۱۱-۱۲-۹۶، ۰۱:۵۹ ب.ظ
برترینها- ترجمه از الهام مظفری: فکر میکنید اگر دوست دوران کودکیتان را ببینید که مفلوک و بی خانمان گوشهای از خیابان افتاده چه میکنید؟ احتمالا بیشتر ما به روی خودمان نمیآوریم که او را میشناسیم و به راه خود ادامه میدهیم تا کسی ما را با او نبیند و باعث شرمندگی ما نشود. اما انسانهای بزرگی هم هستند که حتی در بدترین شرایط هم به احترام دوستی هرچند کوتاه مدت خود تمام تلاششان را برای کمک به دوستشان میکنند.
پاتریک هینگا مرد معتاد و بی خانمان و از دست رفتهای بود تا اینکه به طور اتفاقی همکلاسی سابقش، وانجا را ملاقات کرد و زندگیش دگرگون شد. پاتریک به خاطر اعتیادش سالها با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکرد. ابتدا به علت مصرف سیـ ـگار و ماریجوانا از مدرسه اخراج شد و این آغاز انحطاط او در زندگی بود.
مادرش سعی داشت به او کمک کند و بدین منظور پاتریک را به یک بیمارستان روانی برد تا اعتیادش را ترک کند. پاتریک چند بار از بیمارستان فرار کرد و دوباره پذیرش شد. او بسیار شکایت میکرد و به همه میگفت: به او داروهای روانی میدهند و مثل یک بیمار روانی با او رفتار میکنند، در حالی که بیمار روانی نیست. و به همین دلیل از بیمارستان فرار میکرد. اما وقتی از بیمارستان خارج میشد، کاملا برهنه در خیابانها میچرخید یا بین زبالهها سرگردان بود.