ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دستهایم را دوست دارم .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
دستهایم را دوست دارم .
خیلی مهربان است برایم چای میریزد .اجازه میدهد چانه ام را رویش بگذارم و کنار پنجره به بارش باران نگاه کنم . اشک هایم را نرم از صورتم پاک میکند .فنجان چای را برایم نگه میدارد تا جرعه جرعه آن را بنوشم .
فکرهای آزار دهنده ام را برایم در دفترم مینویسد تا ذهنم سبک شود .انگشتهای پاها یم را وقتی از دویدنهای بسیار زوق زوق میکند برایم میمالد .کمی که خسته میشود روی پایم آرام چون گربه ی ملوسی استراحت میکند .میدانم مرا دوست دارد .
.
وقتی سردم میشود پتو را آرام رویم میکشد .بالش را زیر سرم مرتب میکند تا راحت تر بخوابم .کتابی را که میخوانم برایم آرام ورق میزند. .خاک گلدانهایم را عوض میکند .اتاقم را مرتب میکند با مهارت لباسهایم را تا میکند ودر کشوها میگذارد. برایم غذا میپزد وظرفها را میشوید.

شبها کنار صورتم روی بالش دراز میکشد تا احساس تنهایی نکنم. صبحها زنگ ساعت را خاموش میکند .بدون اینکه از چشمهایم کمک بگیرد تا کمی بیشتر بخوابم وقتی بیدار میشوم پرده را کنار میزند تا نور خورشید را حس کنم .خوشحالم که دستهایم را دارم
گاهی " دستبوس ِ خودمون " باشیم
چقدر از دست بدبختم کار میکشمو نمی دونستم. asna
تازه تی تی تایپیکا رو نگفتی، چقدر هر روز تایپیک برامون میزاره و طفلی یه خورده اعتبارم نمی گیره asna
یه لحظه حس کردم عاشق دستامم asna
من به تکتک اعضای مهربون جسمم بارها فکر کردم
کار پا و چشم خیلی سنگینه
قلب و ریه و...روتین کار می کنن و طفلکا تا مشکل دار نشن اصلا متوجهشون نمیشیم
بجای قلب خودمون هم که عکس قلب گوسفند می کشیم