ایران رمان

نسخه‌ی کامل: معمای قلب من .
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3
عشق یعنی......
دل یڪے دلبر یـــڪے باشد فقط
در فراقش
مثل باران لحظه ها بارش ڪنے
عشق یعنے
مثل پروانه بگـــردے دورِ یار
هے بگویے
دوستت دارم و تڪرارش ڪنے....
بـہ هـر کسـے دِل نـبـند

آدم سَگشَـم هر جایـے نمےبـنده

چـہ برسـہ بِ دِلـش
غریبانه شکستم
من اینجا تک و تنها...

دل خسته ترینم...
در این گوشه دنیا...

ای بی خبر از عشق...
که نداری خبر از من...

روزی تو آیی.
که نمانده اثر از من..
دل خسته ترینم...
در این گوشه دنیا...
پا بہ پایت تا تہ این جاده می‌آیم
نترس
این منم عاشق ترین دلداده می‌آیم
نترس
در مسیر عشق از آیینہ هم صادق ترم
ساده بودم
ساده هستم
ساده می‌آیم نترس
تکیه بر دیوار کردم
خاک بر پشتم نشست

دوستی با هر که کردم
عاقبت قلبم شکست

آن قدر دردی که دنیا
بر دل ما می کند

بر دل هر کس کند
او ترک دنیا می کند
عروسڪ نباش ...
در دَست ڪولي‌های عروسڪ باز...

هر ڪسی لايق عاشقانہ‌هايت نيست
صـُحبت از ارزشِ توست و لياقتِ آدم ها...!
سـڪوﺕ پیشہ ڪُن...
ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ...
ﺧالے ﺍﺯﻭﺟﺪﺍﻥ اﺳﺖ...
ﻭﺟدﺍﻧﻬﺎ ﺩﺭﺧﻮﺍﺏ ﺑﺴﺮﻣﯿﺒﺮﻧﺪ...
ﻣﮕﺮدر ﺩﻧﯿﺎیے ڪہ ﭘُﺮﺷﺪﻩ
ﺍﺯﺧﯿﺎﻧﺖ...
ﻭ ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻦ...
ﺣﺮفے ﺍﺯﻭجدان ﺑﺎقے
میماند؟
دیر آمدی
و من
همه ی راه را
رفته بودم
دیر آمدی
و من
بی تو
تا انتهای کوچه ی تنهایی
یادت را
گریسته بودم.
با هرکسی،
مثل خودش رفتار کن
مثلا عاشق منی باش
که عاشق توام...
طبیب شهرم و درمانده از علاج خودم
رواست بر دل من ناروای بعضی‌ها...
صفحات: 1 2 3