امتیاز موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
یک هفته و چند چهره؛ ماساژ شیری و فرماندار عصبانی
#1
ویدئو صحبت‌های یک کارشناس تلویزیون در سیمای مرکز استان یزد جنجال زیادی ایجاد کرده است.


برترین ها - ایمان عبدلی:
 
کارشناس زن تلویزیون یا (کولاک عشقی هفته)
 
ویدئو صحبت‌های یک کارشناس تلویزیون در سیمای مرکز استان یزد جنجال زیادی ایجاد کرد. کارشناس تلویزیونی در این برنامه توصیه می کند برای شوهرانتان تشت آب بگذارید، پاها یش را ماساژ دهید. البته شیر باشد، بهتر هم هست و گلاب و نمک دریا اضافه بشود که چه بهتر! در ضمن او توصیه می کند همان طور که ماساژ می دهید، یک بوسه هم بر پای شوهرتان بزنید. حتی اگر شاغل نیست و در خانه معطل می چرخد، اصلا دست بزن دارد و حتی اگر معتاد هم هست ایرادی ندارد. روند ماساژ، شیر و بوسه را متوقف نکنید. خانم کارشناس پکیج توصیه هایش را یک «کولاک عشقی» تمام عیار می نامد.
ملاحظه می کنید که صحبت های خانم کارشناس چقدر تحقیر آمیز است. این حجم تحقیر وقتی در رسانه ملی باشد و وقتی از زبان یک همجنس بیان می شود دردش برای زنان بیشتر هم هست، اما نباید فراموش کنیم که این صدای بی صدای عده‌ای است که زن را این گونه می‌خواهند و تعدادشان هم قابل توجه است. وقتی تمام روایت ها در یک جامعه مردانه باشد و وقتی که حتی محصولات فرهنگی و هنری با غلبه‌ی نگاه مردانه تولید شود، مساله ی تبعیض علیه زنان خیلی ظریف‌تر و پیچیده‌تر می شود تا جایی که زنان علیه زنان بپا می‌خیزند و این وضعیتی است که در ایران دچارش شده ایم؛ زنان علیه زنان...
 
[عکس: 1568490_951.png]
 
