ایران رمان

نسخه‌ی کامل: متن این شعرو باید با آب طلا نوشت .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
این متنو باید با آب طلا نوشت

هم مسجدو هم ڪعبه وهم قبله بهانه است
دقت بڪنی نور خدا داخل خانه است

در مسجد و در ڪعبه به دنبال چه هستی؟
اول تو ببین قلب ڪسی را نشڪستی؟

اینگونه چرا در پی اثبات خداییم؟
همسایه ی ما گشنه و ما سیر بخوابیم

در خلقت ما راز و معمای خدا چیست؟
انسان خودش آیینه یک ڪعبه مگر نیست؟

برخیز و ڪمی ڪعبه ی آمال خودت باش
چنگی به نقابت بزن و مال خودت باش

تصویر خدا پشت همین ڪهنه نقاب است
تصویرخداواضح وچشمان توخواب است

شاید ڪه بتی در وسط ذهن من و توست
باید بت خود ، با نم باران خدا شست

گویی ڪه خدا در بدن و در تنمان هست
نزدیڪترازخون و رگ گردن مان هست...
والا بخدا
اینو به ملت بفهمونین dfgh
بقول منصور حلاج انا الحق
خودمون روحمون از خداست اونوقت برای وصل شدن به خدا....
میان من و او،خود نشسته ایم