ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دلنوشته های من|دهقانی کاربر انجمن ایران رمان
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
به نام خدا
قلم در دست می گیرم و می نویسم
هر آنچه از دل برون آید
_________________

نام: هوای دل


دلم هوای باران دارد.
اما دریغ...
چشمانم کویر تر از کویر است!
در گلو بغضی هست
اما...
انقدر سنگین است که خیال باریدن محال...
نام: دنیای دل


در کوچه پس کوچه های دلم جست و جو کردم
 شاید
یک خاطره خوش از وجودت، دلم را گرم کند
اما 
کوچه پس کوچه که سهل است
در شهر رو روستاهایش هم ردی از تو پیدا نکردم
تو
خیلی وقت است غریبی در این دنیای دل
نام: همسفر


همه دنیا مال من بود امروز
وقتی نگاهت بهم لبخند زد
وقتی دستان تو دستم لمس کرد
چه قشنگ است تعهد دادن
من بمانم، تو بمانی
آخر...
من بشم همسر و تو بشی همسفرم
اما
چه زود، امروزم شد دیروز
تو رفتی
من ماندم و یک دنیا غم تو....
نام: درد

درد است
 بدانی که نداند
که تو خواهی و نخواهد
درد است
در یاد باشد وَ نباشی
در دام
عین و شین و قاف
 باشی و نباشد
درد است
بدانی که نداند
که تو هر لحظه فرو پاشی و او
یک دم تو رو در یاد نباشد
نام دلنوشته: زمستون نگاهت
نگاهم با نگاهت کرد بر خورد
ای که سرمای نگاهت به برف لبخند زد
دل من غمگین شد
چشم من بارانی
ای که کج خند تو یخ بسته به آن صورت
آنقدر سرد بودی
تن من لرزان شد
تو زمستون با خود آوردی!
دل من با جهش فصل خزان، بی برگ شد
دی و بهمن، اسفند
پیش تو رنگ بباخت
این همه سرما را از کجا آوردی؟
 
نام: فریاد سکوت
معادلاتم را به هم ریخت

لبخندت
نگاهت
آن روز که گفتی
با صدای بلند
دوستت دارمو من شنیدم حرف نگاهت را.
و فریاد سکوتت را

تو نمیدانی آن روز بهترین روز زندگی ام بود

من شنیدم فریاد سکوتت را

گرچه که سالهاست

با هر باردوست دارم گفتن هایت

قلبم

پر از هیجان می شود

گویی بار اولست این سخن را از نگاه تو می خوانم
تو با لبخندت جان را به من هدیه میدهی
گر چه که حسرت صدا کردنت بر دلم مانده است
گر چه که حسرت جانم گفتن هایت بر دلم مانده است...تو چه زیبا، بی صدا عاشقانه هایت را خرجم می کنی
هیچ چیز

هیچ چیز
نمی تواند
فاصله گذارد بین ما

حتی

سنگ سرد
نام: انتظار
به چشمانت که نگاه می کنم 
نقطه ثقلیست در قلبم.
و لبخندت
کودتا می کند در دلم
زندگی را از چشمان تو می بینم 
تا آرامش ذاتی ات،
با من هم عجین شود
 ای مهربان
ثانیه ها را می شمارم
 تا رسد روزی که وجودم از گرمای وجودت سیراب شود
و تا آن روز می شمارم لحظه ها را
نام دلنوشته: شکسته دل

تکه های شکسته
 سمتی رها
 به هر سو می نگرم قطعه ای کوچک
 گویی سوار بر باد
 من تکه های کوچک پازل دل را
 با چسب عفو پیوند می دهم
 کار بسی است دشوار!
 حال
 باز 
می تپد... هر چند سخت!
نام دلنوشته : حسرت
چه روزایی که فکر می کنی مثل بقیه روزان
چه ساده از کنارشون می گذری
اما نیستن
یه روزی 
خیلی سخت
قلبت
برای اون روز به ظاهر ساده می تپه!
نفست تند و گلوت تنگ!
مرواریدای چشمات
برای دوباره بودن اون روز می درخشن
تازه می فهمی
چه روز خوبی!
برگشت نیست
اماحسرت...
نام دلنوشته: تو را می خواهد

حس من دست خودم نیست!
تو را می خواهد
این نگاهی که به راهست
تو را می خواهد
گل شبنم زده را می بینی؟
قطره اشکیست
تو را می خواهد
کهنه بغضیست به گلو
حس تلخیست
تو را می خواهد
این قدم های کوتاه و لرزان
دور خود چرخیدن اش معلوم است
تو را می خواهد
ای تو تنها سر خوشی های دلم
یک نظر گوشه چشمی به ما کن
که تپش های دلم
تو را می خواهد
صفحات: 1 2