چرا زنان علیه زنان بر می خیزند؟
حس بد اقلیت بودگی
بخشی از پاسخ به این پرسش در سطور بالا آمد، سیطره نگاه مردانه در همه‌ی عرصه ها از کوچه و بازار تا محصولات فرهنگی و حتی ساختار خانوادگی. در خانه پدر راس خانواده تلقی می شود.
در کوچه و بازار هم این قول مردانه است که قول معتبری است. اصولا مرد پای حرفش ایستاده! اصلا مرد است و قولش. برای کسب اعتبار هم البته سیبیل گرو می گذراند، چون سیبیل هم از نشانه های مردانگی است و اصلا همین لفظ مردانگی هم خودش معادل جوانمردی تلقی می‌شود و بارها شده است که می‌گوییم: «مردانگی کن» و فلان قول را وفا کن.
در محصولات فرهنگی هم همین رویه وجود دارد. این محصولات اهمیت دارند چون به تصورات و باورها عمق می دهند. بیشمار نمونه‌هایی داریم که جهان را مردانه قضاوت کرده‌اند، حتی زنانه ترین آثار هم مثل کارهای زویا پیرزاد در ادبیات یا تهمینه میلانی در سینم ا، بیشتر واکنشی است به دنیای مردانه، پس در واقع به تعمیق نگاه غالب مردانه دامن زده‌اند.
امنیت اکثریت
به مرور و با شرح حالی که رفت، جنس زن که از پس سه گانه «برخی باورهای تحریف شده مذهبی و عرف و سنت» بر نمی‌آید و خودش را در تنگنا می بیند، تصمیم دیگری اتخاذ می‌کند. او دریافته باید اجتماعی شود تا حد ممکن اجتماعی هم می‌شود؛ رانندگی می‌کند و...از هر دریچه ای استفاده می‌کند، اما این حضور همه جانبه و ایجابی نیست. زنان به مرور به دامان امنیت اکثریت می‌افتند و تلاش می‌کنند از همان الگوهای غالب یا مردانه استفاده کنند. این الگو پذیری می‌تواند از جزئیات کم اهمیتی مثل چگونگی فرمان گرفتن ماشین باشد تا چگونگی رفتار در محیط کاری. برای همین هم هست که اگر توجه کرده باشید نوعی از لَختی رفتاری در میان نسل جدید دختران فراگیر شده است. چون احساسی از قدرت نمایی و غلبه می‌دهد.
به عبارتی زنان و دختران در وضعیت عجیبی قرار دارند و غالبا از تعادل خارجند. یا مدل مردانه را تقلید می‌کنند و یا دلبر مردانه می‌شوند! این ور ماجرا شامل همان به اصطلاح داف هایی می‌شود که عمل های رنگ و وارنگ انجام می‌دهند و سعی می‌کنند دلبر باشند. هر دوی این مدل‌های رفتاری محصول یک جامعه پدر سالار یا مردسالار و... است.
جای خالی زن
همه‌ی این ها یعنی این که جامعه از «زن» خالی شده است.، نگاه به دختران خیابان انقلاب و این ماجراسازی‌ها نکنید. این ها نمی توانند اساس نقطه تحول پر رنگی باشند، چون اساسا عمومی و فراگیر نیستند و البته بدتر این که پرهزینه هستند.
القصه این که گروهی مدل می‌شوند، گروهی تصمیم می‌گیرند مرد شوند و گروهی هم که ریشه محکمی در این خاک دارند مثل این خانم کارشناس قصه ما، تیشه به ریشه زن می‌زنند. اگر افرادی مثل این خانم کارشناس تا آنتن تلویزیون می‌رسند و چنین مهملاتی را به هم می‌بافند، محصول فرایندهای اجتماعی بسیاری هستند که از زن چیزی باقی نگذاشته است.
«زنان علیه زنان» می‌شوند و از پس این تضعیف ناخواسته، فرصت طلبان گلواژه گو هم جولان خواهند داد. می گویند هیچ سپاهی شکست نمی خورد، مگر این که اختلاف داخلی داشته باشد. مثل تیم های فوتبالی که اسیر باندبازی می‌شوند و راحت‌تر می‌بازند. مهملات خانم کارشناس برای جامعه زنان شکست است. کسی از خودشان این گونه تحقیرشان می‌کند! آن ها ضعیف شده‌اند و خیلی حرف ها البته که گفتنی نیست و این بار البته که چقدر این ستون کم آمد برای این سوژه.
 

نجفی یا (مدیریت بحران هفته)
برف تهران یک بار دیگر احساس «به حال خود رهاشدگی» را ایجاد کرد. انگار که کسی قرار نیست از رنج های ما کم کند و همه چیز دست قضا و قدر است. بیست و چهارساعت بارش برف چنان کرد که عملا خیلی از جاده ها قفل بودند، رفت و آمد غیر ممکن بود. مدارس تعطیل شد، ناوگان ریلی لنگ زد، پروازها لغو شد و به طور خاص وضع تهران اسفناک شد.
شاید آن هایی که تابستان گذشته تحولات شورای شهر و شهردار تهران را دنبال می‌کردند، امیدوار بودند، اتفاقات تازه ای در تهران بیفتد. به هر حال طبقه متوسط با هزار امید و آرزو به لیستی رای داده بود که هوای مدیریتی تهران عوض بشود. اما اگر منصف باشیم اوضاع خیلی تغییری نکرده! این که نجفی دست به افشاگری می‌زند و بی انظباطی‌های مالی شهردار و شورای گذشته را رو می‌کند، البته که خوب است، اما کافی نیست. حتی بررسی حساب‌های موسسه همشهری و تمام تلاش‌هایی که در جهت منظبط کردن این موسسه شده هم شایان توجه است، اما باز هم کافی نیست.
اصولا این گونه مسائل ذهن مردم عادی را درگیر نمی کند. آن‌ها از شهردار توقعات دیگری دارند. حل یهویی مشکلات شهری البته که توقع زیادی است، اما توقع کمرنگ‌تر کردن بحران‌ها همان امیدی است که مردم بسته بودند و حالا می‌بینند که ظاهرا واهی است.
این‌ها اما شاید درس بوروکراسی (دیوان سالاری) سنگین و فرسوده نظام اداری ایران است که به جناح های سیاسی نشان می دهد نهادهایی که قدرت کافی برای اعمال قانون ندارند و دائما تضعیف می شوند، عملا با غلبه‌ی هر نگاهی ناکارآمد هستند. همین می شود که فرقی نمی کند شهردار تهران اصولگرا یا اصلاح طلب باشد نجفی در راس باشد یا قالیباف. در هر صورت با شهر و شهرداری طرف هستیم که انرژی اش خیلی جاها هرز می‌رود.
 
