ایران رمان

نسخه‌ی کامل: شعر طنز الوداع الوداع
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
الوداع ای کارت سوخت سهمیه
ای امید هر چه بود از نقلیه
دلخوشی بودی ز بهر شوفران شوفران
خوانند زین پس مرثیه
گفت زیدی کاش جای این بلا
می رسید از آسمان ذات الریه
این سیه بختی و این طالع ز چیست؟
از چه بنوشته چنین بر ناصیه؟
تو برای ما چونان بودی که هست
از برای بینوایان خیریه
بعد از این در جایگاه سوخت ها
جای دعوا هست اینک تعزیه
می روی با جیب پُر در جایگاه
می شوی در آنِ واحد تخلیه
با رفیقی گفتم از این ماجرا
گفت: بیهوده مرو هی حاشیه
اصل مطلب را بگو تا بهر تو
شد، بگویم چند تایی توصیه
گفتم: ای یار موافق بعد از این
نیست در من حسّ و حال و روحیه
هست دانشجو دو تا فرزند من
عاجزم در بحث پول شهریه
حال، شهریه فدای هیکلت
مانده ام در خرج و برج یومیه
بس که در خوردن قناعت کرده ایم
جملگی داریم سوء تغذیه
گوشت که رویا شده! چیزی مگو!
نیست جان تو به منزل ادویه
دخترم می گفت آخر پای مرغ
می کند این روده ها را تجزیه
چون رفیق ما شنید این گفته ها
از هوا پر کرد خیلی در ریه
گفت: جای این همه لاطائلات
شکر کن، گاهی بخوان از ادعیه
کم خوری خوب است، توصیه شده!
این خود ابزاریست بهر تزکیه
گفت: بی ربط است این موضوع به کارت
مثل برخی گفته ها در نشریه
حال بیش از این دگر یاوه مباف
که مگر از تو گرفتند ارثیه؟!
بیشتر از این اگر زاری کنی
می رسد بالا سر تو امنیه!
گفتمش در سینه دارم دردها
حیف دیگر تنگ گشته قافیه.