ایران رمان

نسخه‌ی کامل: دفتر اشعار| داود سورن
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
 خط در خانواده ی ما ارثی بود.
نیاکانمان دور خلاف را خط کشیده بودند..
كمر پدر بزرگم زیر بار خط فقر خمیده بود..
پدرم در خط  تهران – تبریز بود، كه با خط ریشهای چکمه ایش عاشق خط چشم مادرم شد.
به شهر که آمدیم زلزله نیز مثل گاز، مثل  تلفن خطش را از زير و روی خانه ی ما عبور داد.
عاشق که شدم زدم به خط شاعری و حالا سالهاست، خوشنويس خط نستعلیق هستم..


داود سورن
مرا چه به تو؟
دریا هیچ وقت به رودخانه نریخته است !
همان بهتر به زانوهای مادرم فکر کنم و  آلزایمر مادربزرگــ که تنها کلمه ی مدرن خانه ی قدیمی ماست
ــو اینکه ماهي  راهر وقت از آب بگیری دريايي را در ماتم غرق کرده ای.

داود سوران 
  فراموشت کرده ام!
تنها گاهی از سر حواس پرتي زنم را با نام تو صدا میزنم و  هر شب همان شعری را برایش میخوانم كه یک روز برای تو گفته بودم.

فراموشت کرده ام!
تنها گاهی از سر حواس پرتی موهاي زنم را شبیه موهای تو می بافم و بعد به همان رستوران همیشگی میرویم و مهمان میز همیشگی مان غذای همیشگی و  از همان مغازه ی همیشگی عطر مورد علاقه ی ترو را هدیه میخرم.

نه...فراموشت کرده ام.. فقط میترسم وقتی برای دخترمان دنبال اسم میگردیم آنروز هم از سر حواس پرتی فراموشت کرده باشم. 

داود سورن
در حوالی خانه ی شماچقدر " کارگران مشغول کارند "
چقدر " بوق زدن آزاد "و " چقدر عبور از دو سمت مجاز است " !

یک روز رییس جمهور میشوم تنها برای اینکه علامتی مهم به دفترچه ی راهنمایی و رانندگي اضافه کنم.
یک روز رییس جمهور میشوم و دستور میدهم تمام علامتها را بریزند درون دایره ای قرمزو نصب کننددرست سر خیابان شماو زیرش بنویسند :همه چیزهمه چیز ممنوع !
همه چیز من در حال استراحت است !

داود سورن
موهايت راز بلندي ست آبشاري ژرف  ژرف
كه هرگز ميان انگشتانم فاش نشد..
قرارهاي نانوشته ي هر عصر پشت پنجره ي هميشه خيابان بلند حسرت كوچه كشيده ي آه ظهور توحضور من و  باز پنجره  بازنطفه ي نگاهم  بسته و كودك  پا به ماه آه هاي من زاده مي شود...
هر بار كه تو بي پرده مي آيي روسريت ات  را برمي داري و  آرزوهاي مرابه باد مي دهي...

داود سورن
خيالت دم دست خويشت دور از دست ..
هنوز ميرقص د  برايم دستي كه تو تكان دادي ...
بانوي هميشه در دور دست گناهش گردن خودت..
آن روز ، روزه بودم كه حسرت ترا خوردم  ...


داود سورن
  نه..
به دریا نمی زد دل کسی برای کسی شور هم  نه..
قلب قلابم اگر درست زده بود به گلوله ی هدف ماهي عشق تو نیز دروغ از آب در نمی آمد.

داود سورن
بروم..
نروم ..
بروم ...!

 تو هميشه دو دل داشتي و  نيامدنت شيري بود كه صورت آمدنت راخط  مي انداخت....


داود سورن