[عکس: 1568487_884.png]
 
در واقع اسم‌ها نمی‌توانند و نباید بالاتر از ساختارها قرار بگیرند. برای رسیدن به دموکراسی و پاسخگویی باید در ابتدا نهادها تقویت بشوند. اتفاقی که در میان منازعات سیاسی تمام این چهل ساله فراموش شده(بعضا همین اصلاح طلبان هم راه را اشتباه رفته‌اند و روند دموکراسی خواهی را سرعت داده‌اند. وقتی نهاد قدرتمندی نیست، شتاب به سمت دموکراسی، نوعی حامی پروری به وجود می‌آورد)
یعنی وقتی نهاد قدرتمندی سر کار نیست، اساس وجود نهادهای موازی مداخله‌گر و غیر پاسخگو عرصه را بر نهادی چون شهرداری تنگ می کند و عملا چرخه حاکمیت قانون ضعیف می شود و وقتی چرخه حاکمیت قانون ضعیف شد، امکان پاسخگویی از بین می‌رود در چنین روندی شورای اصلاح طلب به همان اندازه شورای اصولگرا موثر ناکارآمد است و شهردار تکنوکرات هم فرقی با شهردار ارزشی ندارد.
به عبارتی شاید وقت آن رسیده که فارغ از مجادلات جناحی، فکری به حال تقویت نهادهای قدرت شود. گام اول به رسمیت شناختن نهادها حتی در غیاب هم حزبی و هم گروهی از سوی جناح‌های سیاسی است است. گام دوم اصلاح بوروکراسی فرسوده است و گام سوم ایجاد ساز و کار پاسخگویی است.
اینجا همه ی برادران قابیلند
با وسوسه های ناتنی فامیلند
از ترس خیانت به رفاقت،ای عشق
اینجا همه ی رابطه ها تعطیلند...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#2
حجت السلام دانشمند یا (ممنوعه هفته)
ظاهرا حجت‌السلام دانشمند به دلیل آن چه که توهین به مداحان تلقی شده است، از سوی دادستانی شهر کاشان ممنوع المنبر شده‌اند. از کم و کیف ماجرا مطلع نیستیم و اظهارنظر در چنین شرایطی منطقی نیست. اما به این بهانه می شود از مداحان نوشت و از تغییر وضعیت برخی جایگاه‌های سنتی در جامعه ایرانی، جایگاه‌هایی که بیش از هر چیز آبرو از خودانگیختگی‌شان می گرفتند و صمیمیت ذاتی آن‌ها موجب نفوذشان در میان جماعت بوده است.
مراد از جایگاه‌های سنتی چیز‌هایی مثل: نوحه‌خوان‌ها، روضه‌خوان یا مداحان است و در شکل مدرن و شاید بی ربط حتی لیدرهای فوتبالی! اتفاقی که به تازگی و طی چند سال اخیر در جامعه ایرانی افتاده تغییرات تدریجی این جایگاه‌هاست، یعنی اگر مثلا صد سال پیش و در زمان قاجار نوحه خوانی بیشتر امری مردمی و خود‌جوش بود، حالا بعضا امری تنظیم شده است که گاها حالت دلی و خودجوش را ندارد.
به هر حال از دیرباز شاعرانی و مدیحه سرایانی بوده‌اند که کارشان مدح بود و اصلا خیلی‌ها تخلصشان هم در همین باب بود، اما امر دینی کمتر در این قالب‌ها جای می گرفت تا این که لازم دیده شد دست به باز تعریف جایگاه‌هایی بزنند که ارتباط مستقیم با مردم دارند و اصلا سر وکارشان با احساسات مذهبی آن‌هاست.
 
