۰۴-۹۵, ۱۲:۴۱ ق.ظ)، دخترشب (۰۶-۰۴-۹۶, ۰۱:۴۲ ب.ظ)، ft.samadi (۱۶-۰۶-۹۵, ۱۰:۱۳ ب.ظ)، طلسم شده (۰۱-۰۵-۹۵, ۱۲:۰۳ ق.ظ)، d.ali (۰۶-۰۲-۹۶, ۰۳:۵۴ ب.ظ)، موش موش (۰۳-۱۱-۹۵, ۱۲:۴۶ ق.ظ)، یه دختر تنها (۱۱-۰۹-۹۵, ۱۰:۳۷ ب.ظ)، دختربهار (۰۹-۰۹-۹۵, ۱۰:۳۵ ب.ظ)، Land star (۰۸-۰۶-۹۶, ۰۹:۰۴ ق.ظ)، •Vida• (۰۶-۰۲-۹۶, ۰۳:۲۲ ب.ظ)، ستاره ی احساس (۰۶-۰۲-۹۶, ۰۴:۲۴ ب.ظ)، Elesa (۱۹-۰۳-۹۶, ۱۲:۲۶ ب.ظ)، taranomi (۲۷-۰۲-۹۶, ۰۶:۳۹ ب.ظ)، مهرسا1383 (۳۱-۰۴-۹۶, ۰۴:۳۰ ق.ظ)، author (۰۶-۱۲-۹۶, ۱۱:۵۰ ب.ظ)، نیـایــش (۰۲-۰۷-۹۷, ۰۳:۴۴ ب.ظ)، minaa (۱۵-۰۲-۹۹, ۰۵:۵۰ ب.ظ)، arom (۰۶-۰۵-۰, ۰۱:۰۸ ب.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان