ایران رمان

نسخه‌ی کامل: ماه_و_ماهى
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
ماه_و_ماهى

ملا : ماه من می شوی؟
زن : آن وقت دستت به من نمی رسد!
ملا : حالا میگی چکار کنم؟
زن : ماهی ات می شوم!
ملا با خوشحالی گفت:چه عالی! داشتن ماهی چه کیفی دارد!
زن گفت: حالا که ماهی ات شدم، اجازه بده کمی شنا کنم. ماهی به شنا زنده است!
ملا گفت: کجا می خواهی شنا کنی؟
زن گفت: چشمان زلالت، جان می دهد برای شنا کردن!
ملا گفت: راست می گویی؟ چگونه؟
زن گفت: تو فقط اجازه اش را بده شنا کردن با من!
ملا قبول کرد و گفت: باشه! ولی زیاد از ساحل دور نشو! می ترسم غرق شوی!
زن به شکل ماهی در آمد و به داخل چشم ملا شیرجه زد و شنا کنان وارد دل ملا شد و دید که ماهی های دیگری در آنجا مشغول شنا و جست و خیز هستند.
او دیگر معطل نکرد و شنا کنان برگشت و از چشم ملا بیرون پرید و به راه افتاد که برود.
ملا پرسید: چی شده ماهی من؟ کجا می روی؟
زن جواب داد: می روم ماهت بشوم!
ملا گفت: آن وقت دستم به تو نمی رسد!
زن گفت: همان بهتر که نرسد!
ملا پرسید: آخه چرا؟!
زن گفت: چرایش را از دلت بپرس!
دل كه نيست، حوضچه پرورش ماهيست!
خوب نخواسته ماهیها تنها باشن asnaasna
asnaasnaasna ‌عجب پرورش ماهی داشته از همه نوع

قزل آلا
ماهی گلی
خخخخ
متاسفانه حقیقت تلخیه که هم هست و هم نیست
واقعا که :-2-42-:
زنه باید مغزشو میترکوند asna