ایران رمان

نسخه‌ی کامل: مرد بى غيرت!!!
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
جوان خيلى آرام و متين به مرد نزديک شد و با لحنى مودبانه گفت: ببخشيد آقا من مى تونم يکم به خانم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟؟
مرد که اصلا توقع چنين حرفى رو نداشت و حسابى جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا پريد و ميان بازار و جمعيت، يقه ى جوان رو گرفت و عصبانى، طورى که رگ گردن ش بيرون زده بود ، او را به ديوار کوبيد و فرياد زد: مرتيکه ى عوضى، مگه خودت ناموس ندارى؟؟ خجالت نمى کشى؟؟
اما جوان، خيلى آرام بدون اينکه از رفتار و فحش هاى مرد عصبانى بشه و واکنشى نشون بده، همانطور مودبانه و متين ادامه داد: خيلى عذر مى خوام، فکر نمى کردم اين همه عصبى و غيرتى بشين!!
ديدم همه ى بازار دارن بدون اجازه نگاه مى کنن و لذت مى برن ، من گفتم حداقل از شما اجازه بگيرم، که نامردى نکرده باشم!!
حالا هم يقمو ول کنين، از خيرش گذشتم!!
مرد خشکش زد، همانطور که يقه ى جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زيرچشمى زنش را برانداز کرد...ki

این قضیه برعکسشم هست.وقتی یه مردی داره به ناموس یکی دیگه چشم می دوزه باید همین رو برای ناموس خودشم تصور کنه اما متاسفانه مردهای الان بی غیرت تر از این حرفان که این موضوع رو درک کنن.
در بى غيرتى و بى ناموسى مردان ،زنان متاسفانه بيشتر نقش دارند
نياز به نقاشى كردن دست و صورت و برهنگى دارند؟
خود ما دوست نداريم زيبايى رو ببينيم؟
پس كمى ،فقط كمى حق دهيم كه مردان خيلى تو اين قضايا گناهكار نيستند.


يادش بخير يه زمان روى در و ديوار شهرمون مى نوشتن
:خواهرم حجابت
برادرم نگاهت
را حفظ كن.