۱۶-۰۲-۹۶، ۱۱:۴۷ ق.ظ
جوان خيلى آرام و متين به مرد نزديک شد و با لحنى مودبانه گفت: ببخشيد آقا من مى تونم يکم به خانم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟؟
مرد که اصلا توقع چنين حرفى رو نداشت و حسابى جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا پريد و ميان بازار و جمعيت، يقه ى جوان رو گرفت و عصبانى، طورى که رگ گردن ش بيرون زده بود ، او را به ديوار کوبيد و فرياد زد: مرتيکه ى عوضى، مگه خودت ناموس ندارى؟؟ خجالت نمى کشى؟؟
اما جوان، خيلى آرام بدون اينکه از رفتار و فحش هاى مرد عصبانى بشه و واکنشى نشون بده، همانطور مودبانه و متين ادامه داد: خيلى عذر مى خوام، فکر نمى کردم اين همه عصبى و غيرتى بشين!!
ديدم همه ى بازار دارن بدون اجازه نگاه مى کنن و لذت مى برن ، من گفتم حداقل از شما اجازه بگيرم، که نامردى نکرده باشم!!
حالا هم يقمو ول کنين، از خيرش گذشتم!!
مرد خشکش زد، همانطور که يقه ى جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زيرچشمى زنش را برانداز کرد...
مرد که اصلا توقع چنين حرفى رو نداشت و حسابى جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا پريد و ميان بازار و جمعيت، يقه ى جوان رو گرفت و عصبانى، طورى که رگ گردن ش بيرون زده بود ، او را به ديوار کوبيد و فرياد زد: مرتيکه ى عوضى، مگه خودت ناموس ندارى؟؟ خجالت نمى کشى؟؟
اما جوان، خيلى آرام بدون اينکه از رفتار و فحش هاى مرد عصبانى بشه و واکنشى نشون بده، همانطور مودبانه و متين ادامه داد: خيلى عذر مى خوام، فکر نمى کردم اين همه عصبى و غيرتى بشين!!
ديدم همه ى بازار دارن بدون اجازه نگاه مى کنن و لذت مى برن ، من گفتم حداقل از شما اجازه بگيرم، که نامردى نکرده باشم!!
حالا هم يقمو ول کنين، از خيرش گذشتم!!
مرد خشکش زد، همانطور که يقه ى جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زيرچشمى زنش را برانداز کرد...