ایران رمان

نسخه‌ی کامل: یک شاهکار دیگر از دکترهای ایرانی!
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
هفته نامه چلچراغ - مینو قاسمی: در دنیای امروز گرسنگان زیادی پیدا می شوند. عده ای گرسنه طعامند. شکمشان به پشتشان چسبیده و فقط برای این که زنده باشند، نان خشک می خورند. عده ای دیگر گرسنه شهرت اند، برای سیرشدن این میل شهرت دست به هرکاری می زنند. با آبرو حتی بازی می کنند. اما گرسنگان دنیای اخیر را گرسنگان لایک می گویند.

آن ها برای رسیدن به لایک، به یک اوکی دوست داشتنی، به اینکه دیده شوند، هرچیزی را زیر پا می گذارند. این زیرپا گذاشتن هرچیزی باعث برهم زدن زندگی خیلی از آدم ها شده. حالا این روزها چیزی دست به دست می چرخد که آزاردهنده تر از همیشه است. کسی که خسته شده، مردی که دیگر بنا به هر دلیلی کشش زنده ماندن ندارد، او را هدف گرفته اند و تمسخرش می کنند.

کسی از پز شکی تنها روپوش سفید پوشیدن و قیافه حق به جانب بودن را یاد گرفته و تصدق سر دانشگاه های امروز، در ازای مبالغ هنگفت، مدرک و مقام دکتری گرفته، این روزها یک عکس بسیار مفرح را در اینستاگرامش منتشر کرده و بادیگر دوستان دکترش که دلشان لک زده برای آدم های مفلوک ته خط رسیده، روی تصویر بدن پاره پاره اش با هم قهقهه می زنند و لایک تحویل می دهند تا روح گرسنه آقای دکتر سیر شود...

دکتری جوان عکس مریض اورژانسی اش را از سر خوشی در اینستایش آپلود کرده و با همکارهایش در مورد کیس حرف می زنند.

حتما هیجان انگیز و خنده دار و «لایک خور» است؛ تن مرد جوانی که خودش را به طرز ناجوری زخمی کرده.

گرسنه اند. گرسنگی ای که فقط با تحقیر از بین می رود. گرسنگی روحی که دارد از زجر انسان لذت می برد... کامنت گذاران- دکتر و همکارهایش- به مریض فحش ناموسی می دهند و او را خر و... خل می خوانند، تحقیرش می کنند، مشکلش را با متلک و شیرین زبانی و شوخی های جنسی به هم شرح و بسط می دهند و آخر هر جمله یک اسمایلی چشمک و چند اسمایلی قهقهه تایپ می کنند. زمانی که اخلاق، اخلاق حرفه ای فقط یک جوک مسخره است: «سویساید؟!!! دلم هوای این مریضا رو کرده... اعظم!»

خودت را می بینی که زجر کشیده و درمانده افتاده ای زیر دستشان. وقتی حتی آن قدر تمرکز نداشتی که خودت را کامل ناکار کنی. به تو می خندند. به هم چشم می زنند و به تو می خندند. به تن رنجور زشتت، به تتوهای «مبتکرانه» و مسخره ات. به سیـ ـگار کشیدنت، فقرت، به حال خراب روحی و جسمی ات می خندند... و سر آخر یکی شان کامنت می گذارد که: «ایییی ملت روانی ان. تمیز بمیرین دیگه!»

به زجر تو می خندد و «حال» می کنند آنان که بهشان پناه برده ای. از این ترسناک تر؟

کامنت های دوستان جناب دکتر را بالا و پایین می کنی و در ذهنت به انحطاط می اندیشی. انحطاطی که اندک اندک گریبان یکی از مهم ترین و خدوم ترین اقشار جامعه را هم گرفته. آن هایی که حتی برنامه طنز تلویزیونی را بر نمی تابند و اما هرچندوقت یک بار شیرین کاری جدیدشان منتشر می شود. یا فیلم احتضار خواننده معروف را پخش می کنند، گاهی از خصوصی ترین اتفاق و مشکل کسی که به آن ها برای درمان پناه آورده فیلم منتشر می کنند و این بار برای یک سویی ساید بامزه، لطیفه پرانی می کنند.

این آدم های بانمک و لایک بگیر جامعه هر روز به تعدادشان افزوده می شود و وقتی که دارند لایک هایشان را شمارش می کنند، لحظه ای فکر نمی کنند شاید یک روز خودشان در این شرایط قرار بگیرند. این جناب دکتر وقت انتشار عکس بیمارش به این فکر نکرده آدمی که خودکشی می کند، چیزی برای از دست دادن ندارد و حالا بعد از خوب شدن حالش وقتی عکس های تن شرحه شرحه اش را ببیند، چه کسی تضمین می کند که بخواهد باز زندگی کند؟