ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دعوای زن و شوهری تو مسابقات والیبال
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
(مرد می زند روی شانه زن و می گوید): اقدس، اقدس، دوربین ها رو. دست تكون بده بابا اینا ما رو ببینن.
زن لبخند ملیحی می زند و دست تكان می دهد.
لحظاتی بعد همین صحنه مجددا تكرار می شود: اقدس اقدس، دوربین ها رو. دست تكون بده بابا اینا ما رو ببینن.
زن: خیلی داری بهم می زنیا، حواسم بهت هست.
مرد: به خدا من یه دفعه دست زدم، اینا هی دارن تكرار می كنن. آماده ای؟ الان نوبت ماست دوباره.
زن: نوبت چی؟
مرد می زند روی شانه زن و می گوید: اقدس، اقدس، دوربین ها رو. دست تكون بده بابا اینا ما رو ببینن.
اقدس محكم می زند توی گوش مرد و می گوید: هی هیچی نمی گم، دست روی من بلند می كنه.
مرد: به خدا اقدس مجبورم، می فهمی؟ مجبورم.
زن: چشت به چهار تا زن غریبه افتاده داری ضرب شست نشونم می دی؟ اینا همشون یه ساعت دیگه می رن، اونوقت من می مونم با توها.
مرد به فكر فرو می رود و دستش را زیر چانه اش می گذارد. مجددا كارگردان تلویزیونی او را نشان می دهد كه با دست به شانه زن می زند. مرد دست هایش را محكم زیر چانه اش نگه می دارد و می گوید: من كه دست هام اینجاست.
زن: یعنی قبر خودتو كندی اصغر! مادر نزاییده كسی كه تو جمع اینقدر به من بزنه. من از اول می دونستم ازدواج ما بهونه بود، تو می خواستی...
مرد: به جون اقدس من خودتو می خوام وگرنه... اوه اوه، آماده ای؟
زن: اصغر به خدا دست بهم بزنی همه این صندلی ها رو می كنم تو حلقت...
همینطوره.کشتن مارو با سانسوراشونazxc
زنه چه عصبیهasna