ایران رمان

نسخه‌ی کامل: اگه نگی نخندی.....
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
میدونین چرا مردا عینک آفتابی میزنن ؟
.
.
.
.
.
7% : بخاطر نور خورشید
23% : بخاطر اینکه ظاهر باحالی داشته باشن
70% : نمیخوان بقیه بدوونن دارن به کجا نگاه میکنن!!!


خیلی دوست دارم یکی بهم بگه: “قدر این روزاتونو بدونید”
بعد بزنم پس گردن ش و بگم دقیقا کدوم روزا..؟
نشون بده با دست!


هربار از بيرون ميام بابام ميپرسه كجا بودي،
منم هربار ميگم: بيرون بودم.
بعدش ديگه هيچي نمي پرسه.
دوست داره فقط مطمئن شه خونه نبودم!!


روایت هست تو بهشت بنزین لیتری ۵۰۰ ریاله …
اونم عمرا اگه فرشته ها بزارن حساب کنی


اعتراف می کنم بچه که بودم و تازه مسواک زدن رو یاد گرفته بودم،موقع مسواک زدن به جای اینکه مسواک رو تکون بدم،سرم رو با شدت در جهات مختلف تکون می دادم و مسواک رو همینطور ثابت نگه می داشتم...!
اعتراف می کنم تا یه ربع بعد مسواک زدن سرم گیج می رفت!


وقتی یه زن نظر شما رو میپرسه ،
در واقع نمیخواد نظرتوون رو بدونه فقط
میخواد نظر خودش رو با یه صدای مردوونه هم بشنونه


روایت هست که توماس ادیسون تا 12 سالگی خِنگ بوده
اما مادرش همیشه بهش می گفته که روزی تو مرد بزرگی میشی و
همینطور هم شد!!!
اما ما از بچگی اگه اّنیشتین هم باشیم از بس پدرو مادرمون میگن: "تو هیچ پُخی نمیشی"
آخرش با کلی ترفیعِ درجه میشیم همون پُـــــــخ


رفته بودم امتحان تو شهري براي گواهينامه...اولش افسره اومد خودي نشون بده...گفت:همه تون جمع شين...من اينجا با هيچکي تعارف ندارم... هيچکس رو هم الکي قبول نمي کنم چون بعدا دربرابر جون شما مسئولم... هفته قبل رفته بودم سر صحنه تصادف براي کارشناسي...راننده مي خواسته تراک آهنگ سي دي رو عوض کنه و خودش و همه خانوادش رفتن تو دره و ماشين منفجر شد..فقط تيکه هاي بدنشون رو بايد جمع مي کردي..هيچي ازشون نمونده بود.
منم اومدم مثلا خودشيريني کنم بگم خيلي حواسم به سخنراني شماست.. گفتم: ببخشيد سرکار اگه همشون که درجا مردن اونوقت جنابعالي از کجا فهميديد مي خواسته تراک عوض کنه.......يعني جمعيت منفجر شد از خنده
گفت: تو بيا بيرون.. کارتکست ام بيار... يه خطي روش کشيد گفت تا 3 ماه ديگه اينجا نبينمت...
بچه ها به نظر شما مگه من چکار کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
70% : نمیخوان بقیه بدوونن دارن به کجا نگاه میکنن!!!
حرف دل منووووووووووووو زدی:دی
رفته بودم امتحان تو شهري براي گواهينامه...اولش افسره اومد خودي نشون بده...گفت:همه تون جمع شين...من اينجا با هيچکي تعارف ندارم... هيچکس رو هم الکي قبول نمي کنم چون بعدا دربرابر جون شما مسئولم... هفته قبل رفته بودم سر صحنه تصادف براي کارشناسي...راننده مي خواسته تراک آهنگ سي دي رو عوض کنه و خودش و همه خانوادش رفتن تو دره و ماشين منفجر شد..فقط تيکه هاي بدنشون رو بايد جمع مي کردي..هيچي ازشون نمونده بود.
منم اومدم مثلا خودشيريني کنم بگم خيلي حواسم به سخنراني شماست.. گفتم: ببخشيد سرکار اگه همشون که درجا مردن اونوقت جنابعالي از کجا فهميديد مي خواسته تراک عوض کنه.......يعني جمعيت منفجر شد از خنده
گفت: تو بيا بيرون.. کارتکست ام بيار... يه خطي روش کشيد گفت تا 3 ماه ديگه اينجا نبينمت...
بچه ها به نظر شما مگه من چکار کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این خیلی باحال بود بابا افسره برگه چغندر که نیست .a