ایران رمان

نسخه‌ی کامل: برای تو / دلنوشته های RASHNOU
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
برای تو
دلنوشته های


آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم
می نمیخواهم،بیا ساقی تماشایت کنم
بیقرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن
کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم
چشــمـــان تو ، حملـــه هیتـــلـــر بود

و دل ِ مــــن

لهــــســـتـــان ِ بــی دفـــــاع ...
تاریخ برای من فقط یک سلسله دارد
سلسله ی موی تو . . .
نگاه بکن به اسمون وقت افتاب زدنه
وقت بیرون شدن شب غمگین منه
هرچی باشه میگذرن لحظه ها از بد و خوب
عاشق سحر بودم از همون تنگ غروب
خسته از دست خزون خسته از غارت باد
اومدم صدات کنم با همون عشق زیاد
اومدم بگم تویی همدم و هم نفسم
اومدم بهت بگم که غریب بی کسم
به سبک آواز کولی ها
به نام بچه های دنیا
به یاد پس پری روز ما
به فکر رنگ سبز پس فردا
دست تو کو بگو دست تو کو
دو دست گم شده دست بی ارزو
وقت یکی شدن وقت تو وقت من
وقت دل نازکی ساعت سر رفتن
جای تو رو چشم همه اس
افتاده از چشا منم
نایاب مرمر تنت
تن زخمی بلا منم
حضور تو یه حادثه اس
درگیر انزوا منم
تو اول هر ایه ای
تفسیر انتها منم
بالغ تویی عاقل تویی
صوفی و اهل دل تویی
مشکل منم غافل منم
درمان هر مشکل تویی
خاک تویی زمین تویی
غبار رو هوا منم
منزه و پاک تویی
به حیله مبتلا منم
واسه شکستن غرور من
تو بدون که اولین بهونه ای
توی این شب که تمومی نداره
اخرین فرصت عاشقونه ای
خط بکش رو همه ترانه هام
این غرور سنگی رو ازم نگیر
میخوام از تو به خودم پل بزنم
بذار باشم توی بهت این مسیر
اگه با اشاره تو میشکنم
اگه روحمو به اتش میکشم
تو بدون که عاشقم اما هنوز
من همون روح بلند سرکشم
به دوست داشتَنت مشغولم
همانند سربازی که سالهاست ، در مقرّی متروکه
بی خبر از اتمام جنگ ، نگهبانی می دهد . . .
آهسته فتح کرده ای با چشمهایت هرچه داشته ام را ! حالا تمام جهان من مستعمره ی توست
همه پنجره ها رو وا بکن
بگو به اون که اون بالاس
همه وجود و روحم توی دام یک نگاست
نگاه اول سوزوندی تموم سر تا پای وجودم
انگار که من تا امروز خواب بودم و عاشق نبودم
حالا از اسمون و ماه به خدا عاشقترم
به امید باتو بودن از اوج شب میگذرم
شیشه عمر غصه هامو با عشق تو میشکنم
صفحات: 1 2