[عکس: 1568488_299.png]
 
در چنین شرایطی بلندگوی مداح، از سوی برخی دم دست ترین ابزار برای تعمیق ایدئولوژی مورد نظرشان می‌توانست باشد و خب آن خاصیت بکر و معتمد و اطلاع رسان مداح در نظام جامعه قدیمی ایرانی برای عده‌ی قلیلی تبدیل به جایگاهی بعضا سفارشی و از پیش تعریف شده شد. این تغییرات تدریجی را اما جامعه نه دفعتی، بلکه به تدریج درک خواهد کرد و این دوران گذار تبعاتی خواهد شد.
خلاصه این که عده کمی از مداحان طی این سال‌ها در همین روند تعمیق ایدئولوژی، بعضا با افراطی‌گری حتی به نوعی خودزنی کرده‌اند و پایگاه مردمی خودشان را هم تضعیف کرده‌اند.
نمونه‌ی فارغ از این فضا، لیدرهای تماشاچی هستند. روزگاری در استادیوم‌ها افرادی بودند که به عشق تیم‌های رنگی پایتخت بوقچی نامگذاری شده بودند و تماشاچیان را تهییج می کردند. امروز اما همان‌ها حقوق بگیر شده‌اند! پول و قدرت، عشق را از میان برده. در استادیوم‌ها فضا آن قدر که باید دلی نیست. البته این ها فقط برخی هستند و تمام ماجرا آلوده نیست. اما همین میزان آلودگی هم. خطر بزرگی است؛ یک تهدید حسابی برای همبستگی اجتماعی.
 
پی نوشت: این متن فقط به بهانه مساله حجت السلام دانشمند درباره جایگاه مداحان نوشته شده و موضع خاصی در رابطه با این مساله‌ای که در کاشان پیش آمده ندارد. 
 

فرماندار گلپایگان یا (برکناری هفته)
به یمن شیوع شبکه‌های مجازی حالا کمتر چیزی پنهان می‌ماند، ویدئوی برخورد تند فرماندار گلپایگان با خبرنگار یک نشریه محلی حرف و حدیث های بسیاری داشت. نکته‌ای که در این ویدئو بیشتر از هر چیز آزاردهنده‌ است، تکبر و در موضع قدرت بودن آقای فرماندار است.
لحن و شیوه بیان او را بارها در موقعیت‌های مشابه دیده‌ایم. اگر روزگاری کارتان گیر اداره‌ای و سازمانی افتاده باشد و معطل یک امضا شده باشید، حتما رفتارهایی مشابه این را دیده اید. آن وقت‌هایی که برای راه افتادن یک کاغذ بازی مرسوم باید گردن خم کنیم و با پادشاه پشت میز به خضوع و خشوع رفتار کنیم، این رفتار چکیده و گرته ای از همه آن رفتارهایی است که همگان تقریبا تجربه‌اش کرده‌ایم.
فرماندار گلپایگان می‌گوید، چون پوشش رسمی نداشته از خبرنگار درخواست کرده که تصویر برداری نکند و خبرنگار به رغم اصرار فرماندار به کارش ادامه داده است، توضیح جناب فرماندار را شاید می شود پذیرفت، به هر حال شاید معذوریتی داشته و البته خونسردی عجیب و تنظیم شده خبرنگار هم به چشم می آید، اما همه این‌ها دلیل کافی نیست که یک صاحب منصب بی‌مسئولیت و فارغ و از دریچه قدرت فریاد بزند و جو را متشنج کند.
 
[عکس: 1568489_237.png]
 
بدتر این جاست که این فرماندار و افرادی نظیر او در سیستمی جا خوش کرده‌اند که از مردم و مستضعفین مشروعیت می گیرد. ساده زیستی و کنار مردم بودن از شعارهای اساسی انقلاب اسلامی ایران است. مگر می شود کشش مردم به شخصیت‌هایی چون رجایی را به همین زودی فراموش کرد؟ اصلا مگر می شود یادمان برود که انقلاب پابرهنه‌ها در تقابل با طاغوت شکل گرفت؟ این تناقض‌ها آزار می‌دهد، این احساس شکست یک فرایندی که انگار از دلِ خواهش مستضعفین دوباره نگاه از بالا مسئولین به مردم را زایمان کرده است.
و چقدر بد که این اتفاقات در تقابل با یک خبرنگار رخ داده، نماد آگاهی بخشی و اطلاع رسانی، انقلاب اسلامی ایران از همان ابتدا علاوه بر مستضعفین، قرار بوده تشنه‌ کامان تنوع سلایق و مخالفان سرکوب شده را با طعم تحمل پذیری سیراب کند، از امام (ره) و از مقام معظم رهبری صدها سخنرانی و نقل قول هست که تاکید داشته‌اند بر آزادی اطلاع رسانی، مگر غیر این است؟
 
به هر روی چون این رفتارها از یک شخصیت حقوقی سر می‌زند به پای کل سیستم نوشته می‌شود، سیستمی که نمی‌خواهد به همین راحتی ثمرات چهل ساله‌اش را هدر رفته ببیند، لزوم برخورد با چنین رفتارهایی شاید به یقین مردم درباره شعارهای انقلاب شکوهمند اسلامی کمک کند. خلاصه این که این برکناری اتفاق مبارکی بود آن هم در طلیعه مبارک دهه فجر.
اینجا همه ی برادران قابیلند
با وسوسه های ناتنی فامیلند
از ترس خیانت به رفاقت،ای عشق
اینجا همه ی رابطه ها تعطیلند...
پاسخ
سپاس شده توسط:
#3
ازماست که برماست.
چه زنان احمق و بی تدبیر
چه مداحان عاشق پول و شهرت
چه مسند داران شهر و روستا
خدايا تو ببين 
خدايا تو ببخش

 
پاسخ
سپاس شده توسط:


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  لباس مجریِ مصاحبه‌ با رئیسی، مردم را عصبانی کرد! صنم بانو 1 251 ۱۴-۱۱-۱، ۰۹:۳۷ ب.ظ
آخرین ارسال: زینب سلطان
  فعال سیاسی اصولگرا: رئیسی، عصبانی و ناراحت است صنم بانو 0 140 ۰۳-۰۹-۱، ۰۷:۲۵ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو
  آمریکا، آمنه‌سادات و چند چهره مشهور را تحریم کرد صنم بانو 1 151 ۲۶-۰۸-۱، ۱۲:۱۶ ق.ظ
آخرین ارسال: صنم بانو

چه کسانی از این موضوع دیدن کرده اند
4 کاربر که از این موضوع دیدن کرده اند:
sadaf (۱۲-۱۱-۹۶, ۰۱:۱۶ ب.ظ)، صنم بانو (۱۲-۱۱-۹۶, ۱۱:۱۷ ق.ظ)، دخترشب (۱۲-۱۱-۹۶, ۰۲:۴۴ ب.ظ)، d.ali (۱۲-۱۱-۹۶, ۱۱:۳۷ ق.ظ)

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان