ایران رمان

نسخه‌ی کامل: خاطره ای از فریدون مشیری .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
عرض می شود در طبقه ی دوم منزلی که بنده زندگی می کنم،
آپارتمانی هست که همسایه ی محترم دیگری در آن زندگی می کند. یک شب، بنده آمدم که ماشینم را در گاراژ بگذارم،
دیدم مهمان های همسایه ی محترم، ماشین ها را ردیف گذاشتند جلوی خانه و از قرار معلوم، دسته جمعی با میزبان رفته اند شمیران.

من هم ناچار ماشینم را بردم تعمیرگاه و نامه ای نوشتم و جلوی یکی از ماشین ها گذاشتم به این مضمون:
«امیدوارم که امشب به شما خوش گذشته باشد.
اگر شما ماشینتان را چند متر جلوتر گذاشته بودید،
من مجبور نبودم که چند کیلومتر تا تعمیرگاه بروم.
ارادتمند: فریدون مشیری»

صبح که از منزل بیرون آمدم،
دیدم یکی از مهمان ها که خطّاط معروفی است -
و نامشان استاد بوذری است-
از قرار جزو مهمان ها بوده با خط خوش،
نامه ای نوشته و به در منزل من چسبانده؛ نوشته بود:

«آقای مشیری! در پاسخ ِ مرقومه ی عالی:
«گر ما مقصّریم، تو دریای رحمتی»
و خاتمه به عرض می رساند:
اطاعت می کنم جانا
که از جان دوست تر دارند،جوانان سعادتمند،پند پیر دانا را!

من هم برای ایشان نامه ای نوشتم البته منظوم، به این شرح:

«هنوز خط خوش تو، نوازش بصر است
هنوز مستی این جام جانفزا به سر است

فضای سینه ام از نامه ی تو ، باغ گل است
هوای خانه ام از خامه ی تو، مشک تر است

تو را به «خطِ» تو می بخشم، ای خجسته قلم
که آنچه در بر من جلوه می کند، هنر است

جواب خط تو را هم به شعر خواهم گفت
اگرچه خط تو از شعر من قشنگ تر است

به این هنر که تو کردی، دلم اسیر تو شد
هنوز ذوق و هنر، دام و دانه ی بشر است

شبی ز راه محبّت بیا به خانه ی ما
ببین که دیده ی مشتاق شاعری به در است»

خاطره فریدون مشیری/ بزم شاعران
..................................................
حالا مقایسه کنید اگه الان یکی ماشینشو سر راه ما قرار بده چی تراوش می کنه از زبان و دستمون!
وای.من عاشق فریدون مشیری هستم
حالا فرض کنیم یکی از همسایه ها با ما همچین کاری می کرد
خودتون می دونیم چی میشد دیگه...قیامت