ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دنياي مجازي...
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
یه روز تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی فیس بوکمو چک میکردم
یه پسر 5یا 6 ساله اومد گفت آدامس میخری گفتم بشین کنارم الان دوستم میاد میخرم، گفت باشه و نشست ... بعد مدتی گفت داری چیکار میکنی ؟
خواستم جوابی بدم که قابل درک یه بچه 5یا 6 ساله باشه گفتم: فضای مجازی جاییه که نمیتونی چیزی لمس کنی ولی تمام رویاهاتو اونجا میسازی. گفت : فضای مجازی رو دوست دارم منم زیاد میرم !!!! گفتم مگه اینترنت داری گفت نه ...
بابام زندانه نمیتونم لمسش کنم ولی دوسش دارم !
مامانم صبح ساعت 6میره سرکارساعت 10میاد که من میخوابم نمیتونم ببینمش ولی دوسش دارم ! وقتی داداشم گریه میکنه نون میریرم تو آب فک میکنم سوپه تا حالا سوپ نخوردم ولی دوسش دارم ! صبح خواهرم میره بیرون چون پول نداریم تن فروشی میکنه ولی نمیفهمم وقتی میاد خونه تنش سر جاشه !
من دوس دارم درس بخونم دکتر بشم ولی نمیتونم مدرسه برم باید کار کنم
مگه این دنیای مجازی نیست .....
اشکامو پاک کردم و نتونستم چیزی بگم فقط گفتم آره دنیای تو مجازی تر از دنیای منه !!!