ایران رمان

نسخه‌ی کامل: داستان ماهیت اعتماد
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دختر کوچولو و پدرش از رو پلي ميگذشتن.

پدر يه جورايي مي ترسيد، واسه همين به دخترش گفت: عزيزم، لطفا دست منو بگير تا نيوفتي تو رودخونه.

دختر کوچيک گفت: نه بابا، تو دستِ منو بگير

پدر که گيج شده بود با تعجب پرسيد: چه فرقی می کنه؟

دخترک جواب داد: اگه من دستت را بگيرم و اتفاقي برام بيوفته، امکانش هست که من دستت را ول کنم. اما

اگه تو دست منو بگيري، من، با اطمينان ميدونم هر اتفاقي هم که بيفته، هيچ وقت دستم رو ول نمي کني.

در هر رابطه دوستی ای، ماهیت اعتماد به قید و بندهاش نیست؛ به عهد و پیمان هاش هست. پس

دست کسی رو که دوست داری رو بگیر، به جای این که توقع داشته باشی اون دست تو رو بگیره.....!ا