ایران رمان

نسخه‌ی کامل: همراهى گناه
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
شیوانا صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می کرد . دید نانوا عمدا مقداری آرد ارزان جو را با آرد مرغوب گندم مخلوط می کند ، تا در طول روز به مردم به اسم نان مرغوب گندم بفروشد و سود بیش تری به دست آورد . شیوانا از مرد نانوا پرسید : " آیا دوست داری با آن بخش از وجودت که به تو دستور این کار را داد و الآن مشغول انجام این کار است ، تمام عمر همنشین باشی ! ؟ " مرد نانوا با مسخرگی پاسخ داد : " من فقط برای مدتی این کار را انجام خواهم داد و بعد که وضع مالیم بهتر شد ، اینکار را ترک می کنم و مثل بقیه نانوا ها آدم درست و صادقی می شوم ! "
شیوانا سری تکان داد و گفت : " متاسفم دوست من !! هر انسانی که کاری انجام می دهد ، بخشی از وجود او می فهمد که قادر به این کار هست . این بخش همه عمر با انسان می آید . در نگاه و چهره و رفتار و گفتار و صدای آدم خودش را نشان می دهد . کم کم انسان های اطرافت هم می فهمند که چیزی در وجود تو قادر به این جور کارهای خلاف است و به خاطر آن از تو فاصله می گیرند . تو کم کم تنها می شوی و این بخش که تو دیگر دوستش نخواهی داشت ، همچنان با تو همراه خواهد شد و نهایتا وقتی همه را از دست دادی ، فقط این بخش از وجودت یعنی بخشی که قادر به فریب است و در کلک زدن مهارت دارد با تو می ماند . تو مجبوری تمام عمر با تکه ای که دوست نداری زندگی کنی و حتی در آن دنیا با همان تکه همراه شوی !
اگر آن ها که محض تفنن و امتحان به کار خلافی دست می زنند و گمان می کنند بعد از این تجربه قادر به بازگشت به حالت پاکی و عصمت اولیه نیستند و بخشی از وجود آن ها نسبت به توانایی خود در خطا کاری آگاه و بیدار می شود و همیشه همراهشان می آید ، شاید از همان ابتدا هرگز به سمت کار خلاف ، حتی برای امتحان هم نمی رفتند ! "