ایران رمان

نسخه‌ی کامل: به یاد عاشقانه هایی که به دست باد سپردم ...
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
این حرفم با توعه
با تویی که میدونم هیچوقت نیومدی و نمیای اینجا
من دارم میرم
واسه ی همیشه
هم از این جا که پر از تو بود و
هم از دنیای تو که توش زندگی میکردم
دیگه موندن توی دنیای تو واسه ی من تموم شده است
دیگه نمیتونم خودمو احمق فرض کنم
دیگه بریدم
حتی از خودم از این همه خواستن و نرسیدن
منی که هیچ وقت نخواستم حتی یه لحظه از فکرت دور باشم
میبینی با من چیکار کردی؟
مهم نیست
خودم خواستم
گله ندارم
خاطراتم خاطرات خوب روزای عاشقیم
همین جا مدفون میشه تا شاید یه روزی دلم اجازه داد که بیام بسوزونمشون
من اینجا به دنیا اومدم
خودمو شناختم
عاشق تو شدم
حالا تو نیستی
پس منم میرم
اینجا بدون تو واسه من دیگه جایی نداره
می دونم من اونقدر تورو دوست داشتم که تظاهر کردن هم کاری از پیش نمیبره
شاید اینجوری فقط یکم
بتونم قبول کنم
تو ماله من نبودی و نیستی
من راهمو اشتباه رفتم
اما
اما
من حتی اگه دیگه نخوام بهت فکر کنم
تو همیشه ناخواسته تو قلبم فرمانروایی می کنی
و من
من
من
همیشه دوستت خواهم داشت
عشق اول
همیشه موندگاره
هیچوقت نمیره
راستی
مواظب خودت باش
خنده‌های تو کودکی‌ام را به من می‌بخشد

و آغوش تو آرامشی بهشتی
و دست‌های تو اعتمادی
که به انسان دارم
.
.
.
.
.
.
.
فرقـے نمـے کند بگویم و بدانـے .. یا … نگویم و بدانـے ..
فاصله دورت نمی کند …
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ..
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد ..
دلــــــــــــــم….
.
.
.
.
.
.
نمیدانم ! دل مـن نازک است یـا چشمان تـو تــــیز!
هــر گاه نگـــاه بــه تــو می دوزم بنــــد دلــم پاره می شــود…
هر گاه لبخند میزنی پای منطقم می لنگد
احساس حکومت می کند….
روایت من و تو عجب جنس غریبی دارد !!