ایران رمان

ساخته‌ی داریوش مهرجویی، با داستانی در مورد خانه‌ای که وارث یا وارثانش مشخص نیستند، عده‌ای مستاجر دارد. خانه نیازمند تعمیرات اساسی است ولی بی توجهی عباس آقا، مباشر که قصد تصاحب خانه را دارد، باعث می‌شود تا به رغم تلاش‌های دیگر ساکنان، کار از کار بگذرد و خانه بر ساکنانش فروریزد.

زن جوانی دختر ۱۱ ماهه‌اش، پریسا را به پارک می‌برد، اما کالسکه در سراشیبی پارک به حرکت درمی‌آید و از پارک خارج می‌شود. زن مسیری را به دنبال کالسکه می‌دود اما در نهایت آن را گم می‌کند. کالسکه مقابل خانه‌ی دو پسرعمو، به نام‌های خسرو و علی‌رضا متوقف می‌شود. خسرو راننده است و علیرضا عکاس دوره‌گرد و دلقک. پسرعموها سعی می‌کنند پریسا را به دیگران بسپارند و از دست او خلاص شوند، اما کسی حاضر نمی‌شود از او نگهداری کند. در نهایت مجبور می‌شوند خود از پریسا مراقبت کنند. آن‌دو به تدریج به دختر کوچک علاقه‌مند می‌شود و حضور پریسا زندگی این دو مرد مجرد را به کلی تغییر می‌دهد.

فیلم دو داستان موازی را پیش برده و با هم تلفیق می‌کند. ابتدا مردی ایرانی به نام عباس خاکپور بر صحنه می‌آید که برای گرفتن ویزای آمریکا به ترکیه رفته‌است اما موفق به اخذ ویزا نمی‌شود. از سوی دیگر زنی است که در ترکیه زندگی می‌کند و در هتل محل اقامتش کار می‌کند و نمی‌تواند به ایران بازگردد. عباس تصمیم می‌گیرد با پوشیدن لباس مبدل و به بهانه‌ی ازدواج با یک مرد آمریکایی ویزای آمریکا را بگیرد.

این فیلم ساخته‌ی کمال تبریزی است و با اعتراضات زیادی مواجه شده‌بود و خیلی روی پرده اکران سینم اها نماند و حالا یکی از خاطره‌انگیزترین فیلم‌هاست.

داستان در مورد شخصیتی به نام رضا مثقالی، معروف به رضا مارمولک، دزد سابقه‌داری است که بارها دستگیر و زندانی شده، اما در آخرین دستگیری، اتهام او سرقت مسلحانه است. او برای فرار مجبور می‌شود خود را به عنوان یک روحانی جا بزند و همین کار نگرش او را تغییر می‌دهد و متحول می‌شود.

رفتار و شوخی‌های فرشته، دانشجوی باهوش رشته‌ی ادبیات، موجب سوء‌تفاهم برای مسؤولان دانشکده می‌شود. آن‌ها او را از تحصیل معلق می‌کنند. برادرش عباس، که به کار با کامپیوتر علاقه دارد، به او توصیه می‌کند که کاری پیدا کند. فرشته در یک شرکت انتشاراتی مشغول به کار می‌شود و عباس یک آدم آهنی به نام مبارک می‌سازد تا در کارهای خانه به او کمک کند.