ایران رمان

نسخه‌ی کامل: حال بشنو از من این افسانه را
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.


بس شنیدم داستان بی کسی/ بس شنیدم قصه ی دلواپسی


قصه ی عشق از زبان هر کسی / گفته اند از نی حکایتها بسی


حال بشنو از من این افسانه را / داستان این دل دیوانه را


چشمهایش بویی از نیرنگ داشت / دل دریغا ، سینه ای از سنگ داشت


با دلم انگار قصد جنگ داشت / گویی از با من نشستن ننگ داشت


عاشقم من، عاشقم من ، قصد هیچ انکار نیست/لیک با عاشق نشستن عار نیست


کار او آتش زدن ،من سوختن / در دل شب چشم بر در دوختن


من خریدن ناز ،او نفروختن/ باز آتش در دلم افروختن


سوختن در عشق را از بر شدیم /آتشی بودیم و خاکستر شدیم


از غم این عشق مردن باک نیست/خون دل هر لحظه خوردن باک نیست


آه می ترسم شبی رسوا شوم / بدتر از رسواییم ، تنها شوم


وای از این صید و آه از آن کمند/پیش رویم خنده پشتم پوزخند


بر چنین نامهربانی دل مبند / دوستان گفتند و دل نشنید پند


خانه ای ویران تر از ویرانه ام / من حقیقت نیستم افسانه ام


گر چه سوزد پر،ولی پروانه ام /فاش میگویم که من دیوانه ام


تا به کی آخر چنین دیوانگی؟/ پیله گی بهتر از این پروانگی!!


گفتمش آرام جانی ؟ گفت نه!
گفتمش شیرین زبانی ؟ گفت نه!
گفتمش نامهربانی ؟ گفت نه!
میشود یک شب بمانی ؟ گفت نه!


دل شبی دور از خیالش سر نکرد /گفتمش افسوس او باور نکرد


خود نمیدانم خدایا چیستم ؟/ یک نفر با من بگوید کیستم ؟


بس کشیدم آه از دل بردنش / آه اگر آهم بگیرد دامنش!


با تمام بی کسی ها ساختم /وای بر من ساده بودم ، باختم


دل سپردن دست او دیوانگیست /آه غیر از من کسی دیوانه نیست


گریه کردن تا سحر کار من است /شاهد من چشم بیمار من است
فکر میکردم که او یار من است/نه! فقط در فکر آزار من است


نیتش از عشق تنها خواهش است، نیتش از عشق تنها خواهش است
دوستت دارم دروغی فاحش است


یک شب آمد زیرو رویم کرد و رفت /بغض تلخی در گلویم کرد و رفت


مذهب او هر چه بادا باد بود / خوش بحالش که این قدر آزاد بود


بی نیاز از مستی می ،شاد بود /چشمهایش مست مادر زاد بود!


یک شبه از عمر سیرم کرد و رفت / من جوان بودم پیرم کرد و
رفت​
مي خواستي عاشق نشي جانم
مذهب درستی داشته
تو عاشقش شدی تقصیر اون نیست Undecided


هر چه بادا باد
مجنون تر از لیلی شیرین تر از فرهاد
تمام ابیاتش وصف حال منه UndecidedUndecided