ایران رمان

نسخه‌ی کامل: مشاعره با اشعار خودمون
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3 4
تیر و کمان سلاح من نیست
عشق است که شده یاور من
نگو كه با نگاه پرتاب مى كنى
تير به سوى دشمن دل وجان
نشد که فراموش کنم ياد تو را
ياد آن چشمان بى تاب تو راShy
اى صنما تنگ شده
دل بر تو سنگ شده
اه كجايى خُل من
زود بيايى برمن
مامانى شعرايى که ميسرايى که اسم من توش موجوده رو گرداورى کن. ميخوامشون.خخخ


نه نمى خوام عشقتو
هم اسمتو هم رسمتو
برو پى کار خودت
قلبتو ببر، واسه خودتxcvl

عجب شعر مزخرفى گفتما. خخخ
ترنمى و صنمى دارم من
دختران دلبرى دارم من
گر بگردى گرد جهان
نيابى،مانند دختران من
عجبا.خخخخ

نگو مامانى از زهره
پاک آبرومو برده
دختره ى چشم سفيد
تايپيک ميزاره جديد

حالشو ببر.خخخ
گرفته قلبم
چقدر خستم
یه قرص و یه کمی سردرد
آره خوب نمیشه حالم
تو که رفتی
ندارم حرفی
ولی میخواستم تو باشی پیشم
چقدر تنهام
موندم با دردام 
فقط میخوام نباشم فردا
نباشم فردا که نشه دردام بیشتر
تو نمیدونی گذشتم منو پیر کرد.
دل پر زمهراست 
مهر بچه های اینجا
همه خوب  و همه پرمهر
یکی زان میان المیرا 
دختری مهربان و زیبا
تقدیم به المیرای انجمن(دختر شب)
صفحات: 1 2 3 4