ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلِ تنگ من|دختر علی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3
دل تنگ همه ی بودن ونبودن های توام
دلم تنگ گفتگو با تو، شیطنت نهفته در صدایت هست .
دل تنگ و بیقراروبی حوصله ی تمام لحظات از تو گفتن و از تو شنیدنم.
بیا و مرا ارام  جان باش.
این  روزها دلم تنگ است 
این روزها مانند لباس سیاه تنم دلم پر غم است 
این روزها کنار عزاداری بر امام  مظلومم امام حسین  برای خودم هم عزادارم
این روزها تا به خود فکر کنم می پرسم چرا؟
چرا اینگونه شد،چرا اینگونه گفتند،چرا اینگونه کردند،چرا این گونه شنیدم؟
این روزها حال دلم گرفته است 
کاش ببارد شاید کمی اسمانش باز شود
شاید باریدنش برای حسین و اهل بیتش اسمان دل مرا هم روشن کند
کس نمی داند،شاید.
دل تنگ شنیدن صدایت ،حتی با ان تن بلند و تند هستم
دل تنگ صورتت،حتی با ان اخم همیشگی هستم
دل تنگ چشمانت ،حتی با ان موشکافانه نگاه کردنت هستم
دل تنگ کلماتت،که پر از سرزنش و دستور بودهستم
دل تنگ بویت که پر از بوی تمیزی و اسکناس و سیـ ـگار بود هستم
دل تنگ لمس جسمت که هیچ گاه در ان جای نگرفتم ،هستم
دل تنگ خنده های اندک و قهقهه های نادرت هستم
دل تنگ گرفتن و لمس دستان گرم و نه چندان زمختت هستم
دل تنگ دیدن یک لباس ،یک یادگاری،یک بو،یک صدای تو هستم
دل تنگ شنیدن نامم از دهان تو هستم
دل تنگ توام بابا.
دل تنگ بابایم هستم
نیمه شب است ودل من می گوید
چرا این روزها کمتر به من سر می زنی؟
چرا کمتر دل به دلم می دهی؟
چه بگویم دلم؟
بگویم می ترسم که بیش ارقبل نوای تو را حزین کنم؟
بیش از قبل تو را با اشک وبغض همراهی کنم؟
چه کنم دلم ؟!!!
چه باید کرد ؟!!
سحر است و من هستم و سکوت وصدای تیک تاک ساعت
سحر است وسکوت است و من هستم و صدای قل قل کتری ابجوش و قوری چای
سحر است و سکوت است ومن هستم با دل بی قرار ومحزون و خسته و پر اشوب
می بینی دلم
باید از توهم گریخت تا کمتر اسیب ببینی
تو را نیاز دارم برای گذاشتن مرهمی بر دل زخمی دیگران
تورا نیاز دارم برای دلجویی
برای خنداندن
برای ارامش بخشیدن
چه کسی گفته که نمی توان با دل غمگین دیگری راشاد کرد؟
من سالهاست چنین می کنم
دلم برایت ان را می خواهم که می خواهی !
دلم تنگ است ای ثانیه های در گذر
ای سکوت و خلوت شب
ای دلم، دلم تنگ است
بدجوری تنگ است
گاهی دل تنگی سخت است خیلی سخت
اما
گاه با رسیدن به 
مرز خستگی ودلتنگی 
می بینی خستگی از ان هم سختتر استت
خستگی روح خیلی کشنده است 
ارام می کشد وتو هیچ نمی توانی بگویی
نه بغض 
نه اشک
نه اعتراضی 
هیچ نیست 
فقط خستگی است 
این روزها دل من 
زود خسته می شود
بعضی از دل تنگی ها را باید کشت
باید خفه کرد
باید به دار اویخت

که اگر چنین نکنی 
احساس و عزتت هر روز میمیرد 
خرد می شود 
گم می شود
و 
تو 
در انتها 
شرمنده خودت می شوی دلم.
وقتی تنها باشی دوست داری حرف بزنی
دلت تنگه یک هم صحبته
باکسی که تنها یه نام هست
یک نام و یک عکس

و گاه یک ویس صدا
فقط
وقتی می خوای هست

هست تا بگوید هست
و با هست بودنش
ارام کند روح پریشانت را
و
دل تنگت را
صفحات: 1 2 3