ایران رمان

نسخه‌ی کامل: اشعار بهاری
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2
مولانای بلخی:
اندر دل من مها دل افروز تویی
یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی
.
بیارید این آتش زردشت
بگیرد همان زند و اوستا بمشت
نگه دارد این فال جشن سده
همان فر نوروز و آتشکده
همان اورمزد و مه و روز مهر
بشوید به آب خرد جان و چهر
کند تازه آیین لهراسبی
بماند کین دین گشتاسبی
 فردوسی
بمان تا بیاید مه فرودین
که بفروزد اندر جهان هوردین
بدانگه که برگل نشاندت باد
چو برسر همی گل فشاندت باد
بگویم ترا هر کجا بیژنست
بجام اندرون این مرا روشنست
فردوسی
برخیز که می رود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد زپیش ایوان
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم عشق پنهان
بر خیز که باد صبح نوروز
در باغچه می کند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
“اشعار سعدی“
صفحات: 1 2