ایران رمان

نسخه‌ی کامل: قصه ی گنجشک ها
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می‌شد و برمی‌گشت‌!
پرسیدند : چه می‌کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم…
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌آوری بسیار زیاد است و این آب فایده‌ای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خدا می‌پرسد: زمانی که دوستت در آتش می‌سوخت تو چه کردی؟
پاسخ می‌دهم: هر آنچه از من بر می‌آمد!!
واقعا چقدر در حل مشكلات جامعه نقش داريم و تلاش مى كنيم؟!
عالی بود . ولی خو ما هیچ تلاشی نمیکنیم .
جابرای من گنجشک زیاد است ولی ب درختان خیابان تو عادت کردم
آهان. يه خورده ياد بگيريم.
اينجاست که نبايد بگيم خب از دست من يک نفر چه کارى برمياد؟؟